حسین رضایی | |
---|---|
ملیت | ایرانی |
دین و مذهب | مسلمان، شیعه |
تولد | بجنورد |
شهادت | ۱۳۶۲/۵/۲ |
سمتها | رزمنده |
جنگها | جنگ ایران و عراق |
خانواده | نام پدر غلامرضا |
خاطرات
- « خواهرم می گوید : من کوچک بودم و یک روز غروب به قسمتی از روستا که کمی از خانه های روستا دور بود ، رفته بودم ، موقعی که برگشتم ، هوا تقریباً تاریک شده بود . من می ترسیدم که به خانه برگردم . در همین موقع بود که پدرم آمد و به من گفت : دخترم نترس ، من با تو هستم و دستم را گرفت و مرا به خانه آورد . من فکر می کردم که پدرم زنده است و بعد که به خانه آمدیم ، دور و برم را نگاه کردم ، دیدم پدرم نیست و او رفته است .»
- وقتی که پدرم را تشییع کردند و به روستا آوردند ، همگی ما جهت دیدن جنازه اش غسال خانه مسجد روستا رفتیم تا از او خداحافظی کنیم . همگی ما از او خداحافظی کردیم . بعد نوبت به برادر بزرگترم رسید . برادرم می گفتند : وقتی من بالای سر پدر رفتم به همراه من چند نفر دیگر از جمله یکی از عموهایم بود و من پارچه بالای صورت پدر را کنار زدم و به او سلام کردم . ناگهان متوجه شدم ، پدرم چشمانش را باز کرد و تبسمی کرد و دوباره چشمان خود را بست . در این هنگام چند نفر دیگر نیز ناظر این صحنه بودند و این از جمله شیرینترین خاطره ای بود که برادرم برایم نقل کرده است .[۱]