{{جعبه اطلاعات افراد نظامی |نام فرد = حسین سعیدی |تصویر = jpg12 KBInsert link |توضیح تصویر = |ملیت = ایرانی |شهرت = |دین و مذهب = مسلمان، شیعه |تولد = مشهد |شهادت = ۱۳۶۶/۶/۳،سردشت |وفات = |مرگ = |محل دفن = [[ |مفقود = |جانباز = |اسارت = |نیرو = |یگانهای خدمت = |طول خدمت = |درجه = |سمتها = رزمنده |جنگها = جنگ ایران و عراق |نشانهای لیاقت = |عملیات = |فعالیتها = |تحصیلات = |تخصصها = |شغل = دانش آموز |خانواده = }}
خاطرات:
آخرین دفعه در 16/ 4/ 66 به جبهه ایلام اعزام شد . قبل از اعزامش شب ها نحوه خوابیدن در تابوت و ... را تمرین می کرد . هنگامی که می خواست برود با گرمی از همه خداحافظی کرد ، دست پدر را بوسید و گفت : اگر مرا ندیدی حلالم کن . این دفعه او تنها بود و هیچ یک از دوستانش و یا همرزمان قدیمی اش با وی نبودند ، همچنانکه به هنگام پر کشیدن به نزد خداوند تنها بود .
به یاد دارم زمان انقلاب معلمین درمدرسه مرا می زدند و می گفتند : چادر سرت نکن سرت را لخت کن برادرم محمد ابراهیم که از این قضیه مطلع شد به مدرسه آمد و به معلم ما گفت : اگر خواهرم سرش را لخت کند خودم سرش را می برم من به او می گویم سرت را لخت نکن شما چرا می گویید سرت را لخت کن. [۱]