شهید مرتضی مطهری
شهید مطهری
خاطرات
- خاطره
پس ازشهادت پدرم، هنوز حضورشان را در زندگی خود احساس میكنیم و در بعضی موارد با واسطه هایی مانند خواب یا افراد دیگر ما را راهنمایی میكنند. حدود دو ماه پس از شهادت ایشان، در یكی از خواب هایی كه دیدم، از ایشان پرسیدم: «چگونه قاتل شما را بشناسیم؟ » فرمودند : وقتی او را ببینید، لباسی سبز بر تن دارد.چند ماه بعد كه برای محاكمه ضارب ایشان به دادگاه رفتیم، در وسط دادگاه یك مرتبه به یاد آن خواب افتادم و دیدم، لباس قاتل سبز است. در شبی كه قاتل پدرم اعدام شد که البته ما به صحنه اعدام نرفتیم، راننده آمبولانسی كه جنازه قاتل را می برد، شدیدا بوق میزد و بسیار خوشحال بود. این امر برایمان غیرطبیعی بود. وقتی از راننده علت را سؤال كردیم، گفت: «شب ترور آقای مطهری، من پس از حادثه از بیمارستان طرفه به منزل می رفتم. بدون اینكه بدانم این شخص كیست، دیدم یك آقای روحانی نفس های آخر را میكشد. در همان حال، با خدای خودم گفتم: «خدایا! آیا من كه در این حال، این مظلوم را در حال جان دادن بلند میكنم، میشود روزی جنازه قاتلش را بلند كنم؟ » خداوند دعای مرا مستجاب كرد و اتفاقا در این شب مرا با آمبولانس به اوین اعزام كردند كه متوجه شدم قاتل شهید مطهری را اعدام كرده اند . راوی: محمد مطهری، فرزند شهید استاد مطهری [۱]
- هدف مطهری چه بود؟
شهید مفتح در ارتباط با استاد مطهری می گوید: سال گذشته در آن اوج مبارزات به من می فرمود به خدا اگر امام و رهبر ما پیروز بشود هیچ پستی من نمی خواهم هیچ مقامی نمی خواهم، برای من همین زندگی که الان دارم، کتابخانه ام برای من بهترین لذت است من همین را می خواهم که بنشینم و کتاب بنویسیم، بنشینم و تحقیق کنم، بنشیم از اسلام عزیز دفاع کنم، این هدف من است[۲]