شهید محمدعلی لطف الله زاده
تاریخ تولد : 1341/03/03
تاریخ شهادت : 1361/08/11
محل شهادت : نامشخص
محل آرامگاه : آذربایجان شرقی - مرند - کندلج
وصیتنامه
بسمه تعالى
فايكم يكره ان ینتقل من سجن الى قصر؟
كدام تان كراهت دارد از اين كه از زندان دنيا به قصر شكوهمند لقاء الله پرواز كند؟
لحظه ها بر ما مي گذرد و ديگر چند روزى به حمله نمانده و ما در حال انتظار به سر مي بريم، انتظار براى دفاع از حريم اسلام و وطن عزيز و منطقه پر است از برادران ارتشى و برادران جان بر كف و ديوانه شهادت. بسيج و حمله ما ان شاء الله مصادف است با روزهاى محرم و ما مي رويم كه در اين ماه عزيز عاشورایى را در كربلاى ايران زنده بكنيم و به نداى هل من ناصر ينصرنى سرور شهيدان لبيك بگویيم.
ديگر همه فكر و ذكرشان حمله است. شب ها زمزمه هاى گريه و صداى يا حسين يا حسين و عزادارى و دعا خوانى از زمين و آسمان بگوش مي رسد و در شب ها متوسل مي شوند به امامان به خصوص به امام حسين (علیه السلام) تا بدين وسيله و متوسل شدن به آنها، از خدا طلب استغفار مي كنند.
بلى اى برادران!
بندگان مي روند كه در آن روز جلب رضاى خدا بكنند. اين بزرگترين آمال و هدف اولياء و پيامبران بود كه خدا در آنجا كه مي خواهد از بهشت براى مومنين صحبت كند.
بزرگترين درجه، مقام و نعمتى كه خدا به انسان هاى مومن ارزانى مي كند، رضايت طرفين است كه هم خدا از مومنين خشنود است و هم مومنين از خداى تباريك و تعالى.
( رضى الله عنهم و رضوا عنه)
و ما اگر ان شاء الله به مقام شهادت نائل شديم؛ يعنى به مقام قرب الهى و به مقامي كه اولياء طالب آن بودند، بدانيد كه من در آن لحظه نداى «فزت برب الكعبه» سر داده ام، چرا كه ديگر خوشبخت شدم.
به قول شاعر:
خوشم از سوختن خويش از آنك. سوختم، بزم تو روشن كردم .
و اما پيامم به خانوده ام و ملتم كه وابسته به آنها هستم و حقى بر گردن من داريد و اگر چه من لايق پيام دادن به همه ی شما نيستم و كوچكتر از آنم، اما چه كنم ديگر آخرهاى عصر است و مي خواهم با شما چند كلمه درددل كنم:
اول چند كلمه با خانوده عزيزم، با پدر و مادري كه مرا بزرگ كرده اند و بر گردن من حق بزرگى دارند و احترام آنها بر همه ی ما واجب است.
و در اينجا اجازه بدهيد به جوانان و هم سن و سالان خودم بگويم اى برادران! احترام پدر و مادر واجب است.
و برادران اين را بدنيد كه جلب رضاى والدين جلب رضاى خداست و در قرآن بعد از ستايش خدا احترام به پدر و مادران آمده است.
و اينك سخنم با پدر و مادر عزيزم:
سلام گرم به شما مي رسانم و از دست و صورتتان بوسه مى زنم و مي گويم اى پدر عزيز! كه علاوه بر حق پدرى، حق استادى و راهنمایى بر ما داشتى اگر خبر شهادتم را شنيدى و جنازه ام بدستتان رسيد اصلاً احساس غم و اندوه نكنيد.
فكر كنيد من از مرخصى مى آيم و با خوشحالى با هم دست مي دهيم و صورت همديگر را مى بوسيم.
مگر نه اين است كه والدين صلاح و خوشبختى فرزندانشان را مي خواهند؟!
مگر پرواز به لقاء الله و رهایى از زندان اين دنيا جاى گريه و افسوس دارد؟!
مگر رسيدن به لقاء الله، بزرگترين هدف و آمال اولياء الله نبود.
مگر اين فرمايش سرور شهيدان حسين بن على (علیه السلام) نيست كه مي فرمايند:
كدام آن كراهت دارد از اين كه زندان دنيا به قصر شكوهمند لقاء الله پرواز كند؟
و مي گويم پدرم راهت را به محض رضاى الهى ادامه بده و همچنان در صحنه هاى حق بر عليه باطل همانند شيران بخروش بر عليه باطل. چرا كه باطل رفتنى است و حق پايدار است.
