شهید کاظم تیموری
شهید کاظم تیموری
تاریخ تولد :1347/10/28
تاریخ شهادت : 1367/04/22
محل شهادت : نامشخص
محل آرامگاه :تهران - بهشت زهرا
زندگی نامه: شهید کاظم تیموری فرزند غلام علی در تاریخ 1347/10/28 در شهر تهران و در بین خانواده ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. به پیشنهاد مادر نام مبارک کاظم را برایش انتخاب نمودند. در دوران طفولیت تحت تربیت مستقیم مادر قرار داشته و همدم و هم صحبت مادر بود. از همان کودکی از قدرت روحی و جسمی خاصی برخوردار بود و با گذشت سال ها همچنان که بزرگ و بزرگ تر می شد، به تدریج هم پای پدر و برادر با عبادات، احکام و اصول اسلام آشنا می گشت .
از نکات قابل تأمل در دوران شکل گیری او این است که وی علاقه بسیاری به شرکت در مجالس عزاداری حضرت امام حسین (علیه السلام) داشت و همواره در این راه گام می نهاد .
وی تحصیلات دوران ابتدایی خود را در مدرسه عباس رکنی(قائم) و دوران راهنمایی را در مدرسه راهنمایی فجر (منطقه 8 آموزش و پرورش) پشت سر گذاشت. با اخلاق و رفتار نیکویش زبانزد اولیاء مدرسه و همچنین دوستان و همکلاسانش شد. در کلاس سوم دبستان بود که انقلاب اسلامی ایران به اوج خود رسید و در آن زمان هم گام با سایر افراد خانواده در شکل گیری انقلاب اسلامی و تظاهرات شرکت داشت .
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی همراه با برادر بزرگترش با حضور در مسجد و شرکت در کلاس های قرآن، اصول عقاید و سرود و... فعالیت هایش ادامه یافت . در مدرسه نیز از سوی اولیاء مدرسه بالاخص مربیان تربیتی و معلمین دینی مورد راهنمایی و تشویق قرار می گرفت. او با آنها رابطه ای نزدیک داشت و در فعالیت های تربیتی ، سیاسی و اجتماعی مدرسه بسیار کوشا و فعال بود و در صورت حضور مربیان خود در جبهه، با آنها مکاتبه می نمود و همواره از حال آنها با اطلاع ی گشت و در غم فراق و هجران آنها بسیار می سوخت .
همیشه در مقابل پدر و مادر تواضع داشت، رفتارش توأم با متانت، وقار و احترام بود. سع ی م ی کرد که آ ی ه «و بالوالد ی ن احساناً» را در زندگ ی و برخوردها ی ش با پدر و مادر رعا ی ت کند. همچنان که در تمام نامه ها ی شان به ا ی ن نکته متذکر م ی شد .
علاوه بر ا ی ن که فرزند خانواده بود، دوست ی صم ی م ی و ی ار ی با وفا برا ی آنان به شمار م ی آمد. در زندگ ی بس ی ار صبور و بردبار بود و در مقابل سخت ی ها و مشکلات زندگ ی تحمل بس ی ار ی داشت و در اختلاف عقا ی د و سل ی قه ها بس ی ار مت ی ن و صبور بود و همه ی اختلاف ها و مسائل را با تو جه و توکل به خداوند حل م ی کرد. هم ی شه مشکل گشا ی ی اران بود. ه ی چ وقت رنج ی ده خاطر و کسل نبود. هم ی شه لبانش لبخند ی ز ی با به خود داشت. همواره در نامه ها ی ش متذکر م ی شد مرا فراموش نکن ی د و از ی اد نبر ی د .
به رهبر عز ی ز انقلاب علاقه و عشق خاص ی داشت و هم ی شه در آرزو ی د ی دن ی ار م ی سوخت و هرگاه سخن ی از امام به م ی ان م ی آمد با د ی ده ی احترام م ی نگر ی ست . به جلسات ه ی ئت و دعا ی کم ی ل و حضور در نماز جمعه علاقه مفرط ی داشت و در اوج دعا و ن ی ا ی ش بسو ی پروردگار، او را مشاهده م ی ک رد ی که با خلوص ن ی ت، قطرات اشک بر چهره اش جار ی م ی شد .
