شهید منصور اسماعیلی ۱۳۴۱
شهید منصور اسماعیلی
تاریخ تولد :1341/01/02
تاریخ شهادت : 1365/02/05
محتویات
زندگینامه
شهید منصور اسماعیلی، در سال 1341 در خانواده اي مذهبی، در روستای احمد آباد، بخش مرکزی ساوه، دیده به جهان گشود و در آغوش پر مهر و محبت پدر و مادر، پرورش یافت؛ دوران تحصیلات ابتدایی را در روستا با موفقیت پشت سر گذاشت و دوران دبیرستان خود را با تلاش و کوششي که داشت در ساوه ادامه داد، در سال 1360 موفق به اخذ مدرک دیپلم شد، در سال 1361 برای انجام خدمت به نظام مقدس جمهوری اسلامی وارد دانشکده افسری شد و پس از 24 ماه خدمت عاشقانه در جبهه های جنوب و غرب کشور، در منطقه عملیاتی شلمچه بر اثر اصابت ترکش در تاريخ، 1365/02/05 سر بر آستان دوست نهاد و به دیدار افلاکیان شتافت. فرازهایی از وصیت نامه شهید: از تمام ملت شریف ایران خواهشمندم بیش از پیش پشتیبان خط امام و خود امام که خط خدا و حزب الله است باشند و تا آنجا که در توان دارند به دولت جمهوری اسلامی کمک کنند چرا که این دولت، تداوم بخش راه شهیدان و ثمره خون حسین علیه السلام است. روحش شاد و يادش گرامي باد
وصیت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم و لاتحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون؛ آنان را كه در راه خدا كشته شدند، مرده مپنداريد بلكه آنان زنده اند و نزد خداى خود رزق و روزى مى خورند. (سوره آل عمران/آيه 169) سخنى چند بعد از شهادتم به امت شهيد پرور و اهالى روستاى احمد آباد و خانواده گرامى ام دارم و به تمام رزمندگان جمهورى اسلامى، سپاهى، ارتشى، بسيجى و ... سلام مى رسانم. و تقاضا دارم كه فقط و فقط با خدا معامله كنند و براى خدا بجنگند و به شما ارتشى سپاهى دو لشكر الهى ؟؟؟ از پيش جامه عمل بپوشانند. از تمام ملت شريف ايران خواهشمندم بيش از پيش پشتيبان خط امام و خود امام كه خط او حزب الله است باشند و تا آنجا كه در توان دارند به دولت جمهورى اسلامى كمك كنند چرا كه اين دولت تداوم بخش راه شهيدان و ثمره خون حسين عليه السلام است. از مردم زادگاهم، روستاى احمد آباد از توابع ساوه خواهشمندم دلشان به جوانى من نسوزد، اگر راست مى گويند خودشان و جوانانشان را بيش از پيش به پشتيبانى از انقلاب اسلامى تشويق كنند و سربازان اسلامى تربيت كنند و به سربازى بفرستند و هميشه و در همه حال همه چيز را براى خدا بخواهند و بس. از تمام مقامات و دست اندركاران جمهورى اسلامى مى خواهم كه در كارهاى خود ملاك را خدا قرار دهند و هر كارى كه اسلام دستورش را داده و بلافاصله بايد انجام گيرد و فقط آدم هاى انقلابى و اسلامى و متعهد را به رأس كارها بگمارند نه وابستگان را. سخنى با پدر و مادر و برادرم و خواهرم دارم: و آن اين كه از شما مى خواهم اگر شهادت نصيب من شد نمى خواهم بر مزارم گريه كنيد، استقامت داشته باشيد و صبر را پيشه كنيد كه خداوند با صابران است، بردبار باشيد و افتخار كنيد كه چنين فرزندى داشتيد كه در راه اسلام و قرآن شهيد شده است. بعد از شهادتم، هرگز ناراحت نباشيد، بلكه خوشحال باشيد چون فرزندتان به آرزوى خود رسيده است، و اگر خواستيد برايم اشكى بريزيد سعى كنيد هر قطره اشكتان مشت محكمى باشد بر دهان امپرياليسم و مزدورانش؛ امام را يارى كنيد و به حرف هاى اين بت شكن زمان و حجت خدا در روى زمين گوش فرا دهيد و عمل كنيد. ان شاء الله پيروزمندانه بر دشمن زبون غلبه خواهيم كرد و به سوى كربلا به پيش، خداوند ما را در زندگى سعادتمند كند و مرگمان را شهادت در راه خودش قرار دهد. بعد از شهادتم مرا به زادگاهم ببريد تا در اين مقام شايسته، بار ديگر آنجا را زيارت كنم، سپس مرا در كنار پسر عمه عزيزم كاظم و يا ابراهيم صفرى دفن كنيد؛ من اسلحه كاظم و ابراهيم و قاسم و ديگر شهيدان را بر زمين نخواهم گذاشت بلكه اسلحه آنها را بر داشته و بر قلب دشمن زبون خواهم زد. اگر جنازه ام به دستتان نرسيد و گمنام باقى ماندم اسم مرا به هيچ در و ديواري، سر هيچ چيز ننويسيد و بگذاريد گمنام باقى بمانم، چون ابراهيم گمنام است و راه ابراهيم را من تا آخرين قطره خونم ادامه خواهم داد. در ضمن از هم ولايتي هايم به خصوص اقوام و فاميل هايم مى خواهم بعد از هفتمين روز شهادتم، لباس عزا را از تن در آورند و لباس هاى معمولى خودشان را بپوشانند. والسلام دعا براى امام فرا موش نشود. خدايا خدايا تا انقلاب مهدى خمينى را نگهدار
خاطرات
آخرین باري که به مرخصی آمده بود ضمن این که حال و احوال گرمی از اهل خانواده پرسید، خیلی محبت آمیز برخورد می کرد، و در بین صحبت های خود می گفت: این بار مجبور بودم خیلی فوری به شما سر بزنم، شب که شد گرچه شب هایي که در منزل بود نماز شب می خواند ولی آن شب دیدیم چیزی هم می نویسد بعد از چند روز که به طرف جبهه ها رفت دیدیم وصیت نامه ای نوشته و برايمان گذاشته است. [۱]
پانویس
- ↑ سایت شهدای ارتش