شهید شمس علی اسلام پناه

تاریخ تولد :1339/01/02


تاریخ شهادت : 1364/08/27


زندگینامه :

شهید شمس علی اسلام پناه، به سال 1339، در صالح آباد، از توابع ساوه، در خانواده اي انقلابی، دیده به جهان گشود و دوران كودكی و نوجوانی خود را در همان محل، پشت سر گذاشت، شهید از همان دوران، همگام با امت شهید پرور، در تظاهرات و راهپیمایی ها حضور فعال داشته و همواره به انقلاب و اسلام عشق می ورزید.



از آنجايی كه شهید دارای روحی بلند، همراه با غیرت و شجاعت بود برای حفظ و حراست و پاسداری از مرز و بوم كشور عزیز اسلامی، در تاریخ 1359/07/01 وارد ارتش جمهوری اسلامی ایران شد و پس از طی دوره سه ساله دانشکده افسری، در رسته پیاده به درجه ستواندومی نائل آمد،پس از سپری نمودن دوره مقدماتی رسته پیاده، در مرکز آموزش پیاده شیراز، به لشگر 64 ارومیه اختصاص یافت و مشغول خدمت گردید.



اين شهید گرانقدر، در طول خدمت، علاوه بر روحیه شهادت طلبی، نسبت به میهن عزیز اسلامی تعصب خاصی داشت و حضور بیگانگان را هرگز نمی توانست در خاك مقدس اسلام تحمل كند، لذا با همین روحیه، به جنگ و نبرد ادامه داد و سرانجام در تاریخ، 1364/08/26 در جبهه های حق علیه باطل بر اثر اصابت ترکش خمپاره دشمن بعثی، به فیض شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش در گلزار شهدای زادگاهش آرام گرفت. یادش همواره در تاریخ جاوید



وصیت نامه :

بسمه تعالى ايران اسلامى، در حال حاضر، در برهه اي از زمان و موقعيتى، در جهان قرار گرفته كه اگر جوانان دلسوز اين آب و خاك، از آن دفاع نكنند ابرقدرت ها و به خصوص شيطان بزرگ، اين ميهن عزيز اسلامى را از روى نقشه محو خواهد كرد، پس وظيفه ما ملت مسلمان است كه از انقلابمان، دينمان، كشورمان و از مستضعفان جهان به خصوص جهان سوم، دفاع كنيم و بازوى حق باشيم و يك جانباز، براى سركوبي استعمارگران باشيم. پس بنابراين وظيفه و عقيده بود كه من اين لباس مقدس سربازى را انتخاب كردم تا در راه هدف بزرگ مثمر ثمر باشد، برادر، شما هم به جاى پدر ما هستيد و هم برادر بزرگ ما، كه تمام سختي هاى ما را كشيده اى، خواهش مى كنم اگر من شهيد شدم مثل جانبازان و برادران ديگر كه به خاطر انقلابشان جانشان را فدا كردند، هرگز براى من افسوس نخوريد، چون وظيفه خودم را انجام دادم، فقط تنها از تو مى خواهم كه سرپرستى خانواده ام را به عهده بگيري و اگر همسرم خواست برود آزاد است چون آن جوان است بايد برود زندگى كند.



شهناز عزيز، همچنان كه در اول جوانى ات بهترين و شيرين ترين ميوه زندگيت، با من حقير دست دوستى دادى و دلم را نشكستى، حالا هم به عنوان يك دوست مى خواهم كه دل من را نشكنى و راه همسرت را تا آخر جان ادامه بدهى؛ اگر خداوند فرزندى به ما داد، اسم آن را مصطفى مى گذارى و او را انقلابي تربيت مى كنى، همين ها به خاطر انقلاب عزيزشان، جانشان را فدا كردند و در انتخاب همسر ديگر آزاد هستى.



مادر عزيز، چه كنم؟ به جز زحمت براى تو چيزى نگذاشته ام، به جز رنج و سختى و آواره گى، مى دانم سرمنشأ تمام اين سختي ها من هستم و من تو را به اين روز انداختم، اگر من نبودم صد در صد زندگيت از اين بهتر مى شد، ولى هر چه باشد فرزند تو هستم، تو را به خداى متعال حلالم كن، من هر گز تحمل عذاب جهنم را ندارم و همچنين عزيزان من، برادر و همسرم و خانواده محترم، برادرم و فاميل هاى محترم، اگر بدى از من حقير ديده ايد حلالم كنيد كه من جاهل بوده ام و نمى فهميدم، به بزرگى خدا ببخشيد، من كه چيزى در اين دنيا ندارم و بنا بر وظيفه شرعى كه اندكى چيزى هم كه دارم يعنى تقسيم اموالم با مشورت برادر، مادر و همسرم انجام شود و از برادرم خواهش مى كنم كه از آنها رضايت بگيرد و السلام عليكم من الله والتوفيق خدمتگزا ر شما، اسلام پناه


منبع: سایت شهدای ارتش

رده‌ها

آخرین تغییر ‏۱۴ آذر ۱۳۹۷، در ‏۰۰:۰۸