تاریخ تولد : 1341/05/07 نام : حسن محل تولد : نیشابور نام خانوادگی : انتظاری یزدی تاریخ شهادت : 1362/01/27 نام پدر : محمدمهدی مکان شهادت : شمال فکه تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت : شغل : دانش آموز یگان خدمتی : لشکر 5 نصر گروه مربوط : سایر شهیدان استان خراسان نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : مخابراتوبیسیم گلزار : بهشتفضل
وصیت نامه
بسمه تعالي و مالکم لايقاتلون في سبيل الله والمستضعفين من الرجال والنساء والوالدان الذين يقولون ربنا اخرجنا من هذه القريه اهلکنا و اجعل لنا من لدنک وليا لنا من لدنک نصيرا. چرا در راه خدا جهاد نمي کنيد ؟ درصورتي که جمعي ناتوان از مرد و زن و کودک شما اسير ظلم کفارند و دايم مي گويند بار خدايا ما را اين شهري که مردمش ستمکارند بيرون آورده و از جانب خدا براي ما بيچارگان نگهدار و ياوري بفرست .(سوره نساء آيه 75) با ديدن اين آيه شريفه و هشدار خدا به بندگانش با خود مي گوييم تا کي ؟ ديگر تا کي برخانه مي نشيني و در بستر گرم مي خوابي ؟ و اين جنايات را فقط تماشا چي هستي ؟ تاکي خود را مسلمان و انسان مي نامي و باز بي تفاوت نظاره گري تجاوز و تعدي به خاک و ناموس ستمديدگان جهان هستي ؟ تا کي فريفته ظاهر ظاهر فريب اين جهاني ؟ و برزندگي جهالت بار خود غرق و فرياد و فغان هزاران ستمديده را نمي شنوي ؟ خدايا ببخشم که در خواب غفلتم و بيدارم بنما از اين خواب گران زيراکه لطف وکرم تو نسبت به ما بسيار است ولي من با جهالت و ناداني خود بارها از اوامر تو سرپيچي کردم . پروردگارا! متعجبم ، شگفتم که چگونه با اين همه گناه و معصيت باز به دادم مي رسي و در آخرين لحظه نجاتم ميدهي . الها ! من در مقابل مهرباني و عنايات بي انتهاي تو گناه و نافرماني بسياري کردم و با تمام هشدارهاي تو به سوي گناه رفم از تو طلب مغفرت و گذشت و خواستار بخشش و چشم پوشي از گناهانم را دارم . خدايا ! از تو که به من توفيق آشنايي به خودت را دادي خواهش دارم که بگذاري تا سريعتر به وصال تو برسم و سعي مرا براي رسيدن به خودت قطع مکن و اميدم را نااميد نکن . پروردگارا! اگر در زندگي سراسرخطا و مملو از گناهانم نتوانستم براي اسلام و مسلمين جهان مفيد واقع شوم ، باشد که با شهادتم و اهداي جان ناقابلم بتوانم ذره اي از دين خود را نسبت به تو ادا کرده باشم. اي حسين (ع) اگر در آن روز نبودم که با هفتاد و دو تن يارانت به نبرد با باطل برخيزم و با شما کامياب شوم ، حال در اين کاروان سرخ عاشقانت مرا جايي ده و به مانند يارانت کاميابم گردان . والدين عزيزم! در طول اين عمر ، چه اذيتها که شما را نکردم و شما چه ناراحتي ها که براي من نکشيديد! از شما خواستار بخشش و گذشت نسبت به اعمال جاهلانه گذشته ام هستم و اگر در اين چند صباح عمرم کوچکترين بي احترامي به شما کردم ببخشيد مرا زيرا جاهل و نادان بوده ام و تحت تأثير وسوسه هاي شيطان . پدر و مادرم ! دلم مي خواهد که درشهادتم شيون و ناله نکنيد و لباس سياه بر تن مداريد که من به معشوقم و به آرزوي ديرينه ام که خدايم بوده رسيده ام . [۱]