شهید محمود نصیری


نام : نصیری / محمود


نام پدر : تراب


تاریخ تولد : ۱۳۴۶-۲-۲۰


محل تولد : آران وبیدگل


تاریخ شهادت : ۱۳۶۱-۷-۱۷


محل شهادت : اسلام آباد غرب


شهرستان : آران وبیدگل


یگان :


مسئولیت : رزمی تبلیغی/تک تیرانداز


تحصیلات :


محل تحصیل :


گلزار : گلزار شهدای آران و بیدگل



زندگی نامه

روحاني شهيد: محمود نصيري در سال 1346، در حاشية شهر زيباي «آران» در روستاي «نصرآباد» خانواده ‌ اي دردكشيده از جنس صفا و سادگي، گريه ‌ هاي كودكانة مولودي از تبار سبز سپيدار را به نظاره مي ‌ نشست. كودكي از نسل فرهيختگان و عالمان كه مي ‌ رفت تا در آينده ‌ اي نه چندان دور، با خون سرخ خويش، پاسدار آيين و آرمان اجدادش باشد. نورسيده، «محمود» نام گرفت و در پناه ختم رسالت زندگي را آغاز كرد. وي پـس از گذراندن دوران كودكي در حالي كـه ششمين بهار عمر خـود را در حكومت ستم شاهي تجربه مي ‌ كرد، راهي مدرسه شد. او كه دوران تحصيلات ابتدايي را پشت ‌ سر مي ‌ گذاشت، همدوش امّت سلحشور در تظاهرات و راهپيمايي بر ضد رژيم حضور مي ‌ يافت. پس از پيروزي انقلاب نيز با حضور فعال در بسيج و انجمن اسلامي و در كنار ديگر هم ‌ رزمانش فعاليّت مستمر داشت. هنوز دو سال از تحصيلات راهنمايي را نگذرانده بود كه به واسطة عشق و علاقه ‌ اي كه به علوم ديني داشت وارد حوزة علمية «امام خميني» كاشان شد و با شور و اشتياق و جديّت وصف ناپذيري مشغول فراگيري علوم ناب آل محمد -صلي ‌ الله ‌ عليه ‌ وآله- شد و به راستي كه مدال نوكري امام زمان -عجل ‌ الله ‌ تعالي ‌ فرجه- زيبندة اين نوجوان وارسته بود. در اواسط سال 1361 به نداي «هل من ناصر» پير مرادش، لبيك گفت و عزم جبهه كرد و پس از گذراندن دورة آموزشي يك ماهه، عازم جبهه ‌ هاي نبرد شد و در مهرماه همان سال، در جبهه ‌ هاي غرب كشور در حالي ‌ كه پانزده بهار بيشتر از عمر كوتاهش نمي ‌ گذشت، در عمليات «مسلم بن عقيل - عليه ‌ السلام-» شركت كرد و سرانجام در منطقة «مريوان» پس از رزمي جانانه به خيل عظيم شهدا پيوست. به گفته دوستان و همرزمان، محمود از شهادت خويش آگاهي داشت و براي رسيدن به لحظة موعود، لحظه شماري مي ‌ كرد. پيكر غرقه به خونش پس از تشييعي باشكوه در گلزار شهداي زادگاه، به خاك سپرده شد و تا قيامت، ميقات دلسوختگان و ادامه دهندگان راهش خواهد بود. «روحش شاد و راهش مستدام باد»



