کد شهید: 6532748 تاریخ تولد : نام : حمید محل تولد : اسفراین نام خانوادگی : محمدپور تاریخ شهادت : 1365/11/10 نام پدر : رمضانعلی مکان شهادت :
تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت : شغل : یگان خدمتی : گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است. نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده گلزار : خاطرات خواب و رویای دیگران درمورد شهید موضوع خواب و روياي ديگران درمورد شهيد راوی محمد محمد پور متن کامل خاطره
به خاطر دارم یک شب برادرم حمید محمدپور را در خواب دیدم که به من گفت: از این میهن اسلامی دفاع کنید و نگذارید نیروهای بیگانه به کشور تجاوز کنند، نیز گفت: به مادر بگویید برایم کمتر گریه کند زیرا جای من خوب است و سر مزارم بیایید و برایم فاتحه بخوانید. خواب و رویای دیگران درمورد شهید موضوع خواب و روياي ديگران درمورد شهيد راوی قربان بیگم محمد پور متن کامل خاطره
یادم هست یک شب حمید به خوابم آمد که بر روی دوشش عبا انداخته بود به او گفتم: کجا می روی؟ گفت می روم به سمت امامزاده معصومه و از آنجا باید به کاظمین برم فقط به مادر بگوئید کمتر برایم گریه کند و نگران من نباشد چون جای من خیلی خوب است بعد از من خداحافظی کرد و رفت که من از خواب بیدار شدم . خواب و رویای دیگران در مورد شهادت شهید موضوع خواب و روياي ديگران در مورد شهادت شهيد راوی عبدالحسین شاعری متن کامل خاطره
به خاطر دارم قبل از به شهادت رسیدن حمید محمد پور یک شب خواب دیدم که در یک باغ بزرگی هستم که درآن یک سالن بزرگ و زیبا بود وقتی داخل سالن شدم دیدم حمید در حالی که لباس سفیدی بر تن داشت بر روی سکویی نشست و چند تن از دیگر همرزمان هم دوره ایشان جمع شدند و به صحبتهای حمید گوش می کنند و با یکدیگر صحبت می کنند که من از خواب بیدار شدم تا اینکه روز قبل از عملیات حمید را دیدم که برگه مرخصی اش را دستش گرفته است و پیش فرمانده رفت که مرخصی بگیرد و نزد پدر و مادرش برود. ولی چون فرمانده به دیگر دوستان و همرزمان حمید مرخصی نداده بود او هم برگه مرخصی اش را پس می دهد و به مرخصی نمی رود و می ماند تا اینکه روز عملیات شروع می شود و ایشان همراه دیگر همرزمانش جلو می روند و در اثر اصابت گلوله خمپاره ای که درکنار آنها همه به درجه رفیع شهادت نائل می آیند و شربت شهادت را می نوشند که تعبِیر خوابم همانگونه بود که دیدم همان افرادی که در خوابم با حمید صحبت می کردند همانها هم به درجه رفیع شهادت نائل آمدند. حرمت والدین موضوع حرمت والدين راوی گل بی بی نوروزیان متن کامل خاطره
یادم هست وقتی که پدر حمید می خواست برای ثبت نام به مکه برود و نام خودش را بنویسد پسرم حمید رو کرد به پدرش و گفت: پدر جان اسم مادر را هم بنویس من خودم پول آن را می دهم که بعد شوهرم اسم مرا هم برای زیارت خانه خدا مکه ثبت نام می کند که این کار پدرش باعث شد حمید خوشحال شود و با کار کردن خود آن پولی را که برای مکه رفتن من از پدرش قرض گرفته بود را پس داد. ایشان خیلی دل رحم و مهربان بودند. خواب و رویای دیگران درمورد شهید موضوع خواب و روياي ديگران درمورد شهيد راوی زهرا محمد پور متن کامل خاطره
به خاطر دارم یک شب برادرم حمید را در خواب دیدم که بر منزل ما آمده است. به او گفتم: حمید جان تو که شهید شده ای پس اینجا چه کار می کنی که ایشان گفتند (( اشتباه می کنی من در کاظمین و سامرا هستم و نگهبانی می دهم و الان هم آمده ام تا از حال شما با خبر شوم و بگویم نگران من نباشید من جای خوبی هستم و من زنده هستم )) به او گفتم : پس اگر شهید نشده ای سوار موتور شو که بعد از مدتی حمید سوار بر موتور شد و گفت: دیدی که من شهید نشده ام و زنده هستم که از خواب بیدار شدم و دیدم که جز من کس دیگر در اتاق نیست و من تنها هستم و همه اش خواب بود . منبع سایت: http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=18467