شهید رازمیک داوتیان

نسخهٔ تاریخ ‏۱۴ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۵۹ توسط Bagheri9711 (بحث | مشارکت‌ها)

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


رازمیک داوتیان ( داودیان )

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



هم‌وطنان عزیز، من هم در راه استقلال وطن جان باختم . دوستان، در شهادتم ناراحتی نكنید، زیرا از بدو انقلاب، جانبازی در راه وطن و حفظ این آب‌وخاک، هدف نهایی من بود .




تولد

[ ویرایش ]


رازمیك فرزند چهارم خانواده در تابستان ۱۳۳۹ در روستای میلاگرد از توابع فریدن در استان اصفهان چشم به جهان گشود . دوران کودکی وی در زادگاهش گذشت . تحصیلات ابتدایی را در مدرسه ارامنه تونیان تهران سپری گشت . او سپس وارد مقطع راهنمایی گردید، لیكن به علت علاقه شدید به كار، دست از تحصیلات كشیده و در یك كارگاه آهنگری به كار مشغول گردید .


مبارزات انقلاب

[ ویرایش ]


رازمیك در مبارزات انقلاب اسلامی شركت داشت و پس از پیروزی انقلاب پانزده ماه با نهادهای انقلابی مثل سپاه همکاری می کرد . او در ابتدای سال ۱۳۵۹ به خدمت رفت . بعد از طی سه ماه دوره آموزشی در بیرجند، به تهران منتقل و مدت سه ماه را نیز در تهران خدمت کرد . پس‌ازآن به جبهه خرمشهر و آبادان منتقل‌شده و به نبرد با نیروهای متجاوز بعثی پرداخت .


شهادت

[ ویرایش ]


در روز شنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۶۰ ، حین درگیری شدید با سربازان دشمن چند گلوله به پهلو و سینه اش اصابت كرده و این سرباز شجاع سپاه اسلام بر اثر شدت جراحت وارده و خونریزی شدید به شهادت رسید . پیكر مطهر شهید رازمیك بعد از انتقال به تهران و انجام تشریفات مذهبی با بدرقه هزاران نفر از ارامنه تهران، سایر هم‌وطنان مسلمان، نمایندگان ارتش و سایر نهادهای دولتی در قطعه شهدای ارمنی جنگ تحمیلی در تهران به خاك سپرده شد .


رازمیک به روایت برادر و خواهرش

[ ویرایش ]


من برادر کوچک‌تر او بودم . روز آخر كه به همراه دو برادر دیگرم او را به میدان راه‌آهن می‌رساندیم، نزدیك به عید پاك مسیحی بود و مادرم اصرار داشت كه رازمیك بماند و همراه خانواده باشد . اما او اصرار به رفتن نمود و می‌گفت : هم‌رزمانم منتظر من هستند و حتماً بایستی برگردم . روز عاشورا بود و خیابان ها مملو از جمعیت . به خاطر دارم كه چقدر ناراحت بود از ترس اینكه مبادا به‌ قطار نرسد . سرانجام از کوچه‌پس‌کوچه‌ها توانست خود را به‌موقع به قطار برساند . توصیه او به ما كه برادر کوچک‌ترش بودیم این بود كه درس بخوانیم . وی به تحصیلات اهمیت می‌داد و از ما می‌خواست تا آن چیزی را كه او نتوانسته بود به دست آورد، به دست آوریم . نمی‌توان فردی را پیدا نمود كه از رازمیك دلگیر یا ناراحت باشد . جداً پسری بود كه همه از او راضی بودند .


افتخار به لباس سربازی

[ ویرایش ]


او هیچ‌گاه از سختی ¬ های جبهه برایمان چیزی نمی‌گفت . از شب‌هایی كه با هم‌رزمانش در سنگر می‌گذراند، تعریف می‌نمود . همیشه می‌گفت : من به لباس مقدس سربازی ¬ ام افتخار می‌كنم . او از این‌که لباس پرافتخار سربازی را به تن داشت، بسیار خرسند بود . كار همیشگی من این بود كه هرگاه از مدرسه به خانه بازمی‌گشتم، درب جعبه پست را بازکنم تا ببینم از رازمیك نامه‌ای آمده یا خیر؟


یتیم‌نوازی رازمیک

[ ویرایش ]


پسر همسایه ¬ ای داشتیم كه همیشه او را به خانه می‌آورد . وقتی از او دلیل این كار را می‌پرسیدیم، جواب می‌داد : گناه دارد، او پدر ندارد . نمی‌دانید چقدر سخت است وقتی پسربچه‌ای پدر نداشته باشد

حالا آن پسر كوچك بزرگ‌شده و صاحب‌خانه وزندگی است و مرتباً به مادرم سر می‌زند .

وقتی برادرم به مرخصی می‌آمد، مادرم به‌زور لباس ها و کفش‌هایش را از تنش بیرون می‌آورد . او می‌گفت : با این لباس ها، احساس دیگری دارم . او به مرخصی می‌آمد، اما تمام فكر و ذكرش، دوستانش در جبهه بودند ..


وصیت‌نامه

[ ویرایش ]


... هم‌وطنان عزیز، من هم در راه استقلال وطن جان باختم . دوستان، در شهادتم ناراحتی نكنید، زیرا از بدو انقلاب، جانبازی در راه وطن و حفظ این آب‌وخاک، هدف نهایی من بود . در لباس سربازی به این افتخار رسیدم تا نامم در زمره وطن دوستان ثبت شود ...


منبع

[ ویرایش ]


بوداغیانس، آرمان، گل مریم، نشر صریر، تهران، ۱۳۸۵ ، ص ۲۳۵-۲۳۸



رده‌های این صفحه : شهیدان ارامنه | شهیدان ارتش | شهیدان استان تهران | شهیدان تهران | شهیدان جبهه آبادان | شهیدان سرباز ( ارتش ) | شهیدان متولد 1339 | شهیدان 1360

آخرین تغییر ‏۱۴ شهریور ۱۳۹۸، در ‏۲۰:۵۹