شهید مرتضی ابوالقاسم زاده
مشخصات
شهر :
بخش :
شهرستان : بابلسر
استان : مازندران
جنسیت: مرد
وضعیت تاهل : مجرد
شغل : دانش آموز ی آباد ی :
یگان : جنگها ی نامنظم - فدائ ی ان اسلام
نوع عضویت : بسیج
مذهب : شیعه دین: اسلام
نام پدر : منوچهر
مسئولیت :
رشته تحصیلی :
تحصیلات : متوسطه
تخصص :
کد شهید: 107
رسته : پیاده
نام مادر : مریم صابر ی
شناسنامه شهادت
موضوع شهادت :
جبهه عملیات:
محل شهادت : آبادان
تاریخ شهادت : 1360/01/28
نحوه شهادت : اصابت ترکش
شناسنامه تدفین
شهر : بابلسر بخش : شهرستان : بابلسر استان : مازندران
گلزار : امام زاده ابراهیم تاریخ تدفین: 1360/02/01آبادی
زندگی نامه
شهید در تاریخ 1343، و در پل سفید چشم به جهان گشود پدرش منوچهر، بازنشسته ی راه آهن و مادرش
مریم صابر ی ، خانه دار بود .وی فرزند اول خانواده بود
از لحاظ مذهبی در خانواده متدین و مذهبی رشد و نمو کرد و زندگی شان با درآمد کارمند ی پدر می گذشت .
به مکتب برا ی فراگیری قرآن می رفت.
به خاطر موقعیت شغلی پدر به ساری و بعد به بندر ترکمن رفتند و سپس به بابلسر آمدند. وی در
هنرستان فنی انوشیروان روان بابل در رشته اتومکانیک تحصیل کرد
از طریق برنامه هایی که از تلویزیون ، در خصوص جبهه پخش می شد ، و همچنین حضور دوستانش در مساجد ، تحت تأثیر قرار گرفت.
در دوران انقلاب در تظاهرات حضور داشت ، در توز یع اعلامیه و راهپیما یی بر علیه رژیم شرکت می کرد.
در همان دوران تحصیل ی اشدر پایگاه بسیج فعالیت می کرد، همچنین شب ها نگهبانی می داد .
در درگیری با سازمان مجاهدین خلق حضور داشت که مورد ضرب و شتم شد ی د ی از سو ی آنها قرار گرفت.
یک مرحله ، از تاریخ 13/01/1360 تا 31/01/1360 ، از سپاه بابلسر، زیر نظر جنگ های نا منظم فدائیان اسلام به منطقه ی آبادان.
در تاریخ 31/01/1360 در منطقه حصر آبادان در اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.
در تاریخ 01/02/1360 در امامزاده ابراهیم بابلسر به خاک سپرده شد
خاطرات
دوست شهید – آقای علی رضاپور فضل الله – می گو ید : از لحاظ معنو ی و عرفانی انسان سر به زیر ، مؤدب و محجوب به حیا بود و از نظر دینی هم اهل نماز و روزه و مسائل اسلام ی بود. و از نظر اخلاقی بسیار خوش خلق و اهل رفت و آمد و مذاکره با اقوام و دوستان بود.
عشق و علاقه ی خاصی به دفاع از مملکت خودش داشت،چنانکه مادرش در این خصوص می گوید: « شبی برای نگهبانی می خواست به مسجد برود به من گفت : «مادر ! من امشب به مسجد می روم و فردا صبح راه ی جبهه می شوم» گفتم پدرت نیست باید به او اطلاع دهی ، او گفت : پدر اطلاع دارد . من به او گفتم : فردا نرو، بگذار برا ی وقتی دیگر . گفت : «دفعه ی بعد جنگ تمام می شود » گفتم: اگر جنگ تمام شد به لبنان برو و با اسرائیلی ها مبارزه کن ، گفت : «مملکت خودم را رها کنم و از کشور دیگر ی دفاع کنم. »
وصیت نامه
به شما عزیزان توصیه می کنم که مطیع امر رهبر باشید و از روحانیون متعهد پیروی کنید . در دفاع از میهن از هیج چیز دریغ نکنید ، چرا که دفاع از میهن دفاع از ناموس است و مرگ باعزت بهتر اززندگی با ذلت است. نماز اول وقت را فراموش نکرده ودر انجام فرائض دینی کوشا باشید . از خواهرانم می خواهم که در حفظ حجاب خود نهایت کوشش را داشته باشند که حجاب آنان کوبنده تر از خون شهیدان است.
پانویس
- ↑ سایت جنگ و درنگ