شهید اسماعیل فرخپوریوسفی

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو

بسمه تعالی

شهید اسماعیل فرخ پوریوسفی :

تاریخ تولد : 17/04/1344

تاریخ شهادت : 20/01/1366

محل شهادت : نامشخص

محل آرامگا ه : خراسان رضوی – قوچان – شهرکهنه

rId6

زندگینامه

اسماعیل فرخ پور یوسفی فرزند علی در تاریخ 1344 در شهر مراغه متولد شد دوران کودکی را با عشق پدر و مادر و خواهران و برادران سپری ساخت. دوره ابتدایی و راهنمایی مدرسه را پشت سر نهاد و مدرک تحصیلی دیپلم را از دبیرستان امام خمینی مراغه اخذ نمود و بدلیل عدم موفقیت در کنکور سراسری تصمیم به اعزام خدمت سربازی گرفت تا بتواند ضمن خدمت مقدس سربازی مطلوب تر نیز در زمینه کنکور سراسری داشته باشد.

تاریخ 18/12/1365 به پادگان بروجرد اعزام و پس از گذراندن دوره آموزش نظامی با درجه گروهان، سومی وظیفه به منطقه جنگی قصر شیرین انتقال و اوقات فراغت خود را با دستور فرماندهی مربوطه به تدریس سربازان بی سواد مشغول می شد و به خاطر رضایت مسئولین امر باره ای به مرخصی تشویقی به مراغه می آمد و دیداری تازه با خانواده می کرد، هنگام آماده باش جنگی طی مکاتباتی با خانواده ارتباط پیدا میکرد و رضایتمندی خود را از منطقه و اعزام به خدمت ابراز می کرد.

اما آیا واقعاً کسانی در منطقه جنگی بودند، و هر لحظه امکان برخورد و اصابت تیر، موشک، ترکش و بمب و یا با حشرات خطرناک مواجه بودند با آن همه مشقات و ناملایمات می توانستند از منطقه جنگی رضایت داشته باشند.

بنابراین به نظر میرسد فقط عده معدودی از انسانها اعتقادات قوی، پایدار و... دارند می توانند در چنین شرایطی از اوضاع منطقه راضی باشند که اسماعیل بزرگوار نیز جزء آنها بود زیرا همیشه ما را به کارهای نیک و خویشتنداری در مقابل سختی و خوشی های روزگار که خواست و مشیت خداوند می باشد توصیه می کرد.

روزها و شبها سپری شد تا اینکه پس از 2 روز از عملیات کربلای 9 که در مورخ 20/01/1366 به انجام رسید خبر مفقود شدن وی به ما رسید و من دریافتم دلشوره ای که روز واقعه داشتم پیش آمده، همراه برادرم مرحوم حسین فرخ پور یوسفی و دامادان آقای حسین دوری آذر درجه دار ارتش جمهوری اسلامی است عازم منطقه جنگی قصر شیرین شدیم تا آنجا که قریب پانصد متر از خاکریز مفقود شدن اسماعیل فاصله بود پیش رفتیم تا موضوع را از زبان همرزمان وی بشنوم تنی چند از دوستان و همرزمان بزرگوار با اظهار تأسف و اینکه هنگام عملیات زیر آتش سنگین نیروهای بعثی عراق بودند توانستند جان خود را از آتش بی امان عراقیها به در برند و اطلاع آنچنانی از اسماعیل نداشتند.

بعد از واقعیتهای پیش آمده و تسکین قلب موقتی از طرف فرماندهی اردوگاه و سایر همرزمان به ما وارد شد. صورت سانحه و وسایل شخصی برادرم اسماعیل به ما تحویل و متذکر شدند. انشاء الله هر چه زود اسماعیل و دوستانش به اردوگاه بیایند و ما را شاد و مسرور کنند.

