شهید فرید اقبالی اردبیلی

شهید فرید اقبالی اردبیلی تاریخ تولد :1346/01/03�تاریخ شهادت : 1366/06/26

زندگینامه :

بسم الله الرحمن الرحیم فرید اقبالی در سومین روز ازبهار سال 1346 در شهرستان اردبیل دیده به جهان گشود تعداد اعضای خانواده اش شش نفر بود که فرید دومین فرزند خانواده می باشد نام پدرش خانلار و نام مادرش فخر الملوک می باشد اسم ایشان را نیز پدرش بر اینکه با اسم پسر بزرگش هم وزن باشد فرید انتخاب کرد که فرید وسعید، یعنی دو برادر همیشه باهم بودند وتنها دو سه سال با هم اختلاف سنی داشتند. فرید قبل از اینکه به مدرسه برود نزد آخوند باجی دراردبیل به کلاس قرآن می رفت وقرآن را خوب یاد گرفته بود. سید وحید پژوهی که بعد ها به شهادت رسید، یکی از دوستان بسیار صمیمی فرید در زمان کودکی تا شهادت بود فرید در کودکی به دوچرخه سواری، تفنگ بازی وماشین های اسباب بازی علاقه داشت وبا آنها سرگرم می شد وفوتبال نیز بازی می کرد ایشان بچه آرام ومظلومی بودند. پدرش کارمند اداره کشاورزی بود ووضع زندگی ومالی ایشان در حدیک کارمند متوسط بود پدر بزرگ فرید بزرگ وریش سفید خانواده های اقبالی بود ایشان روابطشان با مردم بسیار خوب بود. تا زمان شهادت فرید خانواده اش را در اردبیل محله ملا هادی کوچه ترانس برق زندگی می کردند. فرید را اولین بار پدرش خانلار در دبستان "جهان تربیت "که نام دیگر مدرسه "عادل سرایی "می باشد ثبت نام کرد ه است درس اش را خوب می خواند، پدرش نیز همیشه وضعیت تحصیلی فرید وسعید را پیگیری می کرد حتی اگر ایشان نمره های 16 یا 17 هم می گرفتند پدرشان می گفت که باید بیشتر تلاش کنید تا نمره هایتان بهتر شود ایشان در انضباط نمره 17 را در دوره ابتدایی کسب کرده بود. پدر شان اجازه نمی داد تا فرید در کوچه به وقت گذرانی بپردازد فرید بیشتر در داخل حیاط خودشان که بسیار بزرگ وپر ازگل وگیاه ودرخت بود با برادرش سعی بازی می کرد وبه گل ها آب می دادند ایشان از بچگی علاقه زیادی به پرورش گل وگیاه داشت ووقتش را در این زمینه صرف می کرد.در تابستانها اکثراًپدرشان خانواده را برای زیارت وسیاحت به مشهد مقدس می بردند که برای فرید این سفرها جالب بود. مدرسه راهنمایی را فرید در "پور سینا "درشهر اردبیل شروع وبه اتمام رساند در سال 58-1357 راهنمایی راشروع ودر سال 61-1360 به اتمام می رساند ودبیرستان را درسال 62-1361 در یکی ازدبیرستانهای اردبیل شروع ولی مردود می شود همین مردودی فرید درسال اول دبیرستان باعث میشود تا پدرش خانلار برای متنبه کردن فرزندش ایشان را برای کار به یکی ازمرغداریهای دوستش به روستای شیخ کلخوران اطراف اردبیل بفرستد تا ارزش درس خواندن را فهمیده وادامه تحصیل دهد اما فرید به دلیل اینکه علاقه زیادی به کار کردن وپول در آوردن داشت مدتی در همان جا کار می کرد وپس ازچند صباحی در همان روستا دل به دختری بست وعاشق دختری به نام مکرّم راستگو شد که منجر به ازدواج با ایشان در سن 17 سالگی گردید. خانواده اش به دلیل اینکه دختر ازلحاظ سنی بزرگترازفرید بود با ازدواج ایشان مخالفت می کنند که بعد اززمانی کوتاه با همکاری برادرش وخانواده دختر ایشان میتوانند به آرزوی خودش برسند وازدواج کنند. در تابستانها نیزفرید به همراه سعید برای کار در مزارع سیب زمینی مخفیانه وبه دور از چشمان پدر به نیار می رفتند. ایشان بیشتر بازیهای فوتبال، دو میدانی ودو چرخه سواری انجام می دادند در مسابقات ورزشی مدارس از جمله در مسابقه "پرش "شرکت میکرد به همراه برادرش سعید در دعای کمیل، دعای توسل ونماز جمعه شرکت می کرد، در ماه محرم مثل سایر جوانان شیفته اهل بیت (ع) عاشقانه عزاداری واشک ماتم برای سالار شهیدان می ریخت.فرید در پایگاه محله اش عضو بود وبه صورت بسیجی در آنجا فعالیت داشت اما ایشان زیاد اهل سیاست نبودند، پدر شان تا زمان قبل از ازدواج به پسر هایش یعنی "فرید وسعید " اجازه رفتن به سینما را نمی داد، لابد به دلیل فضای آلوده جامعه قبل از انقلاب، این اجازه را نمی داده است. روابط فرید با والدینش مثال زدنی بود احترام خاصی به پدرش قائل بود با خواهر وبرادر کوچکش یعنی مهدی وبهار بسیار صمیمی بود با برادر بزرگش سعید مثل یک دوست بوند.