و اما مادر عزيزم كه هميشه در زندگانى به شما زحمت مي دادم و وظيفه ام را به شما آن طوري كه بايد و شايد خوب ادا نكرده ام كه مرا به بزرگى خودتان مى بخشيد، مي گويم: مبادا مادرم كفران كنى، لطف خدایى را مبادا كم كنى، از شكرهاى خود را مبادا اجر خود را كم كنى، مادر! مبادا صبر تو شيطان برد. مادر! تو بايد فخر بر عالم كنى، مادر شوى شادان كه فرزندت فداى راه حق گردد، نمي خواهى تو اى مادر! به جاى مرگ خفت بار و ننگ آور، به جاى مرگ در بستر، شهيد راه حق گردد، مخور غم مادرم
نالان مشو
شيون مكن
شادان و سرخوش باش شادى كن
براى صبح پيروزى كه نزديك است.
و به برادران عزيزم توصيه مي كنم كه سنگر تعليم و تربيت را محكم نگه داريد كه شغل تعهدآورى است كه اين شغل پيامبرى است و بخوانيد و بخوانيد تا اسير غول حهل نشويد.
اما پيامم به ملت عزيزم: برادران عزيز! شما مي دانيد كه رمز پيروزى اين انقلاب دو چيز بود.
1 ـ وحدت كلمه كه در سايه ايمان به خداست.
2 ـ رهبريت امام.
1ـ برادران امروز جامعه ما به اتحاد اوايل انقلاب احتياج دارد.
برادران! امروز روزى نيست كه با مسائل كوچك و ناچيز و با حرف هاى ... اتحاد مسلمين را به هم بزنيم.
برادران! امروز روزى نيست كه ما تمام چیزها را بگویيم حتى اگر حقيقت هم باشد. ما نبايد حقيقت هاى بزرگ را قربانى حقيقت هاى كوچك و ناچيز بكنيم. امروز نبايد فكر نكرده يك حرفى بزنيم كه خداى نكرده باعث بر هم زدن اتحاد مسلمون باشد.
برادران! بايد تمام كارهاى ما محض رضاى خداوند باشد. اين كه اتحاد ما هر روز ضعيف تر مي شود اين است كه كارهاى ما محض قربت الى الله نيست و اين را بدانيد به قول امام امت اگر الان تمام پيامبران در اينجا بودند و با هم ؟؟؟ مگر 4 سال سكوت حضرت على (علیه السلام) با اين كه حق با ایشان بود، براى حفظ اتحاد مسلمون نبود؟
يك كارى مي كردند يك جزء با هم اختلاف نمي كردند چرا كه چون هدف يكى است و آن انجام وظيفه و جلب رضاى خداوند متعال است و بس.
2 ـ رهبريت زعیم عالي قدر حضرت امام خمينى است كه ولايتشان همان ولايت خدا در زمين است كه در حاكميت خدا و نفى ولاءهاى ساختگى ختم مي شود و اين را بدانيد كه رمز مخالفت دشمنان اسلام با انقلاب اسلامى، همان ولايت فقيه است وگرنه آنها با اسلام بدون ولايت فقيه مخالف نيستند.
و ما دو چيز با خود بگور برديم كه يكى آرزوى زيارت كربلا و ديگرى زيارت امام امت بود كه به اين دو موفق نشديم و از مردم ايران مي خواهم كه قدر اين نعمت عظمى و بزرگ را بدانند و هميشه دعاگوى آن باشند و از خدا بخواهند كه عمر آن را بيشتر كند ان شاء الله. آمين يا رب العالمين.
سومين مسئله، مسئله روحانيت است. برادران! اين را بدانيد اين دينى كه الان به دست ما رسيده اول خدا دوم در اثر مجاهدت هاى اين روحانيت باقيمانده است.
برادران ! تنها حاملان فرهنگ غنى اسلام روحانيت مي توانند باشند و به زمزمه مزدوران استعمار گوش ندهيد كه مي گويند روحانيت از سياست چيزى نمي داند و بايد بروند پى منبر و روضه خودشان. برادران! اين را بايد بگويم كه سياستمدار به معناى واقعى كلمه، روحانيت هستند. و اين تز را اين انقلاب به خوبى ثابت كرد.
و بر ما آشكار شد كه سياستمداران از غرب برگشته كه هر يك با عنوان دكتر و مهندس و اقتصاددان جهان غرب، ما را گول زدند و مي خواستند چه به سر اين اسلام و ايران عزيز در بياورند كه جاى بحث نيست.
و به قول دكتر، زير تمام قراردادهاى ننگين و استعمارى را اين آقايان به اصطلاح دانشگاه ديده ها و فرنگ رفته ها كه هر كدام يك عنوان دكتر و مهندس گذاشتند، امضاء كرده اند و شما به عنوان نمونه يك طلبه را نمي توانيد نام ببريد كه زير اين قراردادها را امضاء كرده باشد.