سالها چشم به راه اسماعیل بودیم بخصوص اینکه پدر و مادر من همچون سایر والدین در غم و اندوه عزیزان مفقود شده چه ملالتها و سختی و تلخی ها نکشیده و نمی دیدند. شبها به رادیو عراق گوش فرا می دادیم تا شاید خبر اسیری آنان به گوشمان برسد. چه گریه ها و نیایش هایی به درگاه خداوند متعال می کردیم و هر وقت خبر تشییع شهیدان گلگون کفن از صدا و سیما پخش میشد دل مادران داغدار و زخم کشیده صد چندان می شد که مبادا خبر ناگوار شهادت فرزندشان به گوش آنها برسد، که میرسید، اینان با شهادت، جانبازی آبروی ملت ایران را حفظ کردند و هر کدام یک دانشمند و چهره های محبوب و ماندگار ایران اسلامی بودند، اما رفتند. در آخرین روزهای قبول قطعنامه 1598 پایان جنگ تحمیلی بودیم. حسین دوری آذر در عملیات مرصاد مفقود گردید و همزمان با این روز خداوند فرزند او امیر را به ما و خواهرم عطا فرمود اما مادر همچنان چشم به راه و در انتظار بود.

روزها و شبها به سختی و با هزاران امید و انتظار می گذشت و دل مادران داغدیده بیش از پیش با رنج و محنت سپری میشد.

سه سال و اندی طول کشید تا سرانجام روز مبادله اسرا فرا رسید خوشحالی در قلب خانواده ها ذوق می زد و همه منتظر مراجعت عزیز گم شده خود بود که خبر اسارت و مراجعت دامادمان آقای دوری آذر به گوشمان رسید و لبخند به لبهای خانواده شکوفا شد اما بی خبری و مفقود بودن اسماعیل همچون خوره وجود خانواده را می خورد، پدر نیز بسی نگران و به خاطر رعایت حال خانواده دم نمی زد زیرا او هم مثل مادر در ا نتظار فرزند گم شده بود. سال 12/01/1372 فرا میرسد و پدر بدون اینکه دیدار تازه با اسماعیل داشته باشد چشمانش را تا ابد فرو می بندد و غم دیگر بر پیکر نیمه جان مادر اضافه میشود عدم حضور اسماعیل در کانون خانواده حالت روحی روانی مضاعفی به خانواده وارد شده تا اینکه بعد از 13 سال امید و انتظار خبر شهادت اسماعیل به گوش ما می رسد. خدا میداند خبر ناگوار بر تن مادر داغدیده، رنج کشیده چه تأثیرات نامطلوب و منفی گذاشت. راستی مادران که عزیزانی هستند، این همه درد و ناراحتی، غم و اندوه و؟؟؟ را تحمل می کنند تا لحظه ای ناراحتی و فراق فرزندان خود را نبینند، اینان همان مهربانانی هستند که خداوند وعده بهشت را زیر پای آنان نهاده اما خواست و مشیت الهی بر این بود که مادرم نتواند فرزندش اسماعیل را دوباره در آغوش بگیرد و پروانه و ار دور او برگردد. بله او در 06/08/1383 در انتظار فرزندش اسماعیل جان بفرمان الهی می سپارد تا در بهشت با فرزندش ملاقات و محشور گردد.

اسماعیل خوب بود بیش از آنکه ما خوب باشیم ما علاقه بیشتری به ورزش و مطالعه و قبول شدن در دانشگاه را داشت، سخنان و نامه هایش دلنشین و اثرگذار تا جائی که دل آدمی را آرام میکرد و اندیشه مان را در این دنیای پر زرق و برق متحول می ساخت.

ماهیانه دریافتی از پدر و حقوق گروهبان سومی وظیفه با قناعت هر چه بیشتر در جهت پرداخت و کمک به خانواده های نیازمند و دوستان سرباز بی بضاعت صرف می شد، احساس مسئولیت بیشتری در قبال خانواده بخصوص پدر و مادر و دوستان را داشت، بنابه گفته یکی از همرزمانش بنام های جمشید صادق دوست یک روز مانده به انجام عملیات کربلای 9 تمام کتب دانشگاهی خود را به وی میدهد و او را سفارش به کارهای نیک و مطالعه در وارد شدن به دانشگاه را می کند و بیان میدارد که دیگر آخرین دیدار با او و دوستان و همرزمان است و راه برگشتی نیست گویا اینکه به وی الهام شده بود که شهید خواهد شد.[۱]

پانویس

  1. سایت شهدای ارتش