با خویشان وهمسایگان نیزروابط گرم وصمیمی داشت هیچ وقت راضی به اذیت کردن کسی نمی شد همه را ازخود راضی نگه می داشت ایشان در کارهای خانه ازجمله در پهن کردن سفره، جمع کردن آن وتمیزکردن خانه وآبیاری گلها وباغچه به خانواده اش کمک می کرد بعد ازازدواج نیزدر نگه داری پسرش "نوید "نیز به همسرش کمک می کرد. فرید اقبالی اردبیلی در راهیمایی هایی انقلابی به همراه دایی ها وبرادرش ونیزدوستانش شرکت می کرد وبه همراه بچه های مدرسه نیزدر تظاهرات علیه رژیم پهلوی حضور داشت برادرش سعید نقل می کنند که فرید روزی به همراه دوتا دایی شان یعنی وحید ورضا پژوهی وخود سعید به راهپیمایی علیه رژیم رفته بودند که در خیابان یکی ازنظامیان ایشانرا زیر نظر گرفته وتعقیب می کند ولی اینها با تدبیر درست به طرف تازه میدان حرکت می کنند وبعد ازمدتی تعقیب وگریزایشان در مسافرخانه ای که در تازه میدان بود پناه می برند وزیر تختخوابها پنهان می شوند که به این شکل ازاین مخمصه نجات پیدا می کنند.فرید به همراه دوستانش در راهپیمایی ها چنین شعار می دادند: "نصر من الله وفتح قریب ""حقنن باطیل آراسیندا گرهگ دیوار اولا، مملکت اسلامیده فرمانروا قرآن اولا ""بیر نفر سولطان نا لایق نه لازیمدیر بیزه، سولطان لایقدیر خمینی رهبر ایران اولا" ازدوستا ن ایشان در دوره جوانی شهید حبیب آیشم، شهید فخر ذاکری وشهید وحید پژوهی بودند که همگی در پایگاه بسیج فعالیت می کردند وهمچنین ریاحی راستگو کلخوران از هم دوره ایشان در آموزش نظامی در عجب شیر بود. فرید در اوقات فراغت با خانواده اش به سینما می رفت رفتن به پارک وحش را دوست می داشت ومطالعه آزاد می کرد.فرید انسان صبوری بود در مواجه با مشکلات با همسر وبرادرش مشورت می کرد ایشان پسرش نوید را به برادرش سعید اقبالی سفارش کرده بود تا ازوی مواظبت ونگه داری کند وهمچنین به همسرش خانم راستگو توصیه کرده بودند که در نبود من"نوید "را به نحو احسن تربیت کن. ایشان آرزو میکرد که در آینده یک گاوداری یا مرغداری تاسیس کند تا به این طریق به غیر ازخود برای افراد دیگر نیز شغل ایجاد کند. فرید بعد از ازدواج با خانواده به تهران می رود وبه مدت سه ماه در خانه منصوره راستگو یعنی خواهر زنش سکونت می کند وبعداً در همان محل یعنی تهران پارس فلکه چهار خانه ای را به مبلغ هزار تومان اجاره می کند در تهران فرید در کارخانه دیگ نجار سازی کار می کند علاوه بر آن برای تامین مخارج زندگی به لوله کشی، کار در شرکت نفت وسیگار فروشی مشغول می شود. فرید قبل ازاینکه به خدمت سربازی اعزام شود به مدت سه ماه به صورت بسیجی در منطقه دهزار کانیان به همراه برادرش سعید اقبالی خدمت می کند که در آنجا علاوه بر کارهای دیگر به صورت امداد گر نیزخدمت می کرد وآموزش ترزیقات را ایشان روی دستهای خودش به بسیجی ها آموزش میداد. بعد از ازدواج فرید مدتی سرگرم گرفتاریهای زندگی مشترک می شود وبا سختی های زندگی مشترک وتأمین مخارج آن دسته پنجه نرم میکند وبه همین خاطر به سربازیش مدتی به تاخیر می افتد بعداز یکی دوسال تاخیرایشان خانواده را به اردبیل نزدیک خانواده ی پدری انتقال می دهد تا سایه پدروبرادرش روی خانواده اش باشد وفرید بتواند به خدمت مقدس سربازی که علاقه وافری داشت اعزام شود.در خدمت سر بازی ایشان پیاده نظام بودند. در یکی از نامه هایی که در تاریخ 1364/04/14 به خانواده اش می نویسد به برادرش سعید می گوید که فقط دعا کن خدمت سربازی تمام شود ودست به دست هم دهیم وزندگی نوینی داشته باشیم. فرید در لشکر 88 زرهی زاهدان خدمت می کرد در تاریخ 26/6/66 در منطقه سومار در عملیاتی که می خواستند کلّه قندی را آزاد کنند شهید می شود فرید در عملیات مفقود الاثر می شودکه تا این تاریخ نیزیعنی 1387/01/10 نیزمفقود الاثر می باشد.بعد از شهادتش همه ازادب ومظلومیت فرید سخن می گفتند فرید جوانی مؤمن وپر کار واز لحاظ اخلاق وکردار الگوی جوانان بود.     "روحش شاد ویادش گرامی وراهش پررهرو باد "

منبع: سایت شهدای ارتش

آخرین تغییر ‏۱ تیر ۱۳۹۷، در ‏۱۷:۳۸