شهید داود شعبانلوزادی
1340/06/01 تاریخ تولد : 1360/06/27 تاریخ شهادت :
محل شهادت : نامشخص محل ارامگاه : نامشخص
زندگینامه
شهید داود شعبانلوزادی در تاريخ، 01/06/1340 در جنوب شهر تهران، در یک خانواده کارگر و متعهد و مومن متولد شد؛ وی از دوران کودکی با بچههای محل در روزهای عزای حسینی شور و شوقی عجیبی به این خانواده عصمت و طهارت نشان میداد؛ در دوران ابتدایی و راهنمایی به ارتش عشق میورزید و همیشه با دوستان خود در شور و مشورت بودند که حکومت طاغوت، حکومت خائنان است و بازور و چپاول مردم جامعه را دربند کشیده است تا در سال 1355 که دوستانش درباره امام صحبت میکردند و همیشه اخبار اکثر خبرگزاریهای جهان را گوش میداد تا سال 1357 که وارد ارتش شد در همان سال بود که همیشه سخنان امام عزیز را از رادیو بیگانه گوش میداد تا زمانی که کشور حالتی علیه حکومت استبدادی گرفت و مردم هرروز به کوچه و خیابانها میرفتند و علیه حکومت جبار تظاهرات میکردند.
در همان زمان بود که دوره آموزشی کادری میدید و مأموریتی بدون سلاح به او و چند تن از دوستان دیگرش دادند که مردم انقلابی را به سکوت دعوت کنند او با صحبت با دوستان خود ماهیت رژیم جبار را براي آنها افشا کرد و با این کار دوستان خود را تشويق کرد که بهعنوان یک تماشاچی درصحنه حاضر شوند؛ وی همیشه از این صحنهها فرار میکرد و به مردم میپیوست و هر وقت از آموزشی به خانهبر میگشت با دوستان خود به تظاهرات میرفتند تا بتوانند حکومت طاغوت را سرنگون نمایند.
همیشه عکس امام را در این مدت با خود همراه داشت تا زمانی که امام وارد ایران شد و میخواست از خیابان شهید رجایی به بهشتزهرا تشریففرما شود؛ عکس خود امام را به ماشین حمل امام چسباند و وی چون یک مقلد، جانباخته، متعهد و معتقد به مکتب اسلام بود و لحظهای در آن دوران از مردم جامعه به دور نبود، همیشه برای آگاهی و رشد اسلامی تلاش فراوان میکرد بیشتر اوقات وقت خود را با مکتب اسلام که از قم منتشر میکردند صرف میکرد و همیشه به مطالعهی کتابهای مذهبی و دینی مشغول بود و مدام به خانوادهاش میگفت: ارتش بایستی در خدمت کشور خودمان باشد.
وقتی دوره آموزشی را به پایان رساند در پادگان 16 زرهی قزوین شروع به انجاموظیفه کرد تا اینکه آنها را دست جمعی برای مبارزه با ضدانقلاب داخلی به کردستان فرستادند؛ در آنجا پس از دو ماه تلاش به دست گردها و یا در اصل، خودفروختگان و فریبخوردگان اسیر شد و طبق گفته خودش شبها که نگهبان آنها یک دختر بود همراه با چند تن از دوستانشان توانستند با زیرکی زیاد از دست گردها فرار کنند و به وطن برگردند و زمانی که به منزل مراجعه کرد ما دندانهای او را شکسته دیدیم همراه با بدنی کبود و چشمان خونآلود و وقتی جویا شدیم حال خود را برای ما تعريف كرد.
جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شروع شد و داوود را با تمامی تیپ به جبهه جنوب منتقل کردند تا ایران را از دست بیگانگان رها کنند؛ او میگفت: وظیفه هر فرد مسلمان است که از وطن و خاک و دین خود دفاع کند و دست اجنبی را از وطن خود کوتاه سازد و در جریان هویزه میگفت: وقتی بهفرمان بنیصدر خائن عقبنشینی میکردیم افراد بسیجی و سپاهی را میدیدم که به تانکها چسبیده و میخواستند طوری خود را از اسارت رهایی دهد و حتی از لولههای تانک آویزان بودند و همراه با لوله تانک به عقب و جلو میرفتند ولی باز مقاومت میکردند تا بلکه رهایی یابند ولی متأسفانه عده بیشماری دراینبین کشته شدند و همینطور او در حال جنگ با دشمن به ارشاد همکاران خود و دوستان خود میپرداختند و با دادن کتابهای اسلامی و عقیدتی سعی میکرد آنها را بیشتر با دین اسلام و رهنمودهای آن آشنا سازد.