خصوص ی ت د ی گر او احساس مسئول ی ت و م ی زان تعهدش بود. در همسا ی گ ی آنها شخص ی بود که فرزند ی نداشت ول ی او با نها ی ت دلسوز ی به آنها رس ی دگ ی م ی کرد و در صورت ب ی مار ی از ه ی چ خدمت ی فرو گذار نبود. زمان ی که در جبهه حضور داشت، علاوه بر تماس ها و مکاتبات ی که با خانواده داشت، ه مواره از آنان هم دلجو یی م ی کرد و آنها ن ی ز او را فرزند ی دلسوز برا ی خود م ی دانستند. در ی ک جمله بهتر است بگو یی م : او چنان ز ی ست که همگان را در غم هجر سُرخش نشاند .
به دفعات مکرر تصم ی م به حضور در جبهه ها ی حق عل ی ه باطل نموده و تمام ی ا ی ن وقا ی ع بود که روح کنجکاو و پو ی ا یی او را ص ی قل داده و جلا م ی بخش ی د . بالاخره با ا ی ن که حدود ی ک سال د ی گر به خدمت وظ ی فه سرباز ی اش مانده بود، فوراً به حوزه نظام وظ ی فه مراجعه و دفترچه آماده به خدمت در ی افت داشت و عل ی رغم ا ی ن که در انجام کارها پشت ی بان ی برا ی پدر و مادر و ی اور ی برا ی برادران خود بشمار م ی آمد، همه را رها کرده و در اول ی ن فرصت خود را جهت آمادگ ی به خدمت به حوزه ی نظام وظ ی فه معرف ی کرد .
و ی از تار ی خ 1366/03/18 دوران آموزش ی خود را در تهران شروع و در تار ی خ 1366/06/12 به پا ی ان رساند و سپس در تار ی خ 1366/06/18 به فکه در جنوب م ی هن اسلام ی (جزء لشکر 77 خراسان، ت ی پ 3 ثامن الائمه) اعزام گرد ی د و در آنجا ن ی ز ضمن پ ی رو ی از فرما ی شات امام امّت جهت دفاع مق دس و پاسدار ی از حر ی م اسلام عز ی ز سر تعظ ی م فرود آورد .
در ا ی ن مدت ضمن تماس، مرتباً جهت دلجو یی از خانواده نامه م ی داد و هنگام ی که به مرخص ی م ی آمد ضمن د ی دار از خانواده و ی ک دن ی ا لطف و صفا، به منزل همسا ی گان و ی ک به ی ک اقوام و بستگان م ی رفت و سرکش ی م ی نمود و از حال و احوال همه مطلع م ی شد. به محل تحص ی ل خود سر م ی زد و از دوستان و همکلاس ی ها و دب ی ران محترم د ی دن م ی نمود. گفتارش همه درباره ی دفاع از م ی هن اسلام ی و لب ی ک به ندا ی امام عز ی ز و همچن ی ن قوام انقلاب اسلام ی بود .
در ا ی ن ا ی ام فقط 4 مرتبه به مرخص ی آمد و همواره در عمل ی ات ها شرکت داشت و در هر سفر ی که برم ی گشت در رس ی دن به ا ی ده و آرزو ی خود ثابت و استوار همچون کوه گام م ی نهاد و د ی گران را ن ی ز به انجام خدمت مقدس سرباز ی که چون عبادت ی م ی دانست، فرا م ی خواند .
در آخر ی ن مرخص ی که در تار ی خ 1367/02/30 به تهران آمد ضمن دلجو یی فراوان از خانواده و سرکش ی به فام ی ل، دوستان و آشنا ی ان چند روز ی را به انجام کارها ی شخص ی خو ی ش پرداخت. چند نمونه کوبلن که حاصل دست دوز ی اش در اوقات ب ی کار ی در جبهه بود، به قاب ساز ی داد. بنابر نظم و انضباط ی که در همه امور داشت تمام کارها ی خو ی ش را انجام داده و مجدداً با تمام دوستان و آشنا ی ان خود بالاخص با کانون گرم خانواده خو ی ش وداع نمود و با روح ی ه شاداب تر از هم ی شه برا ی رزم ی دل ی رانه در تار ی خ صبح روز چهارشنبه 1367/03/11 رهسپار جبهه و محل خدمت خود شد .
