شهید علی شیخ سفلی
تاریخ تولد :1321/12/15
تاریخ شهادت : 1361/02/13
محل شهادت : نامشخص
محل آرامگاه : تهران - بهشت زهرا
زندگینامه
شهيد علي شيخ سفلي، در سال 1321 در روستايي به نام لواسان بزرگ در خانواده اي کم در آمد و مستضعف اما متعصب و مذهبي ديده به جهان گشود، پس از تحصيلات ابتدايي به علت فقر مادي خانواده، همراه آنها به تهران هجرت نمود و پس از مدتي شاگردي در مغازه کفاشي در سال 1339 در آموزشگاه گروهباني نيروي زميني استخدام شد .
در سال 1342 و قيام خونين 15 خرداد او به علت مبارزات عليه رژيم طاغوت و فرار از پادگان به غرب کشور تبعيد شد و ساليان دراز به دور از خانواده اش در شهرهاي غرب کشور در تبعيد به سر مي برد، سرانجام همزمان با پيروزي شکوهمند انقلاب اسلامي ايران به رهبري پيامبرگونه امام خميني او خود را از غرب به شهر قزوين انتقال داد و در لشگر 16 زرهي قزوين مشغول خدمت بود که خود فروختگان آمريکايي در کردستان آشوب به راه انداختند .
هنوز مدت زمان زيادي از آمدن علي به قزوين نگذشته بود که به کردستان اعزام شد و ماه ها به همراه ديگر همرزمانش به سرکوب اين مزدوران پرداخت تا اين که جنگ تحميلي رژيم کافر عراق عليه ايران آغاز شد علي از کردستان عازم جنوب شد و دلاورانه مشغول جنگ با مزدوران عراقي گشت . او مدت 22 ماه شجاعانه جنگيد و در اکثر حملهها از جمله هويزه، سوسنگرد، فتح بستان، فتح پادگان حميد و آخرين آنها بيت المقدس حضور فعالانه داشت .
وي در فتح بستان زخمي شده پس از مدت ها بستري در بيمارستان، براي مدتي براي استراحت به تهران آمد هنوز کاملا خوب نشده بود که گفت : زخمهايم مهم نيست بايد بروم اسلام مهم است که در خطر است و به وجود من احتياج دارد و سرانجام با همان حالت زخمي به جبهه رفت و مشغول نبرد با اين کافران شد .
و سرانجام در سحرگاه روز 1361/02/13 در عمليات بيت المقدس با رمزي هم نام خودش " يا علي " در کربلاي خونين شهر به درجه رفيع شهادت نائل شد و به آرزوي ديرينه اش رسيد، از علي دختري چهار ساله به نام زهرا به يادگار مانده است که آن را از جان خودش بيشتر دوست مي داشت .
وقتي همسنگران علي به تهران آمده بودند به ما مي گفتند که علي در گردان 201 ، مظهر شجاعت و ايمان بود، آنها مي گفتند که علي روحيه گردان ما بود و ما برادري دلسوز را از دست دادهايم . آري علي در بين افراد خانواده نيز اخلاقش نمونه بود، او چنان مهربان و خوش قول وخوش اخلاق بود که ما هميشه و هر لحظه نمي توانيم خصوصيات او را از ياد ببريم .
علي هميشه مي گفت : پيروزي از آن ماست . جبهه براي او همه چيز شده بود، وقتي براي مرخصي به تهران مي آمد دلش براي جبهه شور مي زد و مي گفت بايد بروم روزشماري مي کرد تا برود، علي چنان مهربان بود که وقتي از جبهه مي آمد با اين که زن و بچه داشت مستقيم به خانه مادر پيرش مي آمد و لباس هاي رزم را در آنجا در مي آورد و لباس شخصي مي پوشيد و بعد از مدتي زن و بچه اش را از قزوين به تهران مي آورد .
هميشه دوست داشت همه با هم خوب باشند و دور هم باشند، علي از همه لحاظ نمونه بود پيش او هيچ چيز ارزش نداشت . او مي گفت من زندگي و جواني خودم را وقف اسلام و قرآن کرده ام، او سال هايي که در ارتش بود هميشه در مبارزه و زندان به سر مي برد و عاقبت نيز مزد زحماتش را گرفت و شهادت نصيبش شد، خوشا به حالش که چنين لياقتي پيش خداوند بزرگ داشت آفرين بر مادر قهرمانش که چنين فرزندي را تربيت کرد که جانش را فداي اسلام و قرآن نمود .
منبع:سایت شهدای ارتش