شهید مسعود کرمی

نسخهٔ تاریخ ‏۶ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۲۳ توسط Jafarnezhad98 (بحث | مشارکت‌ها)

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

بسم رب الشهداء و الصدقین

شهید : مسعود کرمی

فرزند :عزت الله

عضو : سپاه پاسداران

تاریخ تولد : ۱۳۵۰

محل تولد : روستای شهید آباد

تاریخ شهادت : ۲۸/۳/۱۳۶۷

محل شهادت  : شلمچه

عملیات : بیت المقدس ( ۷)

محل دفن : گلزار شهدای امامزاده عقیل (ع) – شهید آیاد


زندگی نامه

شهید کرمی در خانواده ای مذهبی و معتقد به اسلام به دنیا آمد و همانند هم سن و سالان خود دوران کودکی خود را در کنار پدر و مادر آغاز نمود و تحت سرپرستی و مراقبت ایشان به سن شش سالگی رسیدند و راهی مدرسه شدند تا از نعمت علم و دانش بهره مند گردند . شهید کرمی مقطع ابتدایی را با موفقیت پشت سر گذاشت . سال اول راهنمایی را نیز با نمرات عالی به پایان رساند و به کلاس دوم راهنمایی رفت ، او که در این زمان فقط ۱۳ سال از بهار عمرش می گذشت برای رفتن به جبهه به بسیج مراجعه نمود و بعد از ثبت نام بدون اطلاع خانواده کتاب های خود را به مدرسه داده بود و جهت فراگیری دوره آموزشی به جهرم رفت . پس از دوره آموزشی در عملیات بدر شرکت کرد و مجروح شد اما خانواده اش را از این موضوع آگاه نکرد . مدتی بعد نیز موج انفجار سلاح های سنگین او را برای ۱۵ روز روانه بیمارستان اهواز کرد . شهید مسعود به مدت سه سال به عنوان بسیجی در جبهه جنوب به طور متناوب خدمت نمود و بعد از این سه سال به عنوان پاسدار سپاه به ادامه خدمت تا زمان شهادت پرداخت که اکثر خدمت هایش در اهواز و منطقه جنگی جنوب بود . مدتی نیز در سایت موشکی شیراز خدمت نمود و برای مدتی هم در گردان امام سجاد لشکر ۱۹ فجر خدمت نمود و اکثرا به عنوان بیسیم چی و دیده بان فعالیت می کرد . پس از مدتی خدمت در لباس پاسداری که حدودا یک سال طول کشید در عملیات ظفر مند بیت المقدس ۷ شرکت نمود و به عنوان بیسیم چی به خدمت مشغول شد تا اینکه سرانجام در تاریخ ۲۸ / ۳ / ۶۷ با اصابت ترکش خمپاره به ناحیه سر و گردنش به فیض عظیم شهادت نائل آمد . مسعود بسیار مهربان و شوخ طبع بود . دوست نداشت کسی را ناراحت و پریشان ببیند . بنابراین طوری با افراد ، مردم و آشنایان برخورد می کرد که رضایت آن ها را جلب می نمود . به نماز و روزه و همه مسایل دینی اهمیت زیادی می داد . شهید مسعود قبل از رفتن به جبهه در گروه مقاومت روستا شرکت فعالانه داشت و شب ها به نگهبانی از روستا می پرداخت . شروع جنگ آغاز ناآرامی او بود و جهاد و جنگ را یک وظیفه می دانست و شهادت را آرزویی بزرگ می دانست . به مادرش می گفت : مادر ، ما یک عده ای هستیم تا شهید ندهین ، تا مفقود ندهیم جنگ تمام نمی شود ، انتظار داشته باش و منتظر باش که این عده شهید بشوند و بعد جنگ تمام می شود . روزی که می خواست برای آخرین بار برود گفت : من شهید می شوم . مادر جلوی مردم گریی نکن و به سر و صورت خود نزن و نیز به برادران و خواهرانش گفته بود که من می روم و شهید می شوم . شما محکم وقوی باشید . سرانجام پس از چند روز از اعزامش خبر شهادتش را برای خانواده آوردند

خاطرات

مسعود قبل از اعزامش برای گرفتن عکس به عکاسی توحید خرامه رفته بود و بعد از مهیا شدن برای گرفتن عکس گفته بود : آقای ابراهیمی عکسی از من بگیر زیبا که این بار می خواهم برای سر قبرم .[۱]

پانویس

  1. سایت شهدای استان فارس
آخرین تغییر ‏۶ مرداد ۱۳۹۹، در ‏۱۵:۲۳