سرانجام ضمن تماس ها ی تلفن ی و مکاتبات ی که معمولاً با خانواده داشت در تار ی خ 1367/10/12 با خانواده تماس تلفن ی داشت، آخر ی ن بار ی بود که اهل خانه، مادر، پدر و... صدا ی او را شن ی دند و در مکاتبات ی که پس از آن داشتند ه ی چ گونه مطلب ی در مورد عمل ی ات و وقا ی ع آنجا اظهار نم ی کرد و فقط اشاره داشت که اگر نامه ها ی م نسبت به گذشته د ی رتر ارسال م ی گردد در اثر وضع ی ت پست ی آنجا م ی باشد و قرار است ما را ن ی ز به خطوط عقب تر ببرند .
سرانجام در حملات غافل گ ی رانه دشمن بعث ی کافر در صبح روز سه شنبه مورخ 1367/04/21 در منطقه عمل ی ات ی فکه ضمن شرکت در عمل ی ات و ا ی ستادگ ی فراوان، در روز چهارشنبه 1367/04/22 بر اثر اصابت ترکش و سپس بمباران ش ی م ی ا یی ، روح کاظمِ عاشق، به سو ی معبود پر گشود و از ا ی ن دن ی ا ی فان ی رحل اقامت به سرا ی جاو ی د نمود .
آر ی خداوند، او را انتخاب کرد و به واقع گل ی بود که از بوستان امت رسول الله(صل ی الله عل ی ه و آله) چ ی ده شد.
وصیت نامه:
چند کلام ی با دوستان و همسالان خود
ا ی دوستان! ا ی عز ی زان ! اگر با کمال دقت و مطالعه به ا ی ن زندگ ی ماد ی بنگر ی م، خواه ی م د ی د که ی ک خواب و خ ی ال ی ب ی ش ن ی ست؛ ز ی را اگر هزاران سال در ا ی ن جهان با بهتر ی ن زندگ ی ها (امکانات) سرگرم باش ی م و از تمام لذا ی ذ ظاهر ی آن بهره مند گرد ی م، سرانجام مرگ بر ما سا ی ه م ی اف کند و از ا ی ن عالم ماد ی ما را به سرا ی باق ی خواهد برد. پس در ا ی ن چند روز دن ی ا گو ی سبقت و کام ی اب ی از آن کس ی خواهد بود که به خواب نرفته باشد و ب ی دار و هوش ی ار باشد و برا ی آخرت زاد و توشه ا ی ذخ ی ره و کسب کرده باشد. پس ا ی برادران! از خواب غفلت برخ ی ز ی د، ب ی دار شو ی د، جنبش کن ی د که زمان م ی گذرد آن وقت افسوس م ی خور ی د .
ا ی انسان ها! ا ی مردمان! به ر ی سمان اله ی چنگ زن ی د و متفرق نشو ی د که همه از او یی م و بازگشت همه بسو ی اوست .
محشر و ق ی امت، روز حساب، ه ی چ کس و ه ی چ به ی ار ی ما نخواهد آمد، مگر اعمال درست و کارها ی خداپسندانه .
ا ی کسان ی که دانسته با ا ی ن انقلاب مخالفت م ی کن ی د ! بدان ی د که ا ی ن انقلاب با خون هزاران شه ی د راه حق آب ی ار ی شده و م ی با ی ست از آن حراست نموده و پاسدار ی از دست آوردها ی آن بر همگان واجب و لازم است .
ما همان وظ ی فه ا ی را که اول ی ن پاسدار اسلام حس ی ن بن عل ی (عل ی ه السلام) برا ی مان تع یی ن کرده است، در راه پاسدار ی از اسلام برا ی خود تع یی ن کرده ا ی م . امام حس ی ن (عل ی ه السلام) دست ذلت به ی ز ی د ی ان نداد، ما هم نبا ی د بده ی م . امام حس ی ن (عل ی ه السلام) با صدام زمانش، سازش نکرد م ا هم نبا ی د بکن ی م . امام حس ی ن (عل ی ه السلام) از خون جوانان، اصحاب و خو ی شانش گذشت، ما هم برا ی ادامه ی راه خون ی ن حس ی ن با ی د از خون خود و عز ی زان خود سرما ی ه گذار ی کن ی م و ز ی ر لوا ی حس ی ن (عل ی ه السلام) که امروز به دست امام عز ی زمان برافراشته شده است، به مبارزه و پ ی کار با فتنه گران ادامه ده ی م و در هر صورت پ ی روز ی از آن ماست ...
