شهید رضا اسماعیل غلامی

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو

تاریخ تولد : نامشخص


تاریخ شهادت : نامشخص


زندگینامه :

مطالب قابل نقل در مورد فرزند شهیدم رضا اسماعیلی غلامی بسیار زیاد است او در همان ایام جوانی که بحث جنگ و در جبهه مطرح بود و اینجا فقط اشتغالات کشاورزی و دامداری داشت امد و برای رفتن به خدمت سربازی اقدام کرد و مدتها دوران اموزش و خدمت وظیفه را در شهرهای ارومیه پیرانشهر و کردستان گذراند نهایتا در محل تپه های حاج عمران به دیدار مجبوب خود شتافت و عاشقانه شربت شهادت را نوشید و در حین خدمت او شایع شده بود که رضا از جبهه فرار کرد و این موضوع من را ناراحت کرد و ازرده میکرد که نهایتا پس از چند هفته که او برای مرخصی امد من موضوع را از خود او جویا شدم که بعدا فهمیدم تشابه اسمی بین او و یک سرباز دیگر که اهل مشهد بود و تمام او همنام رضا بود و این شایعه به وجود اورده و من از اینکه فهمیدم او جبهه را ترک نکرده است خیلی خوشحال شدم.



رفتارش بسیار خوب و نمونه بود در کارهای مختلف خیلی به من کمک میکرد و در کشاورزی و دامداری به من کمک میداد. من از اینکه فرزندم را در راه خدا تقدیم کردم بسیار خوشحالم و شکرانه ی الهی را از این افتخار خیلی به جا می اورم. در مجموع همه چیز این جوان خیلی خوب بود و از جهات دیانت و دینداری و این مسائل خیلی عالی بود.



شهید رضا اسماعیل غلامی از هر جهت خوب بود و از جهات دینداری و توجه به نماز و قرآن و احکام دینی خیلی خوب بود و ی نمونه از دینداری او و تقیدش به احکام دینی این بود که وقتی میخواست به جبهه برود به مادیان گفته بود مادر من فقط 9 روز از روزها هایم را قضا کرده اری او با این تقید و ایمان بالا به سوی خدایش کرکت کرد و در احترام به کوجک و بزرگ و پدر و مادر و اقوام دور و نزدیک هیچ دریغی ندشات و بسیار در این زمینه ها روحیات عجیب و یالایی داشت در ایام محرم حضرت ابی عبدلله الحسین نیز در هیئات مذهبی شرکت میکرد و با سینه زندی و عزاداری در محافل روضه شرکت میکرد.



چند شب مانده به شهادت برادرم رضا یک شب در عالم خواب دیدم سنگی بزرگ امد و به کمر من برخورد کرد و من از خواب پریدم و پس از جند روز خبر شهادت برادرم را برای ما اوردند ان وقت یاد خواب افتادم و همچنین یاد مولایمان حضرت ابی عبدلله الحسین که بی جهت نبود ان جناب به هنگام شهادت برادر گرامی و وفادارشان حضرت ابولفضل العباس دست بر کمر مبارک گرفته و فرمودند: الان کمرم شکست!!!



شهید رضا اسماعیلی بسیار مهربان و خوش خلق بود و بسیار برای ما نامه مینوشت و نامه که مینوشت از همه اقوام و خویشان جویای حالشان می شود و نسبت به پدر و مادر رسیدگی و توجه فوق العاده داشت و همیشه احترام انها را به خوبی نگه میداشت. به یاد دارم در همان زمان که ایشان به جبهه می رفت و می امد مادرشان مختصری ناراحتی چشم داشت. این شهید بارها برای من عنوان میکرد که اگر موقعیت مالی ام خوب شود حتما از خجالت مادرم در میایم و برای مداوای او به هر نحو ممکن اقدام تلاش خواهم کرد و در روحیات و اخلاق خوب و نمونه بود.



شهید رضا اسماعیل غلامی نه تنها در فعالیت های پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران شرکت پر شور و اگاهانه داشت بلکه حتی قبل از شروع جنگ تحمیلی و مسائل بعد از ان نیز در دوران خفقان رژیم پهلوی فعالیت های مبارزاتی علیه رژیم داشتند و حتی من درست به یاد دارم که در همان سال 1357 که انقلاب به پیروزی رسید چندین نوبت به اتفاق ایشان از روستای... به طرف تهران حرکت کردیم تا د رماسم استقبال از حضرت امام خمینی در فرودگاه مهر آباد حضور داشته باشیم که در روزهای اول ماه بهمن بهتیار با بستن فرودگاه مانع از ورود حضرت امام می شد که دیگر ما به رسوتا برگشتیم و امام خمینی در 12 بهمن ماه وارد کشورمان شدند.

منبع: سایت شهدای ارتش