شهید غلام علی‌ گنابادی

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
نسخهٔ تاریخ ‏۱ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۰۳ توسط Vazifeh98 (بحث | مشارکت‌ها)

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به: ناوبری، جستجو

کد شهید: 6531764 تاریخ تولد : نام : غلامعلی‌ محل تولد : بجنورد نام خانوادگی : گنابادی‌ تاریخ شهادت : 1365/10/23 نام پدر : محمد مکان شهادت : شلمچه

تحصیلات : ابتدایی منطقه شهادت : شغل : پاسدار یگان خدمتی : لشکر 5 نصر گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است. نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : معاون‌فرمانده‌گروهان ـ ادوات گلزار : گلزار شهدا بجنورد خاطرات خاطرات سیاسی موضوع خاطرات سياسي راوی نرگس اسحاق پور متن کامل خاطره

قبل از انقلاب اسلامی یک روز دامادمان غلامعلی گنابادی از مشهد به روستا آمده بود و چند عکس هم از حضرت امام همراه خودش داشت روحانی روستا به ایشان گفت : یکی دو تا از آن پوسترها ی امام را به من بده تا در داخل مسجد نصب کنم ایشان به بیرون یک نگاهی کرد و وقتی دید کسی نمی آید پوستر را داد. تعاون و همکاری موضوع تعاون و همکاري راوی نرگس اسحاق پور متن کامل خاطره

یک روز خواستیم یک خروس را ذبح کنیم و این زمانی بود که پدر غلامعلی در جبهه بود . غلامعلی به من گفت : همین خروس را ذبح کن و به همراه نان ها و رب هایی که آماده کردی به جبهه بفرست . شاید به دست پدر برسد و اگربه دست پدر هم نرسد چند تا بسیجی بتوانند یک وعده از آن استفاده کنند . خاطرات نحوه مجروحیت موضوع خاطرات نحوه مجروحيت راوی زهرا اسحاق زاده متن کامل خاطره

یک روز که به طرف خانه ی پدر غلامعلی می رفتم یکی از بچه های سپاه به نام محمد خاکپور را دیدم . ایستاد و آمد جلو و سلام واحوالپرسی کرد و بچه ها را از بغل من گرفت و او را بوسید و رفت با خودم گفتم : آقای خاکپور قبلاً هر وقت مرا می دید . سلامی می کرد و رد می شد . به منزل پدر شهید رفتم وارد خانه که شدم دیدم گریه می کند . گفتم : چه شده به من هم بگویید . رو به من کرد و گفت : اگر بگویم باور نمی کنی . گفتم : کسی که کوله بار همسرش را برای رفتن به جبهه پر می کند تحمل شنیدن هر حرفی را دارد . ناگهان گفت : غلامعلی در عملیات خرمشهر از ناحیه پا و سر مجروح شده است و هم اکنون در تهران است خیلی ناراحت شدم بعد از مدتی خبر سلامتی ایشان را آوردند و پس از چند روز خودشان آمدند . خبر شهادت موضوع خبر شهادت راوی محمد گنابادی متن کامل خاطره

وقتی که خبر شهادت غلامعلی را به من دادند، خیلی اندوهگین و متأثر شدم. رفتم سپاه که جنازةایشان را ببینم. در را که باز کردند چشمم به پیکر مطهر ایشان افتاد. یکی از برادران سپاه رو به من کرد و گفت: حاج آقا من خودم شاهد بودم که پسر شما چندین نفر را به کام مرگ فرستاد