شهید محمدعلی ابراهیمی جمنانی

نسخهٔ تاریخ ‏۲۰ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۵۱ توسط Barkhordari (بحث | مشارکت‌ها)

شهید محمدعلی ابراهیمی جمنانی


مشخصات

شهر : بخش : شهرستان : قائم شهر

استان : مازندران جنسیت : مرد

وضعیت تاهل : مجرد

شغل : دانش آموزی

یگان : لشگر 25 کربلا

نوع عضویت : بسیج

مذهب : شیعه

دین : اسلام‌‌

نام پدر : محمد ابراهیم

مسئولیت : فرمانده دسته

تحصیلات : متوسطه

کد شهید : 86

رسته : غواصی

نام مادر : مهری جعفری

موضوع شهادت : جبهه

محل شهادت : هورالعظیم

تاریخ شهادت : 1364/06/01

نحوه شهادت : اصابت گلوله مستقیم شهر : سید نظام قائمشهر بخش : شهرستان : قائم شهر

استان : مازندران

گلزار : سید نظام الدینتاریخ تدفین : 1377/08/02آبادی :

زندگی نامه

ایشان در تاریخ 2/1/1347 در قائمشهر به دنیا امد.درخانواده ای مومن و معتقد و در دامان پدرومادری مهربان ودلسوز ،با اوضاع اقتصادی که باکاروتلاش مستمروالدین درجهت کسب روزی حلال تامین می شد به رشدوتکامل رسید. تحصیلات را تا مقطع دبیرستان ادامه داد.رفتارش با پدر و مادرش بسیار خوب بود. به حرف شان گوش می داد .شوخ طبع بود و با مادرش شوخی می کرد. مواردی چون پیروزی انقلاب اسلامی،افکار و عقایدحضرت امام خصوصاً پایگاه بسیج در تغییر و تحول او بسیار تاثیرگذار بود.به خاطر رئوف و مهربان بودنش و اخلاق خوش ،پدران بچه های محل از او می خواستند که بچه شان با او باشد تا از رفتار و اخلاقش الگو بگیرند.بعدازپیروزی انقلاب اسلامی بافرمان امام مبنی برتشکیل ارتش 20 میلیونی لباس خاکی بسیجی رابرتن کرد ودر سپاه و پایگاه بسیج فعالیت می کرد. در درگیری با منافقین حضور داشت که گهگاهی با صورت زخمی به خانه می آمد. دوره آموزشی را در گهرباران در ساری گذراند. طی دو مرحله سال 63 تا 64 از سپاه قائمشهر لشکر 25 کربلا با عضویت بسیج به منطقه کردستان و جنوب اعزام شد. شهید مورخ 1/6/64 در منطقه هورالهویزه بر اثر اصابت تیر به شهادت رسید.مورخ 2/8/77 در گلزار شهدای سید نظام الدین قائمشهر به خاک سپرده شد.

خاطرات

• پدر شهید می گوید: ایشان علاقه زیادی به مدرسه داشت همیشه قبل از این که مدرسه باز شود در مدرسه حضور داشت و تا آخرین سال تحصیلی اش شاگرد نمونه کلاس بود . اوقات فراغتش را اصلاً به بطالت نمی گذراند به ورزش فوتبال و کشتی می پرداخت یا به بچه های کوچکتر از خودش قرآن و نماز یاد می داد .بسیار به مقید به حق و حقوق مردم بود. چنانکه یک بار با اعضای خانواده می خواستیم با ماشین به مشهد برویم در نزدیکی جنگل گلستان چوپانی با دست به من اشاره کرد و می خواست سوالی از من بپرسد . من با شوخی فرمان ماشین را به سمت چوپان گرفتم و چوپان ترسید و از جاده فرار کرد. محمدعلی بسیار ناراحت شد با وجود این که حدود 100 متر از او دور شده بودیم از من خواست که برگردم و ایشان پیاده شدند و چوپان را بغل کرد و بوسید و از این کار من معذرت خواهی کرد. یا زمانی که من داشتم خانه مان را سنگ کاری می کردم به من گفت :«پدر جان این کار را نکنید با این کار عرش خدا به لرزه در می آید . » گفتم چطور ؟ گفت :«الان وضع مردم ما خوب نیست .» گفت: «با این کار شما اذیت می شوند . »

• مادر شهید می گوید : بسیار مهربان و رئوف بود و حاضر بود خودش چیزی نخورد و به برادر و خواهرش بدهد .او همراه استاد قربان به کار بنایی مشغول شد و پولی که از این کار به دست می آورد به آن هایی که وضع مالی شان خوب نبود کمک می کرد در همه حال بسیجی وار زندگی می کرد . چنانکه در منزل پدرش تشک پهن می کردند بسیار ناراحت می شد و می گفت من روی زمین می خوابم مگر بچه هایی که روی زمین می خوابند چه فرقی دارم . یا یک شب پدرش ماهی سفید خرید .آن ماهی سفید را برای ما زهر مار کرد می گفت:« پیرزن با دادن 4 تا تخم مرغ به جبهه کمک می کند . حالا پدر برای ما ماهی سفید خرید بخوریم .من نمی خورم!»

• در خصوص امانت داری اش این که یک بار 200 تومان پول پیدا کرد به من گفت مادر من 200 تومان پول پیدا کردم دادم به شخصی در مسجد صبوری تا صاحبش را پیدا کند . این چنین اتفاق خیلی برایش پیش می آمد که حق را رعایت کند.

منبع سایت جنگ و درنگ

رده‌ها

آخرین تغییر ‏۲۰ شهریور ۱۳۹۸، در ‏۱۶:۵۱