شهید ابراهیم جعفری قوام

ابراهیم جعفری قوام آبادی فرزند: محمد متولد: 1337/07/0۹ شهادت: ۱۹/۰۲/۱۳۶۱ قطعه: محرم 1 عملیات منجر به شهادت: محرم سرباز زمینی بسیج


زندگی نامه

در خانواده‌ای خون‌گرم و دوست‌داشتنی به‌دنیا آمد. دوران خردسالی خود را در آبادان سپری کرد. گرمای خوزستان از او جوانی برومند و توانا و دیندار تربیت نمود. محمد از کودکی علاقۀ زیادی به درس‌خواندن داشت، به‌همین‌خاطر بیشتر وقت خود را صرف درس‌خواندن می‌کرد. او توانست با پشت‌کاری که داشت، در رشتۀ ریاضی موفق به اخذ دیپلم شود. با شروع انقلاب اسلامی به رهبری امام‌خمینی(رحمه‌الله‌علیه) او نیز به مردم انقلابی پیوست و در جریان حوادث انقلاب حضوری پر رنگ داشت و در بیشتر تظاهرات خیابانی برعلیه نظام ستم‌شاهی شرکت می‌کرد، همچنین در پخش اعلامیه‌های انقلاب بسیار فعال بود. . بعداز پیروزی انقلاب در بانک صادرات به‌عنوان کارمند رسمی مشغول به کار شد. و با شروع جنگ واشغال شهرهای جنوب کشور توسط عراق، به‌عضویت بسیج درآمد و پس ازگذراندن دورۀ آموزشی، به مناطق جنگی اعزام گردید. ابراهیم چندین ماه در جبهه‌ها به دفاع از انقلاب و کشور پرداخت و در نامه‌ای برای خانواده‌اش چنین می‌نویسد: «خوشبختانه فکر می‌کنم هدف عملیات امشب، آزادی خرمشهر که به خونین شهر تبدیل شده است، باشد. این باعث افتخار خود وخانواده‌ام است که در این عملیات شرکت می‌کنم. آرزویی که از اوایل جنگ در سر داشتم، آزادی خرمشهر بود، چرا که خرمشهر جزیی از زادگاهم است. هم اکنون زمان آن رسیده که به حول و قوت خداوند باری‌تعالی این شهر آزاد شود.» ابراهیم با شرکت در عملیات بیت‌المقدس، سرانجام در تاریخ 19/2/61 در مرحلۀ دوم عملیات به درجۀ رفیع شهادت نایل گردید پس‌از شهادت به‌اشتباه جنازۀ او را به شمیرانات منتقل می‌کنند و به‌نام شهیدی هم نامش در آنجا به خاک می‌سپارند. پس‌از مدتی که از شهید اطلاعی حاصل نشد، او را مفقودالاثر اعلام می‌کنند، ولی از‌طریق آگهی در روزنامه به جستجوی شهید اقدام می‌شود که با گذشت ده ماه، شهید در شمیرانات شناسایی و با کسب اجازه از بنیاد شهید آن شهرستان و بنیاد شهید شهرستان اصفهان و بنا به اجازۀ آیت‌اله‌طاهری نماینده امام در اصفهان به‌خاطر محل دفن، که در وصیت شهید، ذکر شده‌بود، پیکر شهید به اصفهان منتقل و در گلستان شهدای اصفهان به خاک سپرده شد.

وصیت نامه

«...بنده‌ای بودم، مثل بسیاری از بندگان خدا، گنه‌کار، ولی اول از شما و بعد از آن توسط شما از تمام دوستان و آشنایان خود طلب بخشش می‌کنم. از تو ای ‌مادرم که بعداز خداوند، عزیزترین کس من بودی، خواهان آن هستم که برایم اشک نریزی، چرا که ما زنده‌ایم و شاهد بر شما. مادرم، اصلا به غم ننشینی که از غم بیزارم و تا آنجا که می‌توانید، مراسم را ساده بگیرید من از[ دارایی دنیا] مالی ندارم که تقسیم‌کردنی باشد، ولی مبلغی قرض دارم که از پولی که نزد جعفر برادرم به امانت دارم، ماهیانه اقساط بدهی را بپردازد وآن جزیی که در پایان می‌ماند را خود دانید که چگونه مصرف گردد. اما از نمازهایی که نخوانده‌ام و روزه‌هایی که نگرفته‌ام از هریک از شما بستگانم که در توان دارید، استمداد می‌طلبم و استدعای عاجزانه دارم که جبران آنها را بنمایید، امیدوارم که خدای عزّ و جلّ اجر والا به شما بدهد. وصیت نامه لطفا به بخش گالری مراجعه شود.

http://shohada-isf.ir/fa/shahid?shahidID=2709


وصیت نامه

شهید ابراهیم جعفری 1189003 بسم الله الرحمن الرحیم لا حول و لا قوت الا بالله العلی العظیم. امروز 16 اردیبهشت ماه سال 61 است و خبری رسیده که باید در عملیات امشب که فکر می کنم آخرین عملیات باشد شرکت کنیم از این رو بناچار قلم بدست گرفتم و به فکر نوشتن وصیتنامه افتادم. خوشبختانه فکر می کنم عملیات امشب آزادی خرمشهر که به خونین شهر تبدیل شده است، باشد که باعث افتخار خود و خانواده ام است که در این عملیات شرکت کنم. آرزویی که از اوایل جنگ در سر می پرورانده ام، آرزوی آزادی شهری که جزئی از زادگاهم است. هم اکنون موفقیت حاصل شده و به قوت خداوند باریتعالی آزاد هم خواهد شد. به آن صورت مالی ندارم که قسمت کردنی باشد ولی قرض بله که باید از آن پولی که نزد جعفر به امانت دارم ماهیانه اقساط بدهی را بپردازید تا اینکه تمام شود. و آن جزئی که در پایان می ماند خود دانید که چگونه مصرف گردد. و اما از نماز هایی که نخوانده دارم و روزه هایی که نگرفته ام... از هریک از شما بستگانم که در توان دارید به استمداد می طلبم و استدعای عاجزانه دارم که جبران آنها را بنمائید امیدوارم که خداوند عزوجل اجر والا به شما بدهد. خواستم در زادگاهم آبادان بخاک سپرده شوم ولی فکر شما و اینکه در اصفهان سکونت دارید و مشکلات عديده ائی که پیش خواهد آمد مرا بر آن داشت که تصمیم بگیرم که در همان اصفهان بخاک سپرده شوم. بنده ای بودم مثل بسیاری از بندگان خدا ،گنهکار ولی اول از شما و بعد توسط شما از تمام دوستان و آشنایان خود طلب بخشش میکنم. صحبت را کوتاه میکنم از تو ای مادرم که بعد خداوند عزیزترین کس مت بودی خواهان آن هستم که اشکی نریزی چرا که ما زنده ایم و شاهد بر شما. اصلا به غم ننشینید که از غم بیزارم. تا آنجا که می توانید مراسم را ساده بگیرید دیگر عرضی ندارم. خداحافظ خداحافظ بر شما خانواده عزیزم که چون جان برایم عزیز بودید به امید دیدارتان در آن دنیا. ساعت 2.30 بعد از ظهر 16 اردیبهشت 1361.

آخرین تغییر ‏۹ شهریور ۱۴۰۰، در ‏۲۲:۳۶