بسمه تعالی نام ابوالحسن اسدالهی نام پدر احمد نام مادر معصومه محل شهادت جزیره مجنون محل تولد قزوین - شریف آباد تاریخ تولد ۱۳۴۶/۰۵/۰۹ محل شهادت جزیره مجنون تاریخ شهادت ۱۳۶۳/۱۲/۲۵ استان محل شهادت بصره شهر محل شهادت - وضعیت تاهل مجرد درجه نظامی تحصیلات سوم راهنمائی رشته - عملیات سال تفحص محل کار بنیاد تحت پوشش مزار شهید قزوین - قزوین - شریف آباد
زندگی نامه
اسداللهی، ابوالحسن: نهم مرداد ۱۳۴۶، در روستای شریفآباد از توابع شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش احمد، کارگر بود و مادرش معصومه نام داشت. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. بیست و پنجم اسفند ۱۳۶۳، در جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت ترکش به پهلو، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
وصیت نامه
شهید، ابوالحسن اسداللهی: سپاس بی حد خداوندی را که به ما خاکیان جان بخشید و نعمات گوناگون را بر ما ارزانی داشت و بر ما منت نهاد و در این چند صباح عمر، آبرویی عطا کرد. پروردگارا! شهادت می دهم تو را به وحدانیتت که تویی خالق بی همتا و تویی آفریننده ی همه ی موجودات و برای تو نظیر و شبیهی نیست. پروردگارا! شهادت می دهم به رسالت خاتم النبیین و سید کائنات، محمد بن عبدالله (ص) که پیروش بوده ام و به قرآنش و عترتش وفادار بوده و هستم. پروردگارا! شهادت می دهم که بعد از محمد بن عبدالله (ص) و علی بن ابیطالب(ع) و یازده فرزندش تا حضرت بقیت الله الاعظم (عج) امامان معصوم ما و پیشگامان مکتب قرآن بوده اند. ...و گواهی می دهم که محبت رسول الله (ص) و بانوی بزرگ اسلام، فاطمه زهرا(س) و علی(ع) و فرزندانشان را در دل دارم و شهادت می دهم به روز رستاخیز که معاد، صراط، میزان، بهشت و دوزخ، حقیقت محض است و به درگاه باری تعالی دست نیایش بلند می کنم که با شفاعت خاندان پیغمبر از گناهان من درگذرد و مرا در بین محشریان رو سفید گرداند. شهادت می دهم که خداوند، قادر رحمن و عادل است و به این گفته ی خود ایمان دارم که همه ی اعمال و گفته های او از روی عدالت است و لاغیر. پروردگارا! در این دم آخر به عهدم وفا کردم و به سوی تو می آیم و می دانم که تو بخشاینده ای و می دانم که تو عفو کننده ی گناهانی؛ پس با تضرع، خاک درگاهت را توتیای چشم می کنم و چشم امید به بخشایش خطاهای خود دارم؛ پس از من درگذر یا ارحم الراحمین! پدر و مادر عزیزم! اگر چه من فرزند خوبی برای شما نبودم و شما هر چه به من می گفتید سرپیچی می کردم؛ ولی حالا از شما می خواهم که این بنده ی حقیر و گناهکار را به بزرگی خودتان ببخشید.۱ (۱۰۳۸۰۵۵) ابوالحسن اسداللهی.[۱]