شهید مجتبی ذوالفقار نسب
نام پدر :
محل تولد: جهرم
محل شهادت: حلب، سور ی ه
محل دفن: جهرم
وصعبت تاهل: متاهل
تعداد فرزندان : ۲
rId4
زندگی نامه :
شهید مجتبی ذوالفقار نسب، هشتم خرداد ماه ۱۳۵۶ در جهرم دیده به جهان گشود.وی پس از گذراندن تحصیلات متوسطه در جهرم، بهمن ۱۳۷۵ در دانشگاه افسری امام علی علیه السلام پذیرفته شد.
وی بعد از اتمام دوره افسری به ایرانشهر منتقل و به عنوان فرمانده گروهان مشغول به خدمت شد و پس از آن به شیراز انتقال یافت و به عنوان مسئول شعبه آزمایشات مرکز پیاده در این شهر به کار گیری شد.
او سپس به شوشتر منتقل و در آنجا ابتدا به عنوان جانشین گردان و بعد از آن به عنوان مسئول رکن دوم تیپ ۴۵ تکاور شوشتر مشغول خدمت میشود.
شهید ذوالفقار نسب ۲۸ اسفندماه ۹۴ داوطلبانه به مأموریت مستشاری در سوریه اعزام و ۲۱ فروردین ماه ۱۳۹۵ در درگیری با جبهه تکفیری النصره، به خ یل شهدای مدافع حرم حضرت زینب سلام الله علیها، پیوست و مراسم تشییع و تدفین این شهید گرانقدر روزپنجشنبه ۲۶ فروردین ماه در جهرم برگزار شد.
وصیتنامه :
سلام به پدر و مادر عزیزم و همچنین برادران بزرگوارم و خواهران نازنینم
اکنونکه از جمع شما به سرای باقی رفتم، بدانید که با قلبی مطمئن و آرام به هدفی که سالها منتظرش بودم رسیدم. از برادرانم میخواهم که از بچههایم مراقبت کنند تا بوی پدر را از عموهایشان استشمام کنند. مراسمهایم را ساده برگزار کنید و فقط برای امام حسین و عقیله بنیهاشم گریه کنید؛ جزعفزع نکنید . به یاری خدا اگر جای من خوب بود و اجازه داشتم انشاءالله شفاعت همه شمارا خواهم کرد. انشاءالله پرهیزگار باشید و تقواپیشه کنید و بدانید کلید اسرار نماز اول وقت است. برادرانم را به حفظ حیا و خواهرانم را به حفظ حجاب اسلامی و همه را به خوردن لقمه حلال وصیت میکنم؛ همه شما عزیزان را به سبقت در کارهای خیر و صلهرحم سفارش میکنم . دوستان و همکاران را سلام برسانید و از آنها برای من طلب حلالیت کنید، خانواده همسر را سلام برسانید و بگویید اگر شهید شدم برایم فاتحه بخوانید .
خاطرات و گزارشات :
همسر شه ی د سرهنگ مجتب ی ذوالفقارنسب در دلنوشته ا ی خطاب به حضرت ول ی امر چن ی ن آورده است :
با عرض سلام و تبر ی ک و تهن ی ت خدمت مولا ی م ول ی عصر صاحب الزمان (عج)
« کلنا عباسک ی ا ز ی نب» رهبرا ؛ شاهد باش که مجتبا ی من با عزم ی راسخ و ن ی ت ی خالصانه و داوطلبانه برا ی دفاع از حرم عق ی له بن ی هاشم و عمه سادات پا ی به م ی دان مبارزه نهاد و تا آخر ی ن نفس در دفاع از حرم عمهتان ا ی ستاد و جان خود را خالصانه در ا ی ن راه فدا کرد .
س ی دا؛ مطمئن باش تا جوانان ی همانند مجتبا در ا ی ران اسلام ی هستند نم ی گذرند حت ی ی ک آجر از حرم مطهر کم شود و اجازه نم ی دهند که پا ی نحس و نجس تکف ی ر ی ها به حرم باز شود و در مقابل تمام کجرو ی ها و کجفهم ی ها م ی ا ی ستند .
آقا ی من؛ به عمهتان عق ی له بن ی هاشم بفرما که دو فرزند نوجوان مجتب ی را چنان ترب ی ت م ی کنم تا همچون پدرشان در رکابتان تا رفع تمام پل ی د ی ها و ظلم و جورها مبارزه کنند و در راه حس ی ن بن عل ی عل ی ه السلام فدا شوند و جانشان را تقد ی م به قاسم بن الحسن نما ی ند .
خداوندا؛ ا ی ن هد ی ه کوچک را از خانواده ما قبول فرما و به ما صبر جز ی ل عنا ی ت کن تا غم سنگ ی ن هجران مجتب ی را تحمل نما یی م و بتوان ی م در برابر تمام صحنهها ی افراد کج فهم ا ی ستادگ ی کن ی م و ا ی ن بار سنگ ی ن امانت را به سر منزل مقصود و قرب اله ی ببر ی م .
فرزند شه ی د مجتب ی ذوالفقارنسب ن ی ز در دلنوشته ا ی خطاب به پدر شه ی د خود آورده است :
« به نام خدا ی شه ی دان . بابا ی خوبم سلام؛ خوش آمد ی ، شهادتت مبارک. خ ی ل ی دلم برا ی ت تنگ شده، خ ی ل ی زودتر از ا ی نها منتظرت بودم. فکر م ی کردم برا ی ع ی د م ی آ یی . من و داداش عباس کنار سفره هفت س ی ن برا ی ت دعا کرد ی م، هر وقت کس ی در م ی زد دعا م ی کرد ی م تو باش ی ، مامان م ی گفت با با جانتان رفته از حرم حضرت ز ی نب سلام الله عل ی ها دفاع کنه، آخه دشمنا م ی خوان اونرو خراب کنن .
بابا ی شه ی دم حالا د ی گه به جا ی تو با ی د به عکست نگاه کنم؛ اگه دل منو و داداش عباس برا ی ت تنگ شد با ی د چکار کنم. ی ادمان نرفته ما رو بغل م ی کرد ی و م ی بوس ی د ی . بابا جون عز ی زم، نگران ما هم نباش مردم همه آمدهاند تا ما تنها نباش ی م؛ نگران مامان هم نباش، حالا د ی گه خود م مرد خونه شدم و از اون و داداش عباس مراقبت م ی کنم . بابا جون مهربونم تو هم برا ی ما خ ی ل ی دعا کن؛ همه م ی گن که پ ی ش امام حس ی ن عل ی ه السلام رفت ی . سلام منو و داداش عباس رو به آقا برسون و بهش بگو اگر چه دشمنان، پدرم را از من گرفتند ول ی مردانه تا پا ی جان ا ی ستاده و گوش به فرمان پدرم س ی دعل ی خواه ی م بود. دوستت دارم بابا.»
نگارخانه تصاویر
منبع: