شهیداکبر نیک روش فرد
شهید اکبر نیک روش فرد تاریخ تولد :1337/03/26 تاریخ شهادت : 1367/04/24 محل شهادت : نامشخص محل آرامگاه :تهران - بهشت زهرا
زندگی نامه
سرگرد شهید اکبر نیک روش فرد، در تاريخ، 22/3/1337 در خانواده مذهبی و نه چندان متمول دیده به جهان گشود، در همان اوان کودکی به وسیله پدر و مادر خود با مسائل مذهبی آشنا شد، به طوری که از 7 سالگی نماز و روزه او ترک نمی شد و بالاخره دوران تحصیلی وی آغاز گردید، از همان ابتدا در تمام مواد درسی استعداد فوق العاده اي نسبت به دیگر هم کلاسی های خود داشت و مسئولین دبستان همواره او را به عنوان شاگردی نمونه و پر استعداد معرفی کردند، بعد از اتمام دوره دبستان قدم به دبیرستان گذاشت، در این دوره نیز خلاقیت های بسیاری از خود بروز داد، به طوری که همانند دوره دبستان مورد توجه دبیران و مسئولین مدرسه بود، با اتمام اول دبیرستان بنا به تقاضا و علاقه شخصي خودش وارد دبیرستان نظام شد، در این دوره سه ساله نظام نیز، چه در موارد نظامی و چه در موارد درسي شاگردی ممتاز و نمونه بود. در آن زمان به تنها چیزی که توجه نمی شد مذهب بود و این گونه افراد همیشه در انزوا به سر می بردند امّا وی همواره عرق مذهبی خود را حفظ کرده و به آن اهمیت خاصی می داد، با اتمام دوره دبیرستان او به عنوان شاگرد ممتاز بدون کنکور ورودی به دانشگده معرفی گردید این شهید بزرگوار در بدو ورود به دانشگده در فراگیری فنون نظامی و تحصیلات کوشا بوده و در زمره شاگردان نمونه به شمار می آمد. با شکوفائی انقلاب و شهادت فرزند امام در سال 1357 در عراق، جرقه اي بر حرکت توده مردم به رهبری روحانیت بر علیه رژیم منفور پهلوی شد. با وسعت تظاهرات مردمی، رژیم مجبور به اعلام حکومت نظامی شد به دنبال این تصمیم در چند شهر مهم ایران حکومت نظامی برقرار گرديد، تانک ها و نیروهای نظامی در شهرها مستقر شدند، شهید عزیز در ایام مرخصی های روزانه به همراه خانواده خود در تظاهرات شرکت نموده و در این امر مهم مشوق دوستان نزدیک نظامی خود بود، تا این که در روز ورود حضرت امام به تهران، تلویزیون كه مشروح ورود امام را پخش می نمود برنامه را قطع، و با نشان دادن عکس شاه معدوم و نواختن سلام نظامی تصميم بر بی احترامی به امام را نهاد که ناگهان سرگرد که در آن زمان سال سوم دانشکده را می گذراند تلویزیون را خاموش كرده و بنای ناسزاگویی به رژیم را نهاده و از آسایشگاه بیرون مي رود، در آن زمان به گفته دوستانش جزء لیست سیاه رژیم قرار گرفت و در زمان درگیری های پیروزامندانه مردم علیه باقیمانده وابستگان رژیم از دانشکده بیرون آمد و به صف مجاهدین پيوست و با کوشش هر چه بیشتر در سقوط پادگان ها به کمک و مساعدت مردم شتافت.
پس از پیروزی انقلاب و فارغ التحصیلي از دانشکده افسری در کرمانشاه به طور داوطلب به گروه مالک اشتر پیوست که این موضوع مقارن با شورش کردهای ضد انقلاب در غرب کشور و درگیری های کردستان شد، بنا به گفته های همسرش که یک بار همراه این شهید عزیز به یکی از مناطقی که در کردستان مأموریت داشت رفته بود و از نزدیک دیده بود که چگونه هر لحظه این جان بر کفان با خطرات زیادی مواجه می گردند، در همان نیم روزی که با همسرش در منطقه کامیاران بود، دید که چطور کوموله و دمکرات ها و سایر گروهک ها چون لاک پشتی که خود را در لاک پنهان می کند، در میان این نیزارهای بلند و انبوه مخفی هستند.
بله مروارید بود که کردها در گوشه و کنار آن به کمین نشسته بودند تا در فرصتی مناسب به نیروهای اسلام هجوم آورند، البته غافل از این امر که هرگز نمی توانند از چشمان تیزبین این افسر رشید دور باشند، از جمله مناطق دیگری كه می توان ذکر کرد پاسگاه با بی سی عراق بود که با چشمان خود به وضوح می دید که نیروهای عراقی چگونه در حال بردن استحکامات و جمع آوری آرایش نیروهای خود بودند و بارها به کرّات به فرماندهان خود یادآوری می کرد که عراق در حال حمله به ایران است ولی آن زمان دوران رئیس جمهوری بنی صدر خائن بود كه کوچکترین توجهی به این حرف ها نمی شد.
