شهیدحسین احمدی سیاه پوش

نسخهٔ تاریخ ‏۱۲ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۵۳ توسط Khoshkenar9712 (بحث | مشارکت‌ها)

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

تاریخ تولد :1341/05/04


�تاریخ شهادت : 1361/04/03


محل شهادت : نامشخص


�محل آرامگاه :خوزستان - دزفول - شهیداباد


زندگینامه

وی با عزم راسخ و بدون هیچگونه سستی زندگی خویش را به خاطر سربلندی و به اهتزاز درآوردن پرچم اسلام بر روی سرزمین ایران عزیز وقف کرد و در مقابل سرسپردگان امپریالیست و کمونیست در این رویا که با ریختن خون چنین جوانانی میتوانند حرکت انقلاب را کند بماید، غافل از اینکه مردان حق حیات و موتشان در خدمت حق و خلق است و طوفانی که از شهادتشان در جهت گسترش و تقویت حق برمیخیزد در اوج و اثر بمراتب بالاتر از دوران حیاتشان است و غافل از اینکه این راه مقدس راهی یست که شهادت و خون بتواند رهروان آنرا خسته نماید و از راه باز دارد بلکه خون و شهادت توشه راه و ما به توان به حرکت و جهش در راه خداست و ملت را مصمم تر و درخت انقلاب را بارورتر خواهد بود. برادر حسین احمدی سیاهپوش در 24 بهمن ماه سال 1341 در دزفول دیده به جهان هستی گشود پس از دوران کودکی در سن شش سالگی تحصیلات ابتدائی را شروع و دوره ابتدائی را تمام نمود لیک بدلیل فقر مادی خانواده و بی میلی به ادامه تحصیل از آن دست کشید و به کار پرداخت تا کمک خرجی برای خانواده اش تهیه نماید.



چندین سال متمادی در کوره های آجرپزی دزفول سخت ترین زحمات طاقت فرسا را متحمل شد و در کوره دوران آبدیده گشت. همیشه با سختیها و سرما و گرما دست و پنجه نرم میکرد و خود را برای تلاش فردایش آماده می ساخت، انسان موجودی است درگیر و هرگز زندگیش خالی از مبارزه نبوده و نیست و طبیعت و شخصیت بسیاری هم در جریان همین درگیریها گوناگون شکل میگیرد، و بدین لحاظ شخصیت حسین در کار و تلاش طاقت فرسا در کوره ها شکل گرفت. هنگامیکه ملت شریف ایران بدل مال و جان و هستی خود در جهت به بندکشیدن استبداد اقمار گسیخته رژیم منحوس و منفور شاهنشاهی به رهبری امام خمینی بپا خواست تا ضربه های کاری خود را در پیکر مهیب استعمار وارد کند.



حسین بهمراه این خیزش عمومی امت مسلمان و انقلابی ایران فعالانه در تظاهرات شرکت نمود و در خیابانها مانند سایر جوانان انقلابی به آتش زدن لاستیک مبارزه ورزید و دیگر اقداماتش این بود که با سایر برادران دست به ایجاد تعاونی اسلامی زد و از این راه توانست دست سرما به دارای و گرانفروشان را کوتاه کند.


از این راه بار دیگر دین خود را به امت حزب الله اداء نموده پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و تائیدات اجتناب ناپذیر آن در منطقه امریکای جهانخوار بعنوان بازنده اصلی به اقدامات متقابل جهت جلوگیری از رشد و افزایش بحران ناشی از خلاء سقوط رژیم شاهنشاهی بعنوان ژاندارم ثبات و امنیت منطقه دست بازید ولی با تائیدات الهی تمام نقشه های آمریکا نقش برآب شد تا اینکه راهی جز حمله نظامی نیافت و اینبار دست شیطان بزرگ از آستین حزب بعث عراق بیرون آمد و جنگ بعنوان آخرین حربه وارد مرحله عمل شد و حسین که این مسئله را به وضوح دریافته در فکر راهی بود یا از آن طریق وارد این صحنه بشود تا بلکه دین خود را به انقلاب اداء نماید.


لذا برای نیل به این هدف خود را به ژاندارمری دزفول معرفی نموده تا از این طریق به لباس مقدس سربازی درآید تا اینکه در اردیبهشت ماه سال 1360 به خدمت فوا خوانده شد، دوران آموزشی را در پادگان ولی عصر تهران سپری نمود پس از آن به تیپ 1 بجنورد اعزام گردید از آنجا که داوطلبانه جهت مبارزه با ضدانقلابیون به کردستان رفت و به اتفاق تیپ به جبهه ( تنگ چزابه ) اعزام گردید و از اینجا بود که فعالیت مستمر وی در جبهه های حق علیه باطل شروع شد در جبهه شوش بعنوان نیروی پشتیبانی انجام وظیفه نمود و از آنجا به منطقه بستان رفته و در عملیات طریق القدس شرکت نموده پس از چند ماه به جبهه رقابیه اعزام و بدنبال آن بطور فعال در عملیات فتح المبین شرکت جسته و بهمراه دیگر همرزمانش برای اسلام و مسلمین افتخار و سربلندی آفرید و چون در انجام وظایف محوله موفق بود مورد تشویق همرزمانش قرار گرفت.



پس از عملیات فتح المبین آنها به جبهه خرمشهر اعزام گردید در آنجا خود را برای شرکت در عملیات بیت المقدس مهیا نمود و بالاخره بهمراه آزادمردان راه حسین ابن علی (ع) بار دیگر گام های سنگین و مردانه خود را بر تربت پاک این شهر نهادند و بر حرمت و تقدس این خاک خونین سجده کردند. پس از عملیات بیت المقدس همراه عده ای از همرزمانش به مرخصی می آید و گویی آمده بود تا وداع آخرینش را با پدر و مادرش بنماید و از آنها حلال طلبی کند چراکه همیشه وقتی به مرخصی میامد اینگونه نبود.... نوری و عشقی دگر در سر و دل داشت بمانند تمامی شهداء که دلشان به نور خدا روشن میگردد- دلش به نور خدا منور گشته بود و مرتب اطهار میکرد شهید میشوم آری بهمین دلیل است که شهید سیر و حرکتی مختص به خود دارد.



و سرانجام بتاریخ سوم تیرماه 1361 هنگامیکه با عده ای از یاران و همرزمانش در دل شب به گشت و شناسایی منطقه میروید با مزدوران بعثی برخورد کرده و با آنها درگیر میشوند و طی همین درگیری دعوت حق را لبیکگفت و زندگی ابدی را آغاز کرد و از زندگی فانی دنیا هجرت و بسوی خدا رجعت نمود.


وصیت نامه

همرزمان عزیز برای من دعا کنید تا بسوی شما پرواز کنم و شما دوستان عزیزم اگر این سعادت نصیب من شد که شهید بشوم و بتوانم سربازی فداکار برای اسلام و امام عزیز حسین زمان باشم مرا در شهید آباد دزفول به خاک بسپارید.[۱]

پانویس

  1. سایت شهدای ارتش

رده‌ها

آخرین تغییر ‏۱۲ مهر ۱۳۹۸، در ‏۲۳:۵۳