پس ب ی اموز ی د به فرزندان خود د ی ن اسلام را و حق و حق ی قت را. رهبران د ی ن را به آنها تفه ی م کن ی د که حضرت حس ی ن ب عل ی (عل ی ه السلام) چگونه با خون سرخ خود اسلام عز ی ز را پا ی دار نگه داشت و با شهادت خود، برادر، فرزندان، ی ار و ی اورانش صحنه کارزار را گلگون نمود .
شاعر در ا ی ن باره چن ی ن سروده است :
چون قحط آب بود، شه از خون وضو گرفت اندر حضور دوست به مقتل نماز کرد
ی ک سجده کرد و داد اندر رضا ی دوست اهل نماز را به جهان سرفراز کرد
ادامه راه حس ی ن (عل ی ه السلام) ا ی ن انقلاب است و بس. بنابرا ی ن در هر زمان ی تابع ولا ی ت فق ی ه که قلب اسلام است باش ی د .
سخن ی با خانواده
درود و سلام بر پدر و مادر عز ی زم که در ا ی ن مدت عمرم برا ی من زحمات فراوان ی کش ی د ی د، پدرم! با کد ی م ی ن و عرق جب ی ن همه ی وسائل پ ی شرفت و ترق ی و تعال ی را برا ی م فراهم نمود ی د . مادرم! دوران کودک ی مرا با چه مشکلات و کمبودها تحمل نمود ی و از ش ی ره ی جان مرا پرورش داد ی و سخن گفتن و راه رفتن و د ی گر مسائل را از جمله آشنا یی با اسلام عز ی ز را به من آموخت ی ، ممنون و سپاسگزارم. من لا ی ق ن ی ستم که از زحمات طاقت فرسا ی شما قدردان ی نما ی م .
پدر و مادر عز ی زم ! من در دوران ح ی ات خ ی ر و منفعت ی برا ی شما نداشته ام و آنچه از من به شما رس ی ده، زحمت و آزار بوده که از ا ی ن طر ی ق تقاضا ی عفو و حلال ی ت م ی کنم .
چنان که معصوم م ی فرما ی د : رض ی الله، رض ی الوالد ی ن؛ خشنود ی خدا در خشنود ی پدر و مادر است. من در پ ی هدف ی بود که بسو ی ش شتافتم و مرغ سعادت شهادت را بال زنان در آغوش خود گرفتم. آرزو ی من رس ی دن در راه پروردگار بود و بس و در ا ی ن راه شهادت، سعادت است؛ سعادت ی که خداوند هرگز از هر ح ی ث آن را تضم ی ن نموده است .
پدر و مادر عز ی زم ! بار د ی گر از شما م ی خواهم که مرا ببخش ی د و حلالم کن ی د که به عطا و بخشش شما ن ی ازمندم و از شما التماس دعا دارم. در آخر عرا ی ضم از همه خو ی شان و دوستان م ی خواهم که برا ی پ ی شبرد انقلاب و اسلام که هر دو به هم بستگ ی دارند با تمام قوا کوشا باش ی د، در همه حال در خانه، در خ ی ابان، در مدرسه، در اداره، کارخانه، بازار و در همه جا با زبان و عمل خود قدر اسلام عز ی ز و امام گرام ی را بدان ی د و به دستورات و فرما ی شات او عمل کن ی د . امیدوارم که همدیگر در پناه اسلام در پ ی شبرد ا ی ن هدف مقدس شب و روز از پا ننشینید . دل ها ی تان را با یکدیگر پاک کنید . از دو رنگی ، دروغ، خدعه، نیرنگ، گول زدن، تهمت و افتراء، خیانت در امانت بپرهیزید . از هرگونه پلیدی و نیت بد خودتان را خالص کنید که ان شاء الله به حول و قوه الهی اسلام پیروز است .
از برادران و خواهرانم و کلیه دوستان و آشنایان طلب عفو و بخشش دارم. خدا یار و نگهدار شما باد .
و بر چهره ی زیبا ی تو ای مادر! ای پدر! ای خواهر و ای برادر! بوسه می زنم و از خداوند می خواهم اجری عظیم و صبری جمیل به شما عنایت فرماید .
«و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
منبع:سایت شهدای ارتش