شهید سید علی قالیبافان‌

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو

کد شهید: 6219259 تاریخ تولد : نام : سیدعلی‌ محل تولد : بیرجند نام خانوادگی : قالیبافان‌ تاریخ شهادت : 1362/12/06 نام پدر : سیدعبدالرحیم‌ مکان شهادت : جزیره مجنون عملیات خیبر

تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت : شغل : یگان خدمتی : گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است. نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : خدمه‌توپ‌ـ ادوات گلزار خاطرات آخرین وداع با خانواده موضوع آخرين وداع با خانواده راوی سید رضا قالیبافان متن کامل خاطره

زمانی که سیدعلی برای آخرین بار می خواست به جبهه برود به خانه ی ما امد و بعد از کمی صحبت و گفت و گو حوله ای که از طرف بسیج سپاه به او داده بودند روی سر پسر من انداخت و گفت این را از عمو یادگاری نگه دار من به او گفتم این را به شما داده اند تا در جبهه از او استفاده کنید چرا او را به ما می دهید گفت بخاطر این که من نمی توان از او استفاده کنم و سریع به خانه بر می گردم من منظور او را از به خانه برگشتن نفهمیدم از ما خداحافظی کرد و رفت و طولی نکشید خبر شهادت او را آوردند وقتی به من خبر دادند آن موقع متوجه شدم که منظور او از برگشتن شهید شدن بود و جنازه اش برگشت. ایثار و فداکاری موضوع ايثار و فداکاري راوی بی بی فاطمه قالیبافان متن کامل خاطره

شبی که سیدعلی را می خواستیم داماد کنیم لباس نو برای او تهیه کردیم وقتی آنها را به او دادیم تا بپوشد و سر مجلس حاضر شود آنها را به یکی از دوستانش داد وقتی علت این کار او را سئوال کردیم گفت او هیچ کس را ندارد و چند وقت دیگر دامادیش است او بیشتر به این لباس ها احتیاج دارد تا به من. به او گفتم شما امشب را می پوشیدید فردا لباس ها را به او می دادیم به من گفت خواهر جان ارزش کمک کردن به ان است که بهترین و نو ترین آنها را ببخشی و من این کار را کردم خاطرات سياسي راوی بی بی فاطمه قالیبافان متن کامل خاطره

سیدعلی در بیشتر تظاهراتی که علیه رژیم شاه برگزار می شد شرکت می کرد. در یکی از تظاهرات ها زخمی شده بود و وقتی به خانه آمد دیدم گوشش زخمی است و او را باند پیچی کرده است از او پرسیدم چه شده است گفت خواهر جان تا از جا بلند شدم تیری از کنار سرم رد شد و گوشم را گرفت و گوشه ای از گوشم جدا شد ولی سعادت نداشتم شهید بشوم تواضع و فروتنی موضوع تواضع و فروتني راوی بی بی فاطمه قالیبافان متن کامل خاطره

چند سال بود که سید علی کارمند فرمانداری بود و بعلت پشتکار زیادی که داشت مدارج بالای را هم به او داده بودند. یادم هست اواخری که می خواست به جبهه برود فرماندهی نهبندان را به او پیشنهاد داده بودند ولی او قبول نکرده بود و گفته بود که من بسیجی ام و لباس رزم پوشیده ام و می خواهم در جبهه به مردم کمک کنم و به جبهه ی حق علیه باطل شتافت. تواضع و فروتنی موضوع تواضع و فروتني راوی بی بی فاطمه قالیبافان متن کامل خاطره

یادم هست قبل از فوت مادرم یک شب در خواب دیدم که در یک مکان زیبا در بزرگی وجود دارد و دو طرف درب دو سید بزرگواری ایستاده اند بعد سیدعلی را دیدم که از ان جا خارج شد با همان لباس های بسیجی. درست وضعی بود که برای آخرین بار او را دیده بودم به او گفتم این جا چه میکنی و این جا کجاست؟ گفت این خانه ی من است من در حال حاضر منتظر مادر هستم تا او را به خانه خود ببرم و به من خبر دادند که او را می آورند و من خیلی خوشحال هستم در همان لحظه من از خواب بیدار شدم بعد از دو روز که از خواب گذشت مادرم نیز به رحمت ایزدی پیوست. خاطرات سیاسی موضوع خاطرات سياسي راوی بی بی فاطمه قالیبافان متن کامل خاطره

یک دفعه که در خانه نشسته بودم علی سراسیمه وارد خانه شد و متوجه شدم پیراهنش پاره شده است پرسیدم چه شده؟ گفت: با دو نفر ماموران ساواک درگیر شدم و بعد از کتک کاری فرار کردم لحظه ای طول نکشید که زنگ خانه به صدا در آمد من رفتم درب را باز کردم که پاسبان جلو درب بود به من گفت: منزل قالیبافان همین جاست؟ من هم که می دانستم آنها به دنبال علی آمده اند گفتم نه اشتباه آمدید گفت: یک نفر را ندیدی که این جا بیاید؟ نه. در همین لحظه صدای همسایه بلند شد که این پسر قالیبافان چکار کرده که پاسبان به درب خانه آنها آمده؟ آن مامور هم متوجه شد که من دروغ می گویم من را کنار زد و داخل منزل شد ولی خوشبختانه علی از روی پشت بام فرار کرده بود و انها نتوانستند او را دستگیر کنند وقتی آن پاسبان علی را پیدا نکرد به من گفت: حیف زن هستی اگر نه می دانستم با تو چکار کنم. در همان لحظه همسایه ها بیرون امدند و آن پاسبان ترسید و فرار کرد. منبع سایت: http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=16488

رده