او میگفت: وقتیکه دسته ما پیشنماز برای نماز جماعت نداشت و من بااینکه صلاحیت نداشتم برای اینکه وحدت را نشان دهم این مسئولیت خطیر را میپذیرفتم و نماز جماعت را برقرار ساختم. در اینیک سالي که در جبههها بود ماهی یکبار به مرخصی میآمد تا اینکه در خردادماه سال 1360 ازدواج کرد و سه ماه پس از ازدواج خود که برای بار آخر به مرخصی آمده بود برعکس همیشه که همراه او به پایانه و بدرقه او میرفتیم این بار اجازه نداد کسی همراهش برود و خود تنهایی در تاریخ، 25/06/1360 بهسوی مقصد حرکت کرد پس از رفتنش ما 15 روز از او خبري نداشتیم و هر چه نامه میفرستادیم جواب نمیآمد و هر وقت جویا میشدیم میگفتند راهها خراب است و یا سیمهای تلفن قطعشده تا اینکه بالاخره دوستان او خبر شهادت او را که در تاریخ، 27/06/1360 به ما رساندند البته هیچ اثری یا نشانهای از او برای ما نیاوردند.
وصیت نامه
و العصر. ان الانسان لفى خسر. الا الذين آمنو و عملو الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر.
قسم به عصر همانا همه انسان ها در غرقه خسرانند مگر كساني كه ايمان آوردهاند و عمل صالح و شايسته و بايسته انجام دادهاند و يكديگر را به حق سفارش كردند و همچنين صبر و شكيبايى و مقاومت را پيشه خود قرار دادهاند.
پروردگارا، از تو يارى مي جويم، ياريم نما؛ از تو فريادرسى مي طلبم، بفريادم رس؛ از تو آمرزش مي طلبم، مرا ببخش؛ از تو كمك مي جويم، مرا كمك نما، از تو هدايت مىخواهم كه مرا به دين اسلام و جامعه و امام عزيز و ملت شهيد پرور ياريم نمايى و به ريسمان تو چنگ مى زنم و بر تو توكل مىنمايم مرا حفاظت نما.
پروردگارا، مرا زنده دار آنگه كه مىدانى زندگى برايم خير و بركت دارد و بميران آن هنگامي كه مي دانى مرگ برايم نيكو است؛ خداوندا، چيزى را كه ما بر آنها قدرت و توان نيست بر دوشم قرار مده و مرا بر گروه كافران «صدامى» و مشركان يارى كن؛
به اميد خداوند جان بركف گرفته و براى انجام وظيفه الهى خود به سوى جبهههاى نور عليه ظلمت مىروم؛ وظيفه خود را نسبت به خدا و انقلاب و ملتم انجام دهم تا مبادا ذرهاى از خاك ميهن اسلاميم به دست نامردان روزگار بيفتد و در اين راه هر مصيبتى را تحمل مي كنم تا به هدف خود برسم و از جهاد در راه خدا كوتاهى نخواهم كرد.
اى برادران عزيز، مبادا در استمرار اهداف انقلاب كوتاهى نماييد و سلاح هاى مبارزه را بر زمين گذاريد و ذره اى از ايمانتان سست شود و جبهه را خالى بگذاريد در اين زمان از همه واجب تر دفاع از مملكت اسلامى ايران و اهداف انقلاب مىباشد؛ مبادا امام عزيز را تنها بگذاريد و دل امام را از خود ناراضى نمائيد كه در اين صورت دل امام زمان «عج» را از خود ناراضى نمودهايد و كارى نكنيد كه دشمنان اسلام را از كار خود شاد نماييد؛ نماز را به جماعت بخوانيد، روزه بگيريد، در راه خدا جهاد كنيد و امر به معروف و نهى از منكر يادتان نرود تا زمانى كه جامعه ما را ايمان و تقوى و درستى فرا گيرد،
اى خواهران، ايمان به خدا داشته باشيد؛ حجاب خود را رعايت كنيد و مگذاريد افراد بىايمان شما را وسيلهاى براى رسيدن به اهداف پليد خود قرار دهند و در كارهاى صحيح اجتماعى فعاليت داشته باشيد و در پشت جبهه برادران خود را تنها نگذاريد و پشت جبهه در مسجدها، در خانهها پاسدار انقلاب و اسلام باشيد.
و اى پدر و مادر گرامى و عزيزم، همچنان كه تا حالا از اسلام دور نبودهايد از اين پس هم براى هميشه از اسلام و انقلاب و رهنمودهاى امام دفاع كنيد و از نبودن ما جوانان غمگين نشويد چون اگر ما به جبهه نرويم كفار بى دين مىآيند و كشور ما را و ناموس ما را به يغما مىبرند و در راه رسيدن به هدف شهادت و اسارت سختى و رنج وجود دارد كه بايد تحمل كرد تا خداوند از ما و شما راضى باشد.
در ضمن همسرم را نزد شما به امانت مىسپارم از او به خوبى نگهدارى كنيد و نگذاريد كمبود مرا احساس كند در آخر شما پدر و مادر و همسرم و خواهرم و برادرم را به خدا مىسپارم، از خدا مي خواهم براى رسيدن به اهداف عالى اسلام ما و شما را يارى نمايد. شهید داود شعبانلوزادی.[۱]