شهید اصغر اعتمادی
وصیت نامه شهید اصغر اعتمادی
نخواهیم گذاشت ملل مستکبر بر ملت مظلوم ایران حکومت کنند
شهید «اصغر اعتمادی» فرزند «مرتضی»، دوم فروردینماه سال ۱۳۴۸ در روستای «صومعه علیا» از توابع شهرستان «تبریز» به دنیا آمد. خانواده اعتمادی بنا به دلایلی از تبریز به کرمان مهاجرت و در شهرستان «شهربابک» ساکن شدند.
وی تا دوم متوسطه درس خواند و به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت تا اینکه سرانجام در بیست و دوم بهمن ۱۳۶۴، در «فاو» بر اثر اصابت ترکش دعوت حق را لبیک گفت و به شهادت رسید.
مزار اصغر در گلزار شهدای شهرستان شهربابک واقع است.
وصیتنامه شهید اصغر اعتمادی
بسمه تعالی
إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُمْ بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ توبه / ۱۱۱
خدا، جان و مال اهل ایمان را به بهای بهشت خریداری کرده و کسانی که در راه خدا جهاد میکنند، دشمنان دین را به قتل برسانند و یا خود کشته شوند، این وعده قطعی است بر خدا و عهدی است که در تورات و انجیل و قرآن یاد فرموده و از خدا با وفاتر به عهد کیست؟ ای اهل ایمان! شما به خود در این معامله بشارت دهید که این معاهده با خدا به حقیقت سعادت و پیروزی بزرگی است.
من خدا را شکر میگویم در زمانی هستم که توانستهام خدا را بشناسم و از او اطاعت کنم و در راه او قدم بردارم. ای مولای من خدایا! تو را شکر.
ای پدر و مادر! شما باید خدا را شکر کنید که فرزندی داشتید که در راه خدا دادید و من آنقدر به جبهه میروم و میجنگم تا شهید بشوم.
ای جوانان! نکند در رختخواب ذلت بمیرید که حسین (ع) در میدان نبرد شهید شد. ای جوانان! مبادا در غفلت بمیرید که علی (ع) در محراب شهید شد. ای مادران! مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیری کنید که فردا در محضر خدا نمیتوانید جواب زینب (س) را بدهید که تحمل ۷۲ شهید را نمود. شما مادران باید آنقدر خدا را شناخته باشید که حتی جسد فرزندتان را نیز تحویل نگیرید، چون که این امانتی است که خدا به شما داده و میبایست روزی روزگاری از دستتان میرفت. نباید بگویید که خدایا حالا زود بود که جوانم از دستم رفت من هنوز آرزو داشتم که در پیری عصای دستم باشد.
مبادا فرزندانتان را از آمدن به جبهه منع کنید. مگر شماها نبودید که میگفتید «ای حسین کاش آن زمان بودیم و زینب را یاری میکردیم.» حالا در عوض شما در زمانی قرار گرفتهاید که باید فرزند امام را یاری کنید، ما اهل کوفه نیستیم، امام تنها بماند.
خواهران و برادران! استغفار و دعا را از یاد نبرید که بهترین درمانها برای تسکین دردها است و همیشه بهیاد خدا باشید و در راه او قدم بردارید و واقعاً ما باید از ولایت فقیه که دنباله نسل پیامبران هستند، اطاعت کنیم که خدا در قرآن میفرماید: «از کسانی که ولایت را بهعهده دارند اطاعت کنید.» امام را از یاد نبرید و در نمازها و دعاهایتان از خدا طلب کنید که امام را تا ظهور حضرت مهدی (عج) نگه دارد.
حضورتان در جبهههای حق علیه باطل زیاد کنید و بیشتر به جبهه بیایید، انسان در جبهه است که میتواند خدا را بشناسد و به عظمت و روح او پی ببرد. در جبهه است که انسان میفهمد قیامتی هم هست و بیشتر به معنی قیامت پی میبرد و سعی میکند که کمتر گناه کند. اگر خدا توفیق نصیبم کرد که شهید شدم، آنان که پیرو ولایت و امامت نیستند بر من نگریند و بر جنازه من حاضر نشوند.
اما باشد که خون شهدا شما را به راه راست هدایت کند. سلام مرا به امام برسانید و بگویید تا آخرین قطره خونی که در بدنمان هست نخواهیم گذاشت ملل مستکبر بر ملت مظلوم ایران حکومت کنند. با خداوند پیمان میبندیم که در تمام عاشوراها و در تمام کربلاها با حسین (ع) همراه باشیم و سنگر او را خالی نکنیم.
پدر و مادر گرامی! اصلا گریه نکنید، چون که خداوند امانتش را پس خواهد گرفت. خواهرانم همچون زینب باشید صبر کنید و استقامت ورزید. برادرانم شما باید الگو و نمونه باشید و باید در راه اسلام جبهه بیایید.
پانویس