شهید موسی الرضا قائمی

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو

کد شهید: 6219294 تاریخ تولد : نام : موسی‌الرضا محل تولد : مشهد نام خانوادگی : قائمی‌ تاریخ شهادت : 1362/12/12 نام پدر : حیدرعلی‌ مکان شهادت :

تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت : شغل : یگان خدمتی : گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است. نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده‌ گلزار : بهشت‌رضا

خاطرات

  • موضوع لحظه و نحوه شهادت

مادر موسی الرضا قبل از اینکه ما به جبهه برویم تاکید می کرد که ما هر دو همیشه با هم باشیم.و من سعی می کردم که حتماً با ایشان باشم.لذا در شب عملیات ایشان به عنوان تیر بار چی قرار بود افراد کمین دشکمن را که روی تپه قرار داشتند هدف قرار دهیم با تیر بار موفق نشدیم لذا با آرچی جی هر دو نفر به طرف سنگر شلیک کردیم.ولی متاسفانة باز هم موفق نشدیم.من از ناحیة دست مجروح شدم،لذا به پایین خاکریز رفتیم و از او خواستیم که حتماً در جای خود بایستد تا من برگردم.وقتی برگشتم،دیدم ایشان نیست.وضعیت بحرانی شده بود . ما مجبور به عقب نشینی شدیم.من با خودم گفتم:که او حتماً در تاریکی شب به عقب برگشته برای اطمینان از همه دیرتر عقب رفتم.تا شاید او را ببینم ولی موفق نشدم.گویا که ایشان می خواستند به هر نحو شده سنگر کمین را از بین ببرد که در همانجا شهید شد.راوی علی عبادی

  • موضوع عشق شهادت

موسی الرضا همرزم شهید کاوه بود . آنها آماده می شوند تا به ارتفاعی حمله ببرند و آن را پس بگیرند . قبل از حمله شهید کاوه ایشان را صدا می زند ووقتی که موسی الرضا می آید ، دست به کمر بند ت را خوب محکم بسته ای و برای شهادت آماده ای ایشان هم جواب می دهد که من برای دفاع از ناموس و میهن و اسلام و قرآن از همه چیزدل بردیم و آماده شهادت هستم . که در حال عملیات به همراه شهید کاوه به شهادت می رسند . «روحش شاد »راوی سکینه خسروی

  • موضوع خبر شهادت

موسی الرضا بعد از اینکه مفقود شده بود مدت زیادی بود که از او خبری نداشتیم.می رفتیم و می آمدیم ولی به ما چیزی نمی گفتند.تا اینکه سه ماه بعد به ما گفتند:که او شهید شده است.ما مراسم عزاداری گرفتیم.ولی باز این طرف و آن طرف می شنیدیم که موسی الرضا زنده است و باز منتظر می ماندیم تا شاید بیاید ولی بعد از 9 ماه بالاخره جنازه او را برای ما آوردند.راوی سکینه خسروی

  • موضوع آخرين وداع با خانواده

موسی الرضا آخرین باری که می خواست به جبهه برود از من حلالیت و رضایت طلبید و به من گفت:شاید این با از منطقه بر نگردم.گویا میدانست که دیگ بر نمی گردد.راوی سکینه خسروی

  • موضوع عشق به جهاد

چندین بار برای اعزام نیرو رفته بود تا او را اعزام کنند اما او را نمی بردند.یک روز برگشت ضعف و بی حالی ناشی از ایستادن زیاد و التماس کردن برای اعزامش کرده بود و روی زمین افتاده بود.راوی سکینه خسروی [۱]

پانویس

  1. سایت یاران رضا

نگارخانه تصاویر

رده