شهید رضا سیدین
1343/01/01 تاریخ تولد : 1364/01/30 تاریخ شهادت :
محل شهادت : نامشخص محل ارامگاه : مرکزی - خمین - محمود اباد و حیدرآباد
زندگی نامه
به نام خدا، خدای محمد (صلي الله عليه و آله) پیامبر آزادی و آزادگی از اسارت و به نام خدا، خدای علی، یار و یاور مظلومان و ستمدیدگان و به نام خدا، خدای ابوذر، خدای بیچارگان و درماندگان تاریخ. برادر عزیزم! من می نویسم برای تو، برای جهانیان، من می نویسم برای هر کس که می خواند و می شنود، می نویسم تا با این نوشتن تو را به دنیا بشناسانم هر چند که در این امر ضعیف و ناتوان می نویسم، می نویسم تا با این سطور ذره ای از دین خود را به تو ادا کنم، به تو برادر عزیزم. قصه ات قصه دل کندن بود. داستانت ایثار و گذشت، روحیه ات، استقامت چون کوه، ایستادی تا مرز شهادت. می خواهم فریاد بزنم و بگویم برادرم کوهی بود از صبر و تحمل، دریایی بود از محبت و گذشت، زمینی بود از فروتنی و تواضع (چون خاک) آسمانی بود مملو از ایمان و ایثار. چه بود خدایا که در بیان آن تا این حد عاجزم؛ زیرا هرچه بود پرورده ذات احديت تو بود. روح و طبع بلندش در قالب مادیات نمی گنجید، جاوید بود. شهید سید رضا سیدین در تاریخ 01/01/1343 در خانواده اي مذهبی در روستای حیدر آباد از توابع شهرستان خمین متولد شد. او تحصیلات ابتدایی را با موفقیت در روستا به اتمام رسانید و چون روستا کوچک بود و مدرسه راهنمایی برای ادامه تحصیل در روستا نبود سيد رضا برای ادامه تحصیل به خمین رفت. با وجود مشکلات فراوانی که در فصل پاییز و زمستان در امر رفت و امد به خمین وجود داشت امر تحصیل را رها نکرد؛ اما از آنجا که شغل پدر کشاورزی بود و در امر کشاورزی نياز به كمك و همكاري داشت او وظیفه خود دانست که درس را رها کرده و در امر کشاورزی یار و ياور پدر باشد. همچنین بعد از مدتی در یک تعمیرگاه ماشین در خمین برای خود کاری پیدا کرد که در این سنگر هم به همشهریان و هموطنان خود کمک می رساند. او از نظر اخلاقی براي همه الگو و نمونه بود. سيد رضا فردی شجاع، شیردل و با ایمان بود، هیچگاه با هیچ یک از اهل خانواده به کدورت و تلخی سخن نگفت، هیچ یک از آنها به اندازه سرسوزنی از او رنجش ندیده بودند. آزاد مرد بود و در همه حال و همه جا به هر کس که می توانست کمک می کرد. عاشق بود و دنیای فانی جایش نبود. کبوتر حرم بود، فضای تنگ و کوچک دنیا جای پروازش نبود. رهرو طریق عشق بود که به معشوق پیوست. گویی همین دیروز بود که در سپیده دم روز پنج شنبه مادر چای دم می کرد و پدر در گوشه ای از خانه قرآن را گشوده بود و با عینک سیاهی که به چشم داشت و گه گاه آن را به جلو و عقب می برد قرآن می خواند. بیشتر از یک سال و نیم بود که رضا به خدمت سربازی رفته بود و آن روز، روز اتمام مرخصی و روز بازگشت بود. آن روز پیش از رفتنش زنگ در به صدا در آمد و وارد خانه شد، صدای مهربانش فضای خانه را عطرآگین کرد، خندان و سرمست از باده عشق و آزاده از قید تعلقات دنیوی، اگر خانه تان می دانست که جمال زیبای چنین رستمی را پس از آن روز هرگز نخواهد دید از غصه ترک می خورد و فرو می ریخت؛ آن طور که چهره مادر پیر شد و پشت پدر خمید. سرانجام سيد رضا در تاریخ 30/01/1364 زمانی که از مرخصی به سمت محل استقرار لشگر 28 کردستان در جبهه های جنوب بر می گشت در منطقه پادگان حمید در بمباران هوایی دشمن، شربت شهادت نوشید و به درجه رفیع شهادت نائل گردید. یادش گرامی و راهش پر رهرو باد شهید رضا سیدین.[۱]