شهید حسن شیرعلی خندانی تاریخ تولد :1337/12/04 تاریخ شهادت : 1361/01/02 محل شهادت : نامشخص محل آرامگاه :تهران - بهشت زهرا زندگینامه برادر شهید حسن شیرعلی خندانی در سال 1337 در تهران به دنیا آمد. پدرش حسین آهنگر و فردی بسیار زحمت کش بود. وی در سال 1356 دیپلم فنی گرفت و در شرکت كشش مشغول رانندگی شد. در حین کار دوره نقشه برداری را طی کرد و دیپلم نقشه برداری را نیز گرفت. تقریباً حدود یک سال بی کار بود و سپس در سال 1359 وارد شرکت كشش شد و مسئول نقشه برداری در جاده هراز گردید. او در اواخر تابستان 1365 به خدمت اعزام و پس از طی دوران آموزشی به تیپ 84 خرم آباد منتقل شد و از آنجا به جبهههای جنوب اعزام گردید. پس از حدود 5 ماه خدمت در تاریخ 1361/01/02 در جبهه شوش در حین انجام عملیات فتح در حالی که به اتفاق سایر رزمندگان به نقاط تعیین شده دست یافته بودند بر اثر اصابت ترکش توپ] یک دستش به شدت مجروح شد و 2 قسمت از بدن او قطع شد. بعد از آن در حالی که به بهداری پشت خط انتقال یافت بر اثر شدت جراحات وارده جان به جان آفرین تسلیم کرد و به مقام شامخ شهادت نائل گردید. روحش شاد و یادش گرامی باد. وصیت نامه بسم الله الرحمن الرحیم به عنوان وصیت چه میتوانم بنویسم بجز التماس دعا به راستی خداوند حافظ، جان و مال های مومنین را از آنها خریده است تا این که به آنها بهشت عطا کند، زیرا آنان در راه خدا کارزار میکنند. پس میکشند و کشته میشوند. به خانواده عزیزم سلام عرض میکنم و امیدوارم که این سلام آخر مرا بپذیرید. اینک که در بین شما نیستم، می دانم که چه احساسی دارید و امیدوارم احساس شما از روی صداقت و برای خدا باشد و ذرهای غم و اندوه به خود راه ندهید؛ زیرا آن کس که به من جان داد و حیات، اینک جانم را خریده و من هم با کمال میل حانم را فروختم و باز میگردم بسوی او (انا الله و انا الیه راجعون). خانواده عزیز! بدانید که من بیهدف راه شهیدان را دنبال نکردم و کسی مرا مجبور به رفتن این راه نکرد و شما مرا از دست ندادهاید بلکه هدیه کردهاید. و شما ای مادر! امیدوارم که از من راضی باشید و برای من طلب آمرزش کنید که خداوند دعای مادر را در حق فرزند استجابت می کند. مادرجان! امید است با در نظر گرفتن موقیعت زمانی که ما داریم با صبر و حوصله از هر گونه ناراحتی دوری گزینی و بی تابی نکنی و حتی دلداری به بقیه خانواده هم بدهی. چون هر چه باشد تا این لحظه که ما را به اینجا رسانیدهای غم، زجر و ناراحتی کشیدهای و از تو میخواهم که به خاطر خدا هم که شده مرا ببخشی و حلالم کنی و در همه حال دعا را فراموش نکن نه این که دعا کنی که بچهات سالم برگردد بلکه دعا کن که اسلام بر کفر پیروز شود حتی اگر سعادت نصیب بچه و یا بچههایت شود و به شهادت نائل آیند. به پدرم این زجر کشیده سال های دراز عرض میکنم که ناراحت نباشد که از این پس در پیش خدا محبوب تر است. به خواهرم می گویم که همیشه با مادر به صورت یک خواهر باشد و او را در هر زمانی یاری کند. به برادر سپاهیم، به برادر عزیزتر از جانم که الان دیگر پسر بزرگ خانواده شده و مسئولیتش هم سنگین تر گردیده عرض میکنم که بیشتر به فکر خانواده باشد و کارهای که انجام می دهد با در نظر گرفتن وضیعت خانواده انجام دهد. به پدر و مادر که دیگر پیر شدهاند کمک کند و همین طور به برادران و خواهران کوچکمان بیشتر توجه داشته باشد و مادر را هم دلداری بدهد. تا میتوانی برای من روزه و نماز و از خدا طلب آمورزش کن. خوب دوباره از همهتان در خواست میکنم که با صبر و حوصله روحیه خود را حفظ کنید و در آخر هم همان طور که قبلاً گفته بودم پولی که از بانک گرفتم دو هزار تومن و آن را به رسول بدهید و بقیه را خرج خودم و خودتان کنید. امیدوارم که این نوشتههای آخر مرا بپذیرید و به آن عمل کنید. شیون مکن مادر از مرگ خونبارم بگذر زمن دیگر عزم سفر دارم چون کشته گردیدم بهرم مزن بر سر بهرم مکن زاری به امید پیروزی اسلام بر کفر، ان شاء الله. والسلام منبع: سایت شهدای ارتش http://ajashohada.ir/Home/MartyrDetails/35092