شهید احمد قندهاری

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
نسخهٔ تاریخ ‏۱۵ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۳۱ توسط Rahimi98 (بحث | مشارکت‌ها)

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به: ناوبری، جستجو

کد شهید: 6124064 تاریخ تولد : نام : احمد محل تولد : مشهد نام خانوادگی : قندهاری‌ تاریخ شهادت : 1361/02/19 نام پدر : حبیب‌اله‌ مکان شهادت : جاده خرمشهر اهواز

تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت : شغل : یگان خدمتی : سپاه خرمشهر گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است. نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : مربی‌اموزش‌ گلزار : شهدا خاطرات

   توجه به تحصیل و علم آموزی

موضوع توجه به تحصيل و علم آموزي راوی متن کامل خاطره

720. احمد قندهاری آخرین باری که احمد به جبهه رفت گفت : اگر به شهادت رسیدم صبر داشته باشید و گریه نکنید از حضرت امام حسین (ع) که عزیزتر نیستم . سپس در مورد مسائل مذهبی و حجاب اسلامی سفارش کرد و به همسرش گفت : فرزندم را با ایمان و طلبه بار بیاور دوست دارم فردی شایسته برای اجتماع باشد.

   توجه به تحصیل و علم آموزی

موضوع توجه به تحصيل و علم آموزي راوی متن کامل خاطره

719. احمد قندهاری بعد از شهادت پسرم یک بار به اتفاق عروسم به مکه معظمه مشرف شدیم شبی خواب دیدم در اتاقی هستم و روسری به سر دارم وارد سالنی شدم در بین راه احمد را دیدم گفت : مادر چرا حجابت را حفظ نمی کنی ؟ گفتم : کسی نبود گفت : نه شما باید همه جا حجابت را حفظ کنی

   توجه به تحصیل و علم آموزی

موضوع توجه به تحصيل و علم آموزي راوی متن کامل خاطره

718. احمد قندهاری با وجودی که علاقه بسیاری به احمد داشتم و آخرین فرزندم نیز بود ولی در مراسم تشییع جنازه اش از صبر عجیبی برخوردار بودم به خواهرانش نیز دلداری می دادم و می گفتم : احمد هدفی مقدس داشت شما نباید با گریه کردن هدف احمد را خدشه دار کنید گرچه برمن بسیار سخت گذشت ولی خواهران و برادرانش بعد از شهادت احمد در جهت ادامه راه پسرم با تمامی وجود می کوشیدند برادرش درجهاد فعالیت زیادی داشت و خواهرش بهیار بود و در جهت بهیاری مجروحین بطور رایگان کوشش بسیار زیادی نمود.

   توجه به تحصیل و علم آموزی

موضوع توجه به تحصيل و علم آموزي راوی متن کامل خاطره

717. احمد قندهاری اوایلی که احمد عضو سپاه شده بود ، از طرف سپاه موتوری به نام ایشان در آمده بود احمد پول کافی برای تحویل گرفتن موتور نداشت به همین خاطر موتور را تحویل نگرفت وقتی خواهرانش متوجه موضوع شدند . به احمد گفتند : برادر شما موتور را تحویل بگیر پول آن را ما تهیه می کنیم ولی پسرم باز هم مخالفن کرد و گفت : من که پول ندارم موتور را نمی گیرم زیرا نیازی به آن ندارم بهتر است کسی که به موتور احتیاج دارد آن را بگیرد بالاخره ایشان فیش موتور را به یکی از دوستانش به نام آقای حسن آذری داد و خودش استفاده نکرد

   توجه به تحصیل و علم آموزی

موضوع توجه به تحصيل و علم آموزي راوی متن کامل خاطره

716. احمد قندهاری زمان تولد احمد با توجه به اینکه ایشان بچه ی هفتم بود خیلی انتظار نداشتم دوستان و آشنایان به دیدنم بیایند ولی اکثر اقوام برای عرض تبریک آمدند برایم سوالی بود که چرا با به دنیا آمدن این پسرم اقوام چنین شادی از خود نشان دادند . آن زمان متوجه این موضوع نبودم که احمد با بقیه فرزندانم تفاوت دارد او آمده بود تا به اسلام خدمت کند با تولد احمد خیر وبرکت زیادی در زندگی من و همسرم بوجود آمد .

   توجه به تحصیل و علم آموزی

موضوع توجه به تحصيل و علم آموزي راوی متن کامل خاطره

715. احمد قندهاری یک روز احمد را ناراحت دیدم گفتم : احمد چرا ناراحتی چرا اینقدر پیر شدی تو 18 سال بیشتر سن نداری ؟ پسرم گفت : درست است مادر 18 سال بیشتر ندارم ولی به اندازه 18000 سال زجر کشیده ام گفتم : چه زجری ؟ گفت : مادر برادرانم جلوی چشمانم قطعه قطعه و پرپر شدند پسرم در تظاهرات انقلاب و جنگ دوستان زیادی را از دست داد.

   توجه به تحصیل و علم آموزی

موضوع توجه به تحصيل و علم آموزي راوی متن کامل خاطره

714. احمد قندهاری یکی از همرزمان پسرم تعریف می کرد : احمد پس از اینکه غسل شهادت می کند به عنوان سرگروه همراه جمعی از رزمندگان - حدود 20 نفر - برای خنثی کردن میدان مین عازم می شود ولی متاسفانه به دلیل منحرف شدن ازمسیر اصلی مورد دید نیروهای عراقی قرار می گیرد و بر اثر اصابت گلوله در پایش مجروح می شود ولی خودش پایش را با چفیه ای که همراه داشته است می بنددو به راه خود ادامه می دهد ولی کمی که جلو می رود بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سرش به فیض عظیم شهادت نائل می گردد.

   قدر شناسی

موضوع قدر شناسي راوی متن کامل خاطره

هنگامی که برای پسرم به خواستگاری رفتیم ، پدر عروس پیشنهاد کرد دخترش و احمد به اتاق دیگری بروند و کم با هم صحبت کنند. هنگامی که ازاتاق برگشتند ، لبخند بر لبان احمد بود متوجه شدم که همدیگر را پسندیده اند و به تفاهم رسیده اند . درخانه از احمد پرسیدم مادر چه گفتی؟ گفت : مادر به عروس گفتم : من دوست دارم شهید شوم اگرخداوند خواست و من شهید شدم شما نباید ناراحت شوید بعد گفتم : شما برای ازدواج چه نیاز دارید ؟ گفت: چیزی نمی خواهم یک قرآن کافی است .

   قدر شناسی

موضوع قدر شناسي راوی متن کامل خاطره

احمد بنا به توصیه ی میرزا جواد آقا تهرانی قصد ازدواج داشت گفتم : احمد می خواهی همسرت چه مشخصاتی داشته باشد؟ گفت : می خواهم همسرم همیشه حجابش کامل باشد وپیروخط امام و انقلاب باشد درضمن هیچ گاه با جبهه رفتنم مخالفت نکند .

   قدر شناسی

موضوع قدر شناسي راوی متن کامل خاطره

احمد معمولاً هروقت که می توانست از جبهه تماس می گرفت و ما را از حال خودش با خبر می کرد . آخرین باری که صدای پسرم را شنیدم با تمامی دفعات دیگر فرق می کرد خوشحال بود از شهادت دوستش برایم تعریف می کرد و سپس خداحافظی کرد . وقتی گوشی را گذاشتم وبه من الهام شده بود که این بارآخری بود که با احمد صحبت کردم به دخترم گفتم : مینا برادرت شهید خواهد شد و بعد از چند روز خبر شهادت پسرم را شنیدم. منبع سایت: http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=16958