شهید علی صفری-متولد سال 1346

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو

بسمه تعالی

شهید علی صفری 2 :

تاریخ تولد : 01/01/1346

تاریخ شهادت : 20/02/1367

محل شهادت : نامشخص

محل آرامگاه : اردبیل – مشگین شهر - کرکشه


زندگی نامه

شهید علی صفری-متولد سال 1346 فرزند اباذر در اولین روز فروردین ماه سال 1346 در روستای کرگشه از توابع شهرستان مشگین شهر در خانواده ای مومن و مذهبی و کشاورز و پر جمعیت 11 نفری که چهارمین فرزند خانواده بود دیده به جهان هستی نهاد در زمانی که همه منتظر تحویل سال بودند خانواده اباذر هم منتظر به دنیا آمدن فرزند و هم منتظر تحویل سال. بلاخره مادرش صدا می زند مومن و پاکدامن و خوشبخت بود که در چنین روزی فرزندش متولد شد وآنقدر خوشحال و شادمان بودند که هم شیرینی پخش می کردند و هم مژدگانی می دادند و پدرش از سر اعتقاد به علی بن ابیطالب نام فرزندش را علی نهاد تا جوانمرد باشد که دنیا به آن افتخار کند اگر چه وضعیت اقتصادی خانواده در حد متوسط بود و تنها منبع د رآمدشان از راه کشاورزی بود اما عنایت خداوند شامل حال آنان بود که با توکل تمام مشکلاتشان را حل می کردند با توجه به اعتقاد ذاتی که این خانواده بزرگوار به اسلام و ارزشها داشتند باعث شد که فرزندشان را به کلاس های قرآنی که در منزل یکی از روحانیون برگزار می باشد بفرستند.و او هم چون عاشق خواندن قرآن شده بود خیلی زود قرآن را یاد گرفت و از معلمش هدیه گرفت .

دوران خرسالیش را با همبازی هایش به بازی می پرداخت خیلی آرام و ساکت بود و در عین ساکت بودنش کنجکاو بود و هر چیز تازه ای که می دید راجبش سوال می پرسید کار دستی ها ی زیبا درست میکرد انگار که یک نجار ماهر با ابزارهای مختلف درست کرده بود 7 ساله که شد به دبستان خرداد؟ قدم نهاد همیشه زودتر از وقتش به مدرسه می رفت و همیشه به موقع تکالیفش را انجام میداد. اما فقر و تنگ دستی خانواده فرصت تحصیل را بیش از چهارم ابتدایی از علی گرفت. اما با این حال روحیه اش طوری بود که که نمی توانست بیکار بنشیند به همین خاطر به کشاورزی روی آورد در فصل درو به پدرش کمک نمود گاو ها و گوسفند ها را به چرا می برد و گاهی هم برای تامین مخارج خانواده به کارگری می رفت .

11 ساله بود که انقلاب ایران پیروز شد و علی به همراه پدرش با حضور در راهپیمایی ها و تظاهرات نقش خود را ایفا نمودند به روستاها که شهید می آمد با پای برهنه و پیاده به تشییع جنازه آنها می رفت با شنیدن اوضاع و احوال خرمشهر رفتارش هر روز در حال تغییر بود و با دوستانشان در خانه ای جمع می شدند و شبانه برای نوشتن شعار می رفتند.

اوقات فراغت این بزرگوار با حضور در مسجد و پایگاه و مطالعه کتاب های مذهبی می گذشت. با همه خوب بود آشنایان و همسایه ها نسبت به رفتار او نگرش خوبی داشتند همه با او راحت بودند و مشکلاتشان را در میان می گذاشتند وقتی فرمان امام را برای جنگ شنید زمان سربازی اش بود از اینکه فرصت بدست آمده بود که به اسلام خدمت کند خوشحال بود. به ارتش پیوست و به عنوان رزمنده عازم جبهه شد به طوری که دوستانش از کارهایی که ایشان در جبهه انجام میدادند مثل شستن لباسهای رزمندگان، واکس زدن کفش های رزمندگان، حرف زدند آرزویش شهادت در راه اسلام بود و میگفت مبادا امام را تنها بگذارید برادرانش را به ادامه راه شهدا و خواهرانش را به حفظ حجاب دعوت می نمود. آری این سرباز دلاور پس از ماهها مبارزه در تاریخ 20/02/1367 در سن 21 سالگی بر اثر حوادث غیر مترقبه جنگی بر اثر خفگی در آب در قصر شیرین به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکر پاکش بر روی دستان انبوه تشییع کنندگان به خاک سپرده شد

سایت شهدای ارتش


http://www.ajashohada.ir/home/martyrdetails/42084