شهید ابوالفصل محمود آبادی

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو

rId4

کد شهید : 6222705

نام : ابوالفضل‌

نام خانوادگی : محمودآبادی‌

نام پدر : علی‌اکبر

تاریخ تولد :

محل تولد : مشهد

تاریخ شهادت : 1362/05/24

مکان شهادت : مهران

تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت :

شغل : یگان خدمتی :

گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است .

نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده‌

گلزار : بهشت‌رضا

خاطرات

پیش بینی شهادت

موضوع : پيش بيني شهادت

راوی : سمیع زاده

متن کامل خاطره


یکبار برای تشییع یکی از شهیدان به همراه چند تن از دوستان از جمله برادر شهیدمان به بهشت رضا (ع) رفته بودیم، و ایشان جای قبرش را در کنار مزار شهدا به ما نشان می داد و می گفت : فکر کنم بنده را هم همین جا به خاک بسپارند .

عشق شهادت

موضوع : عشق شهادت

راوی : هادی پور غلام

متن کامل خاطره


ایشان با شهید رکنی قرار گذاشته بودند که با همدیگر شهید شوند و اگر یکی از آنها زودتر به درجه رفیع شهادت نائل شدند، آرزو کند که دیگری هم به او بپیوندد . بعداً که ایشان به همراه شهید رکنی به منطقه اعزام شدند، ماشینشان مورد اصابت خمپاره قرار می گیرد و هر دوی آنها با همدیگر و در کنار همدیگر به شهادت می رسند

ناظر و شاهد بودن شهید برامور

موضوع : ناظر و شاهد بودن شهيد برامور

راوی : ن . م محمود آبادی

متن کامل خاطره


یک روز در آشپزخانه مشغول شستن ظروف بودم ، مثل اینکه به من الهام شود که پشت سرم را نگاه کنم ، برگشتم و دیدم که یک نفر سفید پوش جلوی در آشپزخانه ایستاده است و مرا نگاه می کند ، چند دقیقه ای به همدیگر خیره شدیم ، سپس ایشان راه افتاد که برود ، من هم پشت سر ایشان دویدم ، دیدم که در خود به خود باز شد و ایشان از در عبور کردند و رفتند بعدش با خودم فکر کردم دیدم که ایشان همان برادر شهید بودند .

دقت در حلال و حرام

موضوع : دقت در حلال و حرام

راوی : ن . م محمود آبادی

متن کامل خاطره


یک روز همگی به منزل یکی از اقوام که زیاد هم به مسائل ربا مقید نبود، دعوت شدیم و شهید در خانه ایشان نه چایی خورد و نه از میوه ای که آورده بودند . در راه برگشتن وقتی که از ایشان پرسیدم به چه دلیل میوه و چایی نخوردی به ایشان گفتند : که این آقا پولش حلال نیست هم خوردنش مسئله دارد، و هم گوشتی که از خوردن اینها به تنمان روئیده می شود، آب کردنش مشکل است .

خواب و رویای دیگران درمورد شهید

موضوع : خواب و روياي ديگران درمورد شهيد

راوی

متن کامل خاطره


- یک شب مادرش خواب دیده بود که چهار تا فرشته تابوتی را از در خانه ایشان می برند ایشان از خانمی که چادر مشکی به سر داشته و دنبال تابوت می رفته می پرسند که این تابوت متعلق به کیست . می گویند که این تابوت یکی از بهترین شهدای خداست ، ایشان بیدار می شوند و بعد از 24 ساعت خبر شهادت فرزندم را آوردند .

خواب و رویای دیگران درمورد شهید

موضوع : خواب و روياي ديگران درمورد شهيد

راوی : سید مجتبی قریشیان

متن کامل خاطره


ما مدت سه سال در تهران بودیم و چون در تهران قوم و خویشی نداشتیم ، یادم هست هر وقت دلم می گرفت من می رفتم می نشستم کنار عکس شهید و حاجیه خانم و با ایشان درد دل میکردم چون احساس می کردم که همیشه مشکلم را ایشان حل می کنند . یک بار خیلی دلم گرفته بود یک مشکلی برایم پیش آمده بود که به هر دری زدم حل نشد لذا رفتم نشستم کنار عکس شهید و حسابی درد دل کردم و از شهید خواستم که مشکلم را حل کند ، بعد آن شب خواب دیدم شهید با یک لباس ورزشی آمده و توی حیاطی که دور تا دور آن را صندلی چوبی چیده بودند نشسته است ، مرا صدا زد ند ، رفتم و مشکلم را بیان کردم ، ایشان لبخند زدند و شروع کردند به صحبت کردن . ایشان تمام راه و چاه مشکلم را به من گفتند . وقتی از خواب بیدار شدم . احساس کردم که هیچ مشکلی ندارم

خواب و رویای دیگران درمورد شهید

موضوع : خواب و روياي ديگران درمورد شهيد

راوی : قریشی

متن کامل خاطره


یکی از شبهای ماه رمضان خواب دیدم که شهید به خانه خواهرشان آمدند ، بنده نیز آنجا بودیم ،مثل فرشته ها دو تا بال بزرگ داشتند ،با همان حالت دوری توی خانه زدند و جلوی در آشپزخانه ایستادند ، و گفتند : زن داداش به آن قرآنی را که مادرم برای خواستگاری به خانه تان آورده بودند را به شما هدیه می کنم . آن را هر روز بخوانید ،چون وقتی شما این قرآن را می خوانید ،ثواب و بشارتی بزرگ به روح من می رسد ،این را گفتند و رفتند بعدا بنده این قرآن را به طور مداوم تلاوت می کردم ، تا اینکه سال بعد هنگام ماه رمضان بعد از ختم قرآن شهید به خوابم آمدند و دوباره تأکید کردند که این قرآن را زیاد بخوانم .

شجاعت و شهامت

موضوع : شجاعت و شهامت

راوی : جواد پور غلام

متن کامل خاطره


در عملیات آزادسازی مهران بعد از چند روزی که ما در منطقه مستقر بودیم، تعداد نیروی تازه نفس جایگزین بچه های ما شدند و برگشتیم عقب ، بعد از صرف نهار از قرارگاه فرمانده هی دوباره اطلاع دادند که نیاز به نیروهای کمکی می باشد ، شهید برونسی از بچه ها پرسیدند که آیا حاضرند تعدادی از آنها دوباره به منطقه برگردند . که شهید محمود آبادی و شهید رکتی داوطلب شدند، که دوباره به منطقه اعزام شوند . بنابراین با ماشین به طرف منطقه عازم شدند که در مسیر راه بر اثر اصابت خمپاره به درجه رفیع شهادت نائل گردید .

نظم و انضباط

موضوع : شجاعت و شهامت

راوی : سید علی اکبر شمسیان

متن کامل خاطره


یک بار بنده کاری کرده بودم که چون بر خلاف مقررات بود ایشان ناراحت شده بودند و با من به تندی رفتار کردند . بنده تعجب کردم چرا ایشان با من که دوست صمیمی ایشان هستم اینطوری برخورد داشته اند و بعداً شهید آمد و قضیه را با متانت تمام برایم تشریح کردند و بنده را توجیه نمودند و ایشان فرمودند که این کار را برای آن کردم که بقیه هم بدانند که من با دوست نزدیکم نیز در رابطه با عمل خلاف . طبق مقررات برخورد می کنم .

منبع سایت: http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID= 18843

رده