شهید مرتضی ازگلی
شهید مرتضی ازگلی تاریخ تولد : 1337/11/01 تاریخ شهادت : 1361/02/10
زندگینامه
مرتضي، دومين فرزند حاج عباس در تاريخ، 10 /11/1 337 در محلي از شميرانات به نام لويزان در خانه مادربزرگش ديده به جهان گشود و چون حاج عباس از خانواده مذهبي بود و ارادت خاصي به ائمه داشت نام او را مرتضي گذاشت . او دوران كودكي خود را در كنار خانواده اش گذراند و از همان كودكي به پدرش در سندمين غذا دادن به حيوانات براي چراگاه ها كمك مي كرد تا دوران كودكيش را پشت سر گذاشت . مرتضي هفت ساله و وارد دوران تحصيل شد، دوره ابتداي خود را در يكي از مدارس نزديك منزلشان به نام مدرسه باقري گذراند، كارنامه هايش موجود است احتياج به گفتن نيست، همه سال با نمراتي عالي قبول مي شد. دوره راهنمايي را در مدرسه 21 حمزه واقع در ارتش لويزان سپري كرد . اين عزيز دوست داشتني در موقع تحصيل و تابستان از كمك به خانواده دريغ نمي كرد و اگر پولي يا حقوقي مي گرفت به پدرش و بقيه اعضاي خانواده كمك مي نمود، نماز اول وقتش در مسجد و هميشه اذان و اقامه مسجد را با صداي دلنشين خود مي گفت . از نظر تميزي و نظافت در فاميل مثال زدني بود (لباس هايش هميشه اتو زده بود ) خلاصه از تميزي در هر چه بگويم كم گفتم، بچه ي مهربان و دوست داشتني بود كل فاميل او را خيلي دوست داشتند، ب ا عموهايش خيلي رفيق بود، ارادت خاصي نسبت به آنها داشت. وارد دوره دبيرستان شد و اولين بچه اي بود كه در فاميل ديپلم گرفت و افتخاري براي پدر و مادرش شد. براي رفتن به سربازي اقدام كرد، براي خدمت به مدت 10 ماه به شهرستان بروجرد اعزام شد و در دوران خدمت سربازي به هم خدمتي هايش، به خصوص به آنهايي كه زن و بچه داشتند از نظر مالي كمك مي كرد و يا جاي آنها پست مي داد . از بروجرد به تهران آمد و يك روز با عمويش براي ثبت نام جبهه رفت، چون امام خميني ( ره ) فرمود كه همه به جبهه ها بروند، برگه اعزام خود را يك روزه گرفت . در خر مشهر راننده لودر بود و سنگرها را درست مي كرد، در عمليات بيت المقدس در تاريخ، 10 /02/1 361 مشغول برپا كردن سنگر بود اولين و دومين سنگر را هم ساخت و مشغول ساختن سومين سنگر بود كه موشك سام 6 به لودر اصابت كرد و او جان خود را در راه اسلام تقديم و به درجه رفيع شه ادت نائل آمد.
وصیت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم من نمي دانم از كجا شروع كنم، سلام به بنيان گذار جمهوري اسلامي ايران، به رهبري امام خميني، من افتخار مي كنم كه يكي از سربازان امام زمان (عج) هستم و در جنگ با دشمنان كفرصفت همچون آمريكا و عوامل دست نشانده اش همچون صدام و صداميان بجنگم و تا آخرين قطرات خوني كه در جانم است مي جنگم و اميدوارم روزي از همين روزها جشن پيروزي را در سراسر ايران بگيريم. به نام خدائي كه شهادت را نصيبم كرد، پدر و مادر مهربان و هم زبانم، به نظرم اين قطعه كه باقي است آخرين و كامل ترين حرف هاي من باشد كه در طول زندگي و در اين اواخر هميشه به دنبال آن بودم و هستم كه از ديار بي كران شهادت بهره اي دريابم . ناچار روزي گلي شكوفا و روزي پژمرده مي گردد ولي چه زيباست مرگ كسي باعث پيروزي و از بين بردن كفار ستمگر باشد، پدر و مادر من، اول از هر چيز از زحمات بيش از حد شما نهايت سپاسگزاري را دارم و مي دانم كه چه رنج ها به پاي من حقير كشيده ايد ولي اميدوارم كه جانم را در راه خدا فدا كرده باشم كه راه خميني عزيز است . از شما تمنا دارم كه هيچ وقت به من ناكام نگوييد چون من در نهايت، كامم را گرفتم و به بهترين آرزوئي كه مي خواستم يعني شهيد شدن در راه دين و قرآن و مملكتم رسيدم، در تشيع جنازه ي من فقط ذكر خدا كنيد و مبادا در اين مورد بدگويي به انقلاب شود، اميدوارم كه براي خواهرانم و برادر انم برادري خوب، و براي پدر و مادرم فرزندي لايق بوده باشم و در آخر نوشته ام از تمام فاميل و دوستان و همرزمانم و عموهايم خداحافظي مي كنم و اميدوارم كه بعد از من اسلحه ام را زمين نگذارند و تا آخرين نفس در راه احياي دين مقاومت نمايند . به اميد پيروزي سربازان اس لام بر مزدوران صدام يزيد. عمو جا،ن اين وصيت نامه را تا موقعي كه من به شهادت نرسيده ام براي پدر و مادرم به هيچ عنوان نخوان، از شما متشكرم اگر اين لطف را در حق اين حقير بكنيد . دوستت دارم عمو جا ن راستي عموجان اگر گاهي از اوقات كار ناخوشايند و حرف زشتي از دهانم پريد شما من را به بزرگي خودتان ببخشيد.
اين شعر براي مادرم
سلام مادر، بكن هر دم دعاي كه من مهر تو را در سينه دارم بيا مادر بكن شيريت حلالم به دزفول روم شايد نيايم به جبهه مي روم بهر سعادت به راهي مي روم راه شهادت بيا مادر شنو رازي ز فرزند كه فرزندت شدست با خلق پيوند
من آن عهدي كه بستم با شهيدان رسانم عهد و پيمان را به پايان
مادرجان مرا ببخش
منبع: سایت شهدای ارتش