شهید سید مجتبی نواب صفوی

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
نسخهٔ تاریخ ‏۱۳ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۴۳ توسط Jafarnezhad98 (بحث | مشارکت‌ها)

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به: ناوبری، جستجو

خاطرات

  • خجالت نکش، داد بزن!

وقت ظهر هر کجا بودند باید اذان گفته می شد. یک روز رو به من کرد و گفت: «شما اذان می گویید؟»گفتم: «نه آقا. خجالت می کشم.» ایشان گفت: «یک سؤال از تو دارم؛ شما چه می فروشید؟» گفتم: «خیار، کدو و... .» آقا پرسید: «آیا داد هم میزنی؟» گفتم: «بله آقا». گفت: «میشود یکی از آن فریادها را هم اینجا بزنی؟» گفتم: «نه آقا. خجالت می کشم؛ آخر آقا من که جنس ندارم. حالا اگر سر کار بودم و مثلاً خیار داشتم میگفتم خیار یه قرون؛ امّا اینجا که چیزی ندارم.» گفت: «آهان بگو من دین ندارم! یک جوان با این هیبت و توانایی و قدرت، خجالت می کشد فریاد بزند الله اکبر، أشهد أن لا إله الا الله، من شهادت می دهم که خدا از همه بالاتر است! خجالت می کشی این ها را بگویی؟! آن وقت خجالت نمی کشی با این همه عظمت، داد می زنی: خیار یه قرون؟!»[۱]

  • به نقل از مقام معظم رهبری آیت الله خامنه ای

سخنرانی نواب یك سخنرانی عادی نبود . بلند می شد و می ایستاد و با شعار كوبنده شروع به صحبت می كرد . من محو نواب شده بودم . خودم را از لابلای جمعیت به نزدیكش رسانده و جلوی نواب نشسته بودم . تمام وجودم مجذوب این مرد بود و به سخنانش گوش می دادم و او هم بنا كرد به شاه و به دستگاههای انگلیس و اینها بدگویی كردن . اساس سخنانش این بود كه اسلام باید زنده شود . اسلام باید حكومت كند واین كسانی كه در راس كار هستند اینها دروغ می گویند . اینها مسلمان نیستند و من برای اولین بار این حرفها را از نواب صفوی شنیدم و آنچنان این حرفها درون من نفوذ كرد و جای گرفت كه احساس می كردم دلم می خواهد همیشه با نواب باشم . این احساس را واقعا داشتم كه دوست دارم همیشه با او باشم.[۲]



Photo 2018-11-24 23-42-57.jpg
  • ساکت نمی نشینم

امام جمعه تهران (دکتر امامی) از طرف شاه اومده بودپیش شهید نواب. بهش حکم تولیت آستان قدس رضوی رو داده بود تا از فعالیت های سیاسی دست بکشه سیدمجتبی برافروخته شد و گفت:اينكه به شما مي‌گويم‌, مكلف هستيد كه عيناً به اين سگ پهلوي برسانيد, به او بگوييد كه تو مي‌خواهي مرا با دادن پست و مقام و پول فريب بدهي و خودت آزادانه, هر كاري كه مي‌خواهي با دين خدا و مملكت اسلام, انجام دهي, اين محال است . من يا تو را مي‌كشم و به جهنم مي‌فرستمت و خود به بهشت مي‌روم و يا تو مرا مي‌كشي و با اين جنايتت باز هم به جهنم رفته و من در بهشت در آغوش اجدادم جاي مي‌گيرم. ولي در هر حال تا من زنده هستم امكان ندارد ساكت باشم و بگذارم تو هر كار كه مي‌خواهي انجام دهي.»[۳]

  • نواب

سخنرانی نواب یك سخنرانی عادی نبود . بلند می شد و می ایستاد و با شعار كوبنده شروع به صحبت می كرد . من محو نواب شده بودم . خودم را از لابلای جمعیت به نزدیكش رسانده و جلوی نواب نشسته بودم . تمام وجودم مجذوب این مرد بود و به سخنانش گوش می دادم و او هم بنا كرد به شاه و به دستگاههای انگلیس و اینها بدگویی كردن . اساس سخنانش این بود كه اسلام باید زنده شود . اسلام باید حكومت كند واین كسانی كه در راس كار هستند اینها دروغ می گویند . اینها مسلمان نیستند و من برای اولین بار این حرفها را از نواب صفوی شنیدم و آنچنان این حرفها درون من نفوذ كرد و جای گرفت كه احساس می كردم دلم می خواهد همیشه با نواب باشم . این احساس را واقعا داشتم كه دوست دارم همیشه با او باشم.

راوی: مقام معظم رهبری

کلام نواب

"اي بشر راست بگو و به خداي عزيزت وفادار باش . به خود آي و ببين اگر آني خدا با تو بي وفايي مي كرد چه مي شد و چه مي شدي ؟ اگر عظمت ,آسايش, همه چيز وهمه چيز را مي خواهي راست بگو وبه خداي عزيزت وفادار باش."[۴]

گالری تصاویر

پانویس

  1. فلش کارت حدیث صداقت، مرکز فرهنگی مطاف عشق
  2. سایت ایرنا
  3. سایت راسخون
  4. سایت نوید شاهد