شهیدابراهیم اسلامی

بسمه تعالی

1. شهید ابراهیم اسلامی :

تاریخ تولد : 12/01/1335

تاریخ شهادت : 12/10/1369

محل شهادت : نامشخص

محل آرامگا ه : تهران – بهشت زهرا

rId6


2. زندگینامه :


شهيد ابراهيم اسلامي فرزند علي قلي در تاریخ 12/01/1335 در روستاي دربند در شهرستان ساوه چشم به جهان گشود. پدرش کشاورز و مردي مذهبي و تعزيه خوان بود و ابراهيم در کنار چهار خواهر و يک برادر ديگرش با تربيت ديني در يک زندگي ساده رشد يافت. کلاس چهارم ابتدايي بود که به تهران آمد و در منزل خواهرش به ادامه تحصيل مشغول شد. او روزها را در بازار کار مي کرد و شب ها در مدرسه شبانه درس مي خواند. پس از گرفتن سيکل وارد ارتش شد. 19 ساله بود که مادرش را از دست داد. با خواهرها و برادرش خيلي خوب بود؛ چنان که خواهرش او را مثل فرزند خودش دوست داشت و پس از شهادتش هميشه مي گفت: «او از همان کودکي بسيار با محبت بود و خيلي زحمت مي کشيد. هم کار مي کرد و هم درس مي خواند.»

در سال 1358 در سن 24 سالگي با دختري مومن و مذهبي در تهران آشنا شد و با وي ازدواج کرد. ثمره اين ازدواج يک فرزند دختر و دو فرزند پسر است که در هنگام شهادت او، به ترتيب 10، 7 و 3 سال داشتند. اخلاق بسيار خوبي داشت. خيلي به همسر و فرزندانش اهميت مي داد. هرگز با بچه ها ذره اي بداخلاقي نکرد، مخصوصاً پسر کوچکش را خيلي دوست داشت. به گواهي همسرش بسيار با حيا بود، اهل انفاق و کمک به ديگران بود و نمي خواست انفاقش را کسي بداند. در اخلاق و رفتار زبانزد فاميل بود. به گواهي همسرش هرگاه اختلافي پيش مي آمد با وجود بزرگترها همه احترام خاصي برايش قائل بودند براي همين از او مي خواستند تا واسطه شود و اختلاف را حل کند. اهل مسجد، نماز جمعه، رئوف و مهربان بود و قبل از انقلاب به پخش اعلاميه در نيروي هوايي مي پرداخت.

در سال 1357 در راهپيمايي ها فرمانده اش از او خواسته بود تا به مردم شليک کند اما او با شجاعت تمام سر باز زده بود. براي همين دستگير و زنداني شد. روز 22 بهمن قرار بود اعدام (تير باران) شود که انقلاب اسلامی به پيروزي رسيد. پس از انقلاب و آغاز جنگ تحميلي به مدت 6 ماه در جبهه خدمت کرد و پدافند ارتش به دفاع از ميهن پرداخت. پس از آن به مدت 9 سال به حفاظت از جماران مشغول شد و به خدمت امام (ره) پرداخت. سران جام در سن 35 سالگي در تاريخ 12/10/1369 هنگام بازگشت از مأموريت، بر اثر انفجار هواپيمايش به دست منافقين به شهادت رسيد. مزار پاکش در بهشت زهرا، قطعه 40، رديف 29 قرار دارد.

3. خاطرات :

خاطره ای از زبان همسر شهيد:

اواخر که در جماران محافظ امام بود شب ها دير مي آمد و صبح زود مي رفت براي همين بچه ها را نمي ديد. يادم هست اونجا بهشون موز و شيريني مي دادند. هر چه مي گرفت مقداري را به خانه مي آورد براي بچه ها در آخرين ديدارمان صبح زود مي خواست برود کرمانشاه، پسر بزرگم خواب بود. بيدارش کرد و تکه اي موز در دهانش گذاشت. گفتم: خودم وقتي بيدار شد بهش مي دهم. گفت: من ديگر نمي بينمش دوباره يادش آمد که شيريني هم همراهش هست. دوباره بيدارش کرد و در دهانش شیرینی گذاشت.

پیامی که همیشه بر آن تأکید می کرد این که انسان از راه خدمت به خلق خدا به او نزديک مي شود.


4.[۱]


پانویس

  1. شهدای ارتش
آخرین تغییر ‏۲۸ مهر ۱۳۹۷، در ‏۱۸:۵۲