در تاريخ، 31/6/1359 جنگ آغاز شد و با شروع این دوره، مرحله جدیدی در زندگی شهید به وجود آمد و به جرأت می توان گفت که در تمامی جبهه های غرب و میانی حضور داشت، از قصر شیرین و پاوه گرفته تا مهران و دهلران و مناطق عملیاتی دیگر و این افسر دلاور ارتش جمهوری اسلامی ایران در مدت 21 ماه در لشکرهای پیاده، به اسلام و میهن خود خدمت نموده و بعد از این مرحله به گروه 311 توپخانه اصفهان منتقل گردید که به دنبال آن مجددا راهی جبهه های حق علیه باطل شد و در باز پس گیری چندین ارتفاعات مهم از جمله ارتفاع استراتژیک کله قندی شرکت داشت و بعد از گذشت چندین ماه به گروه 44 توپخانه اصفهان انتقال يافت و به خدمت در این گروه مشغول شد، در همین اثنا برادرش محمد مهدی نیک روش فرد، به دست منافقین از خدا بی خبر و گمراه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
شهيد اكبر نيك روش، همواره در تمامی جبهه های غرب قصد انتقام خون بنا حق ریخته شده برادر و پسر خاله مظلومش و همه جوانان شهيد را از دیو سیرتان بعثی و فریب خوردگان کرد. همان طوری که گفته شد این سردار رشید ارتش اسلام به تمامی مناطق غرب از جمله پاوه اعزام شده بود، وی فرمانده آتش باری بود که از طرف ارتش در اختیار سپاه پاسداران قرار گرفت، با برادران سپاه به طور متواضعانه و گسترده همکاری می کرد و شخصا با چند تن از نیروهای سپاه به شناسایی نیروهای کرد و عراقی رفته و آنها را مورد آتش توپخانه خود قرار می داد. او گاهی با ایمان کامل و با عزمی جزم و اراده ای آهنین به تنهایی به گشت می رفت، تا حدی که برادران سپاهی مستقر در پاوه او را سروان بسیجی لقب داده بودند زیرا در وی روحیه ای بالاتر از آن می دیدند که او را فقط ارتشي بدانند و بارها از دست فرماندهان ارتش ترفیع درجه گرفت و تا آنجا پیش رفت که فرمانده سپاه پاسداران پاوه هم نامه ای به نشانه قدردانی و سپاس از زحمات این سردار رشید فرستاد. واقعا که برای وصف دلاوری های این بزرگ مرد قلم عاجز و کلمات قاصرند و همین بس که تمام درجه داران و سربازان وی او را به حق، شیر جبهه های غرب لقب داده بودند. بعد از این زمان، مأموریت و مسوليت خطیري كه عبارت بود از افسري عملیاتی گروه 44 توپخانه اصفهان به وي محول شد و پس از گذشت چند روز از این مسئله، عملیات بزرگ و حماسی والفجر 10 در منطقه حلبچه آغاز گردید که این عملیات به حدی سریع و برق آسا صورت گرفت که به گفته این شهید گرانقدر فقط می توان لطف خداوند و از خود گذشتگی های سربازان و بسیجیان دلاور ارتش اسلام را عامل مهم این پیروزی دانست، اين حمله باعث به وجود آمدن هیروشیمای دوم شد و منجر به شهادت بیش از پنج هزار انسان بی گناه گردید که سر گرد شهید نیک روش شخصا در این منطقه حضور داشته و با چشمان خود شاهد این جنایت رژیم عراق بود. به علت بی تفاوتی مجامع بین الملل دیگر عوامل صدام از این حربه غیر انسانی بر علیه نیروهای اسلام به طور گسترده استفاده کرده و دست به حملات پی در پی در تمامی خطوط مرزی زد و یکی از حملات هجوم وسیع عراق به شهر مهران بود که در این زمان شهید بزرگوار پس از مدت ها فعالیت در مناطق مخلتف در مرخصی به سر می برد ولي به محض مطلع شدن از حملات عراق و به علت نیاز به فرماندهان کار آزموده با چند تن از فرماندهان دیگر به منطقه اعزام شدند که به گفته سربازان و شاهدان عینی تا قبل از شهادت وی چندین بار عراق با شکست جدی مواجه گردید که صلاح خود را در عقب نشینی می دید، لازم به ذکر است سه روز قبل از شهادت، چون حمله عراق به مهران بسیار سریع و گسترده انجام شد چند قبضه از توپ های مستقر در آنجا در زیر ارتفاعات مهم کله قندی در خطر محاصره قرار گرفت که با وجود خطر زیادی که برای برگرداندن آن توپ ها بود باز هم وی دلاورانه به طور داوطلب آن چند توپ را به عقب آورد و نگذاشت بیت المال کشور به دست نیروهای بعثی بیفتد.
در یکی از حملات عراق که در تاريخ، 24/4/1367 در منطقه سوکوئجان جم مهران اتفاق افتاد، سرگرد نیک روش به اتفاق معاون و بیسم چی شخصاٌ به این منطقه رفته بود که البته این کار با اعتراض فرماندهان مافوق قرار گرفت زيرا اين گروه شناسايي سه کیلومتر جلوتر از نیروهای پیاده بودند، ولی وی این مسئله را به خاطر هدایت دقیق آتش توپخانه لازم و ضروری می دید و سرانجام در ساعت 12:25 ظهر به وسیله گلوله خمپاره شصتی که در میان این جمع فرود آمد بر اثر ترکش خمپاره به قلب نازنینش دعوت حق را لبیک گفت و کبوتر جانش از کالبد نستوه و خستگی ناپذیرش به دیدار معبود شتافت و مصداق آیه یا ایتها النفس المطمئنه گردید.
از سرگرد شهید اکبر نیک روش فرد، سه فرزند به نام های علی، رسول و نوید به یادگار مانده است که هر یک یاد آور خاطره های پدر شهیدشان هستند، باشد که رهرو راستین این سردار رشید ارتش جمهوری اسلامی ایران و تمامی شهیدان جنگ و انقلاب باشیم. منبع سایت شهدای ارتش http://ajashohada.ir/home/martyrdetails/28401