شهید رجبعلی صادقی
رجبعلی صادقی | |
---|---|
| |
ملیت | ایرانی |
دین و مذهب | مسلمان، شیعه |
تولد | تاکستان ، روستای اسفرورین1332/10/10 |
شهادت | عراق، جزیره مجنون1365/11/23 |
محل دفن | گلزار شهداى تاکستان،روستای اسفرورین |
تحصیلات | در حد خواندن و نوشتن |
شغل | پاسدار |
محتویات
زندگی نامه
شهید رجبعلی صادقی ، دهم دی ۱۳۳۲ ، در بخش اسفرورین از توابع شهر تاکستان به دنیا آمد . پدرش قندعلی ( فوت ۱۳۳۵) و مادرش مریم نام داشت . در حد خواندن و نوشتن سواد آموخت . سال ۱۳۵۱ ازدواج کرد و صاحب پنج پسر و دو دختر شد . به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت . بیست و سوم اسفند ۱۳۶۳ ، در جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت ترکش به شکم، شهید شد . مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است .
وصیت نامه
شهید رجبعلی صادقی : من که ایثار را از مولایم على (ع) ، شهادت را از سالار شهیدان، امام حسین (ع) و مقاومت را از چهارمین پیشوایم، امام زین العابدین (ع) آموختم؛ پس بارالها ! به من توفیق ده تا هرچه زودتر به هدفم - که بازگشت به سوى تو است - برسم . حال علت انتخاب این راه را مى گویم . هر کس در کارش هدفى دارد و هدف من جهاد در راه خدا است تا به ملکوت اعلی برسم . پروردگارا ! به من نصرت بده تا بتوانم این وظیفه ی سنگین را به پایان برسانم . خدایا ! به من توفیق عنایت فرما تا در این راه قدم بردارم و راه شهدا را ادامه دهم و در این راه ثابت قدم باشم؛ امید که خون شهدا راهنمایى روشن براى ما باشد . به هرحال، این سفر سفرى است که باید رفت؛ پس چه بهتر در حال خدمت به اسلام و ملت شریف باشد . شربت شهادت نوشیدن و با سرافرازى به لقاءالله رسیدن، این همان راهی است که اولیای معظمِ حق تعالى آرزوى آن را مى کردند . آن چه در دنیا است فانى و آن چه براى خدا تقدیم مى شود، باقى و اَبدى است و این شهدا زنده هستند و « عند ربهم یرزقون » شامل حال شان مى شود . آنان آنچه داشتند، در طَبَق اخلاص گذاشته و تقدیم ربّ خود کردند و ما عقب ماندیم و باید افسوس بخوریم که نتوانستیم در این راه برویم . آن ها پیش قدم شدند و رفتند و به سعادت رسیدند و ما عقب ماندیم و نتوانستیم این قافله را سیر کنیم و رهرو این راه باشیم . شما از خدا هستید؛ همه ی عالَم از خدا است و بازگشت همه به سوى او است؛ پس چه بهتر بازگشت اختیارى و انتخابى باشد و ما شهادت را در راهش انتخاب کنیم . خدایا ! توفیق شهادت را به من ارزانى نما تا به لقاى تو برسم . اگر بنا است با ریختن خون من اسلام بارور شود؛ پس اى خمپاره ها بدنم را تکه تکه و اى گلوله ها سینه ام را بشکافید که ریختن خون من اسلام را زنده می کند . زنده بودنم که نتوانست نفعى براى اسلام داشته باشد؛ ولى امیدوارم مُردَنم مردم را متحوّل کند و در اسفرورین حرکتى ایجاد شود تا به فکر انقلاب باشند . پیام من به مردم اسفرورین : اى مردم ! بدانید اگر انقلاب شکست بخورد، اسلام شکست خورده است؛ پس آگاه باشید و این قدر بى تفاوت نباشید . وارث خون حسین(ع) باشید . نگذارید خون حسین (ع) با هفتاد و دو تن از یارانش و دیگر شهداى جنگ تحمیلى پایمال شود . مادر جان ! اگر توفیق شهادت قسمتم شد، افتخار کن که این گونه فرزندى بزرگ کردى و به اسلام و انقلاب هدیه نمودى و خدا را شُکر کن که فرزندت منافق نشد؛ پس به خاطر شهادتم سَرَت را بالا بگیر؛ چون مادر شهید هستى ! پیام به همسرم : زهرا ! اگر من به این کمال - که کمال انسانیّت است - رسیدم، هیچ گونه تزلزل به خود راه مَده و مانند زینب (س) استوار و ثابت قدم باش و این را بدان که این راه را باید رفت، چه زود و چه دیر؛ پس چه بهتر مرگت شهادت در راه اولیا باشد . رجبعلى صادقى.[۱]