شهید حسن ادیبی

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو

کد شهید: 6601020 تاریخ تولد : 1342/10/09 نام : حسن‌ محل تولد : قوچان نام خانوادگی : ادیبی‌ تاریخ شهادت : 1366/02/06 نام پدر : علی‌اکبر مکان شهادت : ماووت کربلای10

تحصیلات : حوزوی منطقه شهادت : شمال غرب کشور شغل : روحانی یگان خدمتی : لشکر 5 نصر گروه مربوط : سایر شهیدان استان خراسان نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : مبلغ‌(تبلیغات‌) گلزار : قوچان ـ گنبدحق

زندگی نامه

تو را سماع نباشد که سوز عشق نبود گمان مبر که بر آید زخام هرگز دود

چو هرچه می‌رسد از دست دوست فرقی نیست میان شربت نوشین و تیغ زهر‌آلود

رنگین کمان عشق بر سقف آسمان حقیقت، قالیچه ای پر از رنگ را ماند که سرخی اش را از خون شهید قرض گرفته است. شهید این زیباترین واژة دفتر معرفت، چونان گلی است که هر گلستانی با او گلستان می‌شود و بی او خارستانی رنگین.

شهید، زلال جاری با صلابت اعصار است. شهید، تعریف بی‌خودی هاست. شهید، معنای از خود گسستن است. پرده‌های ظلمت شبِ حیرت، به نور سبز شهیدان سرخ رواست که آبی می‌شود. حسین ادیبی، فرزند علی اکبر، از زمرة همین شاهراه‌های نور است که در غربت بی‌کسی‌ها، درد دین وادارشان نمود تا پای بر خود گذارده و دست در دست خدا داشته باشند.

سال ۱۳۴۲، در استان ولایت، استان محبت و عشق به مولای عارفان، علی بن موسی الرضا – علیه السلام- غنچة وجودش شکفت. بهارستان معنی و ایمان، سادگی و اخلاص، گلبرگ‌های عرفانش را شکوفا و با طراوت ساخت و آغوش پرمهر مادر و دستان مردانة پدر دیواره‌های امن او شدند.

سیر او از دنیای معصوم طفولیت به سرزمین پرماجرای کودکی‌ها. کودکی، دنیای سئوالات بی پایان است؛ دریاچة زلال عاطفه‌هاست و آسمان آبی مهربانی‌ها و صد البته دنیای پر تب و تاب بازی گوشی‌ها!

حسین آن روزها از دفتر تقدیرش آگه نبود. از جاده‌های پر پیچ و خم سرنوشت، ابتدایی را آغاز کرده بود که انتهای سبزش را نمی‌دید.

وارد حوزة علمیه هم که شد باز از دور دست های تقدیرش بی‌خبر بود. مدرسة علمیة «امام» قوچان، تنها چراغ راهی شد که مطمئن تر این جاده را بپیماید. حوزة علمیه با خدا گفتن‌ها و خدا خواستن‌هایش، دل او را عاشق تر ساخت و بس.

دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمی‌بینم دلی بی غم کجا جویم که در عالم نمی‌بینم

دمی‌با همدمی خرم ز جانم بر نمی‌آید دمم با جان بر آمد چون که یک همدم نمی‌بینم

اما عاقبت هر جوینده‌ای یابنده است. شهید حسین ادیبی، وقتی که پایش را به میدان رزم نهاد، دل عاشقش آرام شد. آرامشی که در ششم اردیبهشت ۱۳۶۶ کامل گشت.

«روحش شاد و راهش پررهرو باد»

منبع زندگی‌نامه


وصیت نامه

به نام الله درهم کوبنده تمام ستمگران.

با درود و سلام بر یگانه منجی عالم بشریت، حضرت مهدی -عجل الله تعالی فرجه- و نایب بزرگوارش، رهبر کبیر انقلاب اسلامی و با درود و سلام بر رزمندگان اسلام در سرتاسر جهان و با درود و سلام بر مفقودین، جانبازان، اسرا، معلولین و مجروحین جبهه‌های نور علیه ظلمت. با درود و سلام بر شهدای صدر اسلام و علی الخصوص شهدای ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ و شهدای سال ۱۳۵۷ انقلاب اسلامی و شهدای هفت تیر حزب جمهوری اسلامی و شهدای دفتر نخست‌وزیری و دیگر شهدای والامقام و شهدای تمام جبهه‌های حق علیه باطل که تا کنون با خون پاک و مطهرشان، درخت تنومند اسلام آبیاری نموده اند. خدایا! اکنون وصیتم را با نام و یاد تو آغاز می‌کنم:

(ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی‌القوم الکافرین)[۱].