و بر عكس جلو تمام نهضت هاى ضد استعمارى يك چهره روحانى را ما مي بينيم و تاريخ اين صد ساله آخر به ما اين سخن را روشن مي كند و چهره واقعى روحانيت متعهد و مسئول به ما نشان مي دهد و ما از تاريخ اين را مي فهميم كه هر وقت روحانيت متعهد پا از صحنه بيرون گذاشته اند ايران به چه روزى افتاده است از جمله مي توان تاريخ تحريم تنباكو و مشروطيت و ملى كردن نفت را نام برد كه بعد از كنار گذاشتن رهبران كه باعث پيروزى نهضت ها بودند، نهضت ها هويت خودشان را از دست مي دادند كه در نتيجه باعث شكست مي شود.
ديگر سخنم با برادران دانش آموز است.
مي گويم اى برادران عزيز! اخلاق اسلامى و تقواى الهى پيشه كنيد، دنيا رفتنى است و اين ماندنى است.
و يكى اين كه برادران! طورى نباشيد كه افكارتان وارداتى باشد و خودتان را منحصر به گروهى كنيد كه به شما خط دهند و فكر كردن را از شما بگيرند و تا شما از پشت عينكى به جامعه و جريانى نگاه كنيد كه آنها براى شما تعيين كرده اند.
برادران! شما آيات قرآنى را براى خود روش و الگو قرار دهيد كه مي گويد:
مژده به افرادي كه از بين حرف ها، سخن بهتر را انتخاب كنند. كارتان تحقيق آزادانه باشد و باعث انحراف بيشتر جوانان، عدم اجراى اين سخن است.
و پيام ديگرم به ملتم درباره جنگ است.
بايد توجه داشته باشيد كه الان جنگ مسئله اصلى ماست بايد فكر و ذكرشان پيروزى در جنگ باشد كه شرف و عزتمان در گرو اين جنگ است.
و كم از كمى ارزاق و ماديات حرف بزنيد و خداى نكرده اگر ما در اين جنگ شكست بخوريم ديگر كار اسلام و ما تمام است كه دشمنان ما را له مي كنند.
و آخرين سخنم در باره نهادهاى خود جوش از انقلاب است.
برادران! بايد بگويم كه اين ها مصداق زاهدان و عابدان شب و شيران روزند. اين ها نيمه شب ها مجالس روضه و دعا بر قرار مي كنند و روز هم مثل شيران در صحنه هاى جنگ حاضرند.
اين ها مردان مخلصند و كارهايشان محض رضاى خداست، اين ها شب ها موقعى كه ما مي خوابيديم، اين ها عمليات تمرينات رزم شبانه اجراء مي كردند و وقتى به شناسایى مى رفتند از سنگرهاى مجتمع عراقى نوار صحبت هاى آنها را مي گرفتند و در جاهايی كه ما براى احتياط بيشتر بيرون نمى آمديم آنها با ماشين و موتور، به شناسایى مى رفتند.
و علت اين همه جانفشانى و از خود گذشتگى اين ها اين است كه آنها ديوانه شهادت در راه خدا هستند و اين جهادگران جهاد سازندگى پيش به پيش رزمندگان مجاهدت مي كنند و كسى تا نيايد به چشم خود ببيند باور نمي كند كه اين ها زير توپ و خمپاره چه جانفشانىها از خود نشان مي دهند.
ديگر سخنم را مي خواهم به پايان برسانم و از اين كه سخنم به درازا كشيد مرا به بزرگيتان مي بخشيد.
و در آخر مي خواهم به خداى تبارك و تعالى بگويم خدايا! ما با قلبى محجوب و نفسى غالب و عقلى مغلوب و معصيتى بيشتر و با طاعتى اندك بسوى تو مى آیيم.
خدايا! تو را به احترام اولياء الله و به حق حسين مظلوم و به احترام خون هاى ناحق ريخته ی شهداء ما را قبل از اين كه به مقام شهادت نائل بشويم از گناهان ما بگذر و با ما با رحمتت رفتار كن نه با عدالتت كه ما از عهده اش بر نمى آیيم.
آمين يا رب العالمين
خدايا! خدايا! تا انقلاب مهدی خمينى را نگهدار.
از عمر ما بكاه و بر عمر او بيفزاى.
به اميد آگاهى هر چه بيشتر مسلمانان و متحدتر شدن آنها و به اميد پيروزى انقلاب اسلامى تا حاكميت اسلام در جهان.[۱]
خداحافظ شما 1361/08/01