وصیت نامه

«طلبة شهيد: محمود نصيري» به ‌ نام خدا، به نام خدايي كه آفريننده جهان است و به نام خدا كه ما را آفريد و چنين خدايي است كه ايماني در قلب ما وارد كرده است كه بتوانيم با دشمنان اسلام بجنگيم و اي خدا! براي همين ايماني كه در قلب من وارد كرده ‌ اي از تو درخواست ‌ هايي را دارم: من كه عازم جبهه جنگ هستم از تو مي ‌ خواهم كه رهبر انقلابمان، اين پير جماران را صحيح و سالم نگه داري و تا ظهور حضرت مهدي -عجل ‌ الله ‌ تعالي ‌ فرجه- نگهدار و از تو درخواست مي ‌ كنم كه اين منافقان را هرچه زودتر رسوا بگردان و شرشان را از مملكت ما ريشه ‌ كن بفرما. بار خدايا! آنچه را كه براي تو از دست داده ‌ ايم از ما فراموش مكن و جزا و پاداش بسيار به ما عطا فرما و ما را در برابر آنان ‌ كه در راه تو از شهر و خويشاوندان دوري گزيده تا اين ‌ كه دين تو را به جهانيان بنمايانند، جزا و پاداش ده. پروردگارا! ما را و برادران ما را ـ كه به ايمان بر ما پيشي گرفته ‌ اند ـ بيامرز و همچنين مرا هم بيامرز. بار خدايا! پس مرا توفيق بده و به من راه راست خودت را راهنمايي فرما و ديده دلمان را از آن چه خلاف دوستي است، كور گردان و اندامي از اندام ‌ هاي ما را در معصيت و نافرماني ‌ ات فرو مبر. اي خدا! تن ناقابل را از من قبول فرما. ان ‌ شاءالله خدا توبه مرا قبول كند. اي خدا! حاجت من از تو اين است كه ظهور امام زمان -عجل ‌ الله ‌ تعالي ‌ فرجه- را نزديك فرما. امام صادق - عليه ‌ السلام- مي ‌ فرمايد كه هركس ده بار بگويد «يا الله» به او گفته مي ‌ شود «لبيك ما حاجتك»؛ يعني حاجتت چيست؟ به خواسته ‌ ام رسيده ‌ ام، حاجتم فقط شهادت در راه توست. اي خدا! من به خاطر ترسيدن از جهنم به ديدار تو نمي ‌ آيم و نه براي بهشت، بلكه به خاطر دوست داشتن تو مي ‌ آيم. اي پدر و مادر مهربان! سلام، اميدوارم كه حالتان خوب باشد. اي پدر و مادر! اگر در طول زندگي از من بدي ديده ‌ ايد ببخشيد. اي پدر و مادر! گرچه مرا بزرگ كرده ‌ ايد، چه كنم كه نبوديد و من رفتم؛ ولي مسؤوليت را ديدم و احساس وظيفه كردم و به جبهه رفتم. اي پدر جان و مادر جان! اگر من شهيد شدم، نمي ‌ گويم گريه نكنيد؛ ولي بايد از مادران شهداي ديگر خجالت بكشيد. اي پدر و مادر! شهادت مرا از درگاه خدا قبول كنيد و در موقع شهادتم شيريني بدهيد و پول مرا ـ كه در بانك به مبلغ 2500 تومان دارم ـ در راه من بدهيد و آن پولي بوده كه از امام زمان -عجل ‌ الله ‌ تعالي ‌ فرجه- است؛ پولي كه در طول درس خواندنم شهريه گرفته ‌ ام و به جبهه هم كمك كنيد. پيام من به مردم «نصر آباد» اين است كه به جبهه ‌ ها برويد و با كافرين صدامي بجنگيد. اگر مي ‌ خواهيد به كربلا برويد، فقط بايد جانبازي كنيد و نشستن ديگر مطرح نيست، بايد جنگيد. الآن ابر قدرت ‌ ها دارند با ما مي ‌ جنگند و هر چند اگر شهيد شديد، شهادت در راه خدا است. ما رزمندگان كه در جبهه مشغول جنگيدن هستيم، شما هم بايد در پشت جبهه، سنگر ‌ هاي خود را رها نكنيد. نگذاريد اين منافقين كار خود را بكنند و بالاخص منافقان خود روستا. در ضمن بگويم كه بايد در حال رفتن به جبهه نيّتها را خالص كرد . خدايا رهبر انقلاب را تا انقلاب مهدي نگهدار و رزمندگان ما را پيرو[۱]

پانویس

  1. سایت شهدای خین
آخرین تغییر ‏۱۲ مرداد ۱۳۹۹، در ‏۱۴:۵۸