خدایا! امت اسلام را صبر و استقامت عطا فرما تا در مقابل کافران و دشمنان خدا پایداری کنند و سپس بر آنها غلبه کنند. خدایا! شهادت می‌دهم که غیر از تو خدایی نیست و محمد -صلی الله علیه و آله- رسول و فرستاده توست و علی -علیه السلام- وصی رسول خداست. خدایا! از این که به من عقل، هوش، چشم، گوش، فهم، بینایی و… عطا کردی، سپاسگزارم.

خدایا! از تو می‌خواهم در هنگامی که شیطان به سراغم می‌آید، او را از من دور سازی و مرا قوت و آرامش عطا فرمایی.

هدف من از آمدن به جبهه این است که همیشه آرزو می‌کردم تا روزی بتوانم این همه حرف زدن را به عمل ثابت کنم. اسلام فقط شعار نیست، بلکه عمل است و هرگز دوست ندارم در بستر مرگ کشته شوم، بلکه می‌خواهم در راه رضای خدا مثل مولایم علی و حسین -علیهما السلام- و سایر ائمه علیهم السلام- که ثابت کرده‌اند بنده خدا هستند- کشته شوم و اول پیروزی بر کافران و بعد شهادت در کنارش که حق است و آیه‌ای از قرآن بر همین مطلب دلالت دارد: ولا تقولوا لمن یقتل فی سبیل‌الله اموات بل احیاء و لکن لاتشعرون[۲].

« به کسانی که در راه خدا کشته می‌شوند ، مرده نگویید بلکه اینها زنده هستند و لکن شما نمی‌دانید».

بارها فکر می‌کردم که کاش در زمان امام حسین -علیه السلام- بودم و در جنگ با کفار، به امام حسین -علیه السلام- یاری می‌کردم و حالا دیدم حسین زمان، خمینی بت شکن است و این را بر خود واجب دانستم که به جبهه بیایم و با کفار بجنگم زمان و به یاری خداوند تعالی به هدفم رسیده، خداوند سعادت را نصیب من کرد.

امیدوارم که شما برادران حزب اللهی برای من حقیر دعا کنید که گناهان مرا خداوند مورد عفو قرار دهد و این را به کوردلان تاریخ بگویید: مرا به زور به جبهه نفرستادند بلکه خودم راه حقیقی را انتخاب کردم، راه حقیقت و درستی است و شما همه ‌می د‌انید. از شما می‌خواهم امام عزیز، آن مجاهد کبیر و سلاله امام حسین -علیه السلام- رهبر کبیر انقلاب اسلامی را یاری کنید و او را تنها نگذارید. امر به معروف و نهی از منکر کنید، نماز را با حضور قلب به پای دارید و در نماز جماعت و جمعه‌ شرکت کنید که رسول خدا -صلی الله علیه و آله- می‌فرماید: «یهود امت من کسانی هستند که در نماز جماعت شرکت نمی‌کنند».

برادران! قدر همدیگر را بدانید و پیش هم که رسیدید به همدیگر سلام کنید و اختلافات جزئی و اختلاف سلیقه‌ها را کنار بگذارید. شیطان را از خود دور کنید و یک لحظه غافل نشوید. اما شما ای پدر و مادر و برادران و خواهران عزیزم! اگر شهادت نصیب من شد، من راضی نیستم طوری برای من عزا بگیرید که دشمنان اسلام شاد شوند.

پدر جان! ان‌شاءالله مرا می‌بخشید که نتوانستم در کارهایتان کمک مؤثری برای شما باشم؛ زیرا که احساس مسؤولیت در قبال خون شهیدان ایجاب می‌کرد که من تنها به فکر رفاه خود و زندگی روزمره نباشم و در حد توان خود ادامه دهندة راه آنان باشم و به شما نیز توصیه می‌کنم، در جریان مسائل انقلاب باشید، اگر توفیق آمدن به جبهه را پیدا کنید، خواهید دید که چگونه افرادی که خودشان احتیاج به کمک مالی دارند، همان دارایی ناچیزشان را وقف جبهه‌ها کرده‌اند و در نهایت ایثار، جان خود و فرزندانشان را نیز بر سر این انقلاب گذاشته‌اند.

برادرم! اگر چه در چند سال اخیر کمتر در کنار هم بودیم؛ ولی هیچ‌گاه خود را جدا احساس نمی‌کردم و می‌دانم که در زندگی همیشه در پی رسیدن به هدف- که همان رشد و تعالی انسان و آمادگی بیشتر برای خدمت به جامعه است- تلاش می‌کنیم. امیدوارم در شغلت رضای خدا را در نظر بگیری و موفق باشی.

پدر و مادر عزیزم! من هیچ روزه و نماز قضا ندارم. پدر عزیزم! اگر توانستید از کتاب‌هایم استفاده کنید، چه بهتر و اگر نتوانستید کتابهایم را یا به طلبه‌ها هدیه بنمایید،و یا به یکی از مدارس علمی هدیه نمایید.

، خداحافظ.

منبع وصیت‌نامه[۱]


پانویس

  1. [[رضا]]