کاظم کشاورز
تاریخ تولد :1341/01/02�تاریخ شهادت : 1364/02/04 محل شهادت : نامشخص�محل آرامگاه :فارس - ممسنی - کومه جا
زندگینامه بسم رب الشهدا و الصدیقین " و من یقاتل فی سبیل اله فیقتل او یغلب فسوف توبه اجرا عظیما." هر کس در جهاد به راه خدا کشته شد یا فاتح گردیده زود باشد که او را در بهشت ابدی جای دهیم. لازمه یک انقلاب شهادت و مهیا بودن برای شهادت است.قربانی شدن و قربانی دادن در راه انقلاب و پیروزی آن اجتناب ناپذیر است به ویژه انقلابی که برای خداست و برای دین او امام خمینی. شهید کاظم کشاورز هنوز بیست و سه بهار از زندگی پر ثمرش نگذشته بود که در نیمه اول فصل بهار 64 مرغ روحش قفس تن را شکست و عاشقانه و بی قرار به سوی گلزار بی خزان لقاء اله پر کشید. در دفترچه یادداشت شهید که به خون آغشته است چنین می خوانیم: کسی که هوای رفتن دارد ماندن باری او شکنجه است درد است دردی است که تا مغز استخوان اثر می کند مانند پرنده ای آزاد است که در قفس گرفتار شده پرنده ای که می خواهد در هوای آزاد اوج بگیرد اما محکوم به ماندن در قفس شده است کسی که هوای شهادت دارد و می خواهد با خون خویش حق را یاری کند و نمی تواند ناله مظلومی را که در زیر ستم مانده است بشنود زیستن برای او ننگ است بودن برای او ذلت خواری است کسی که هیچ دلیل برای توجیه ماندنش نمی یابد او خود را یافته است و رسالتش را می داند او مسئولیت سنگینی بر دوش خود احساس می کند باید رسالتش را انجام دهد او حلیمه خداوند بر روی زمین است او؟؟ عاشق رفتن است او می خواهد در فضای عشق و عرفان اوج بگیرد قله بلند ملکوت آرزوی اوست او نمی خواهد او رفتن را انتخاب کرده است و انتهای راه یعنی الله آرزوی اوست او انسان است انسانی آزاد. شهید در سال 1341 متولد شد دوران طفولیتش را در دامان پر و مهر و محبت خانواده ای متدین پیش پدر و مادرش در لابلای کتاب آسمانی که پدرش می خواند گذرانید چون اولین فرزند خانواده و تنها دلبند پدر و مادر می باشد شب پدرش خواب می بیند که او را در راه خدا قربانی نموده اما تعبیر؟؟؟ روز جواب پدر را به گونه ای تعبیر می کنند تا اینکه بهار 64 سال جواب را تعبیر می نماید و در گوشه ای از صفحات برگ روزگار کتیبه می شود که بماند تا باد شهید درس هفت سالگی به مدرسه می رود و پس از پنج سال دوره دبستانی ایشان تمام می شود چون در زادگاهش مدرسه راهنمائی نبوده تصمیم می گیرد جهت ادامه تحصیل به روستای همجوار یعنی کلاه سیاه برود و ادامه تحصیل دهد رفتار ایشان در محیط مدرسه و خانه زبانزد خاص و عام می شود زندگیش الگویی برای؟؟ و هم کلاسان خویش می شود و در سال 57 در سن 16 سالگی مدرک سوم راهنمائی را اخذ می کند همیشه بیاد خدا بود و می گفت من آرزو دارم که زمانی بتوانم به همنوعان خویش خدمت کنم اشعار مذهبی را زمزمه می کرد و می گفت: مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک این شعر و شعارهای دیگر درد زبانش بود. اما فقر مادی نامساعد بودن وضع جغرافیائی باعث می شود که یک سال بعد از گرفتن مدرک سوم راهنمائی ترک تحصیل کند باز وجدانش اجازه نمی دهد که در کنج خانه بنشینید و اجتماع را نگاه کند تصمیم می گیرد که به تحصیل ادامه ده تا شاید بتواند باری را بر دوش جامعه و همنوعان خویش بردار کوله بارش را بر می دارد و جهت ادامه تحصیل روانه شیراز می شود. در اولین سال تحصیلی در یکی از دبیرستانهای شیراز مشغول به درس خواندن می شود و با روحیه و اخلاق اسلامی که داشت در انجمن اسلامی دبیرستان شرکت می نماید و به فعالیتهای خویش ادامه می دهد. چند بار تصمیم می گیرد که به جبهه برود اما به علتهای مختلف موفق نمی شود در بهار سال 60 بار دیگر برادران و دوستان خویش را در خیابان به گروهکهای ملحد و منافق بر خورد می کند و به وسیله گروهکهای ملحد؟؟؟؟؟ به شانه اش می خورد و زخم سطحی بر می دارد اما اصالت اسلامی و عشیره اش باعث می شود که درد را احساس ننماید در خرداد سال 62 با گرفتن مدرک دیپلم ابتدا باید خدمت مقدس سربازی را انجام دهد تصمیم می گیرد و در زمستان همان سال دفترچه آماده به خدمت می گیرد و به خدمت اعزام نمی شود تا دین خویش را نسبت به آب و خاکش ادا نماید دوران سه ماهه آموزشی سربازی خود را در تهران در نیروی هوائی می گذراند بعد از اتمام دوره نظامی می ورزم جنگی به پاسگاه هوائی چابهار منتقل می شود و بعد از 8 ماه به پایگاه یکم شکاری گردان پدافند تهران انتقال می یابد بعد از چند مدتی که در تهران ماند با آن شور و شوقی که نسبت به دین اسلام و انقلاب اسلامی داشت داوطلبانه تصمیم گرفت که به جبهه برود.این است که درتاریخ 1363/12/15 عازم جبهه جنوب می شود و در آنجا همچون دیگر رزمندگان اسلام که شیران روز و زاهدان شب برای استقلال میهن به مبارزه می پردازد و در حمله بدر حماسه ها می آفرند سرانجام در تاریخ 1364/03/04 هنگامی که پشت پدافند به طرف هواپیماهای دشمن ضد هوائی را به صدا در می آورد به وسیله موشک بعثیان زمان در محل سه راه فتح روح پر شکوهش زندان خونین تن را رها و به راست قامتان جاودانه تاریخ می پیوندد تا در استمرار حرکت خویش پایدار ارزشهای الهی باشد.
منبع: سایت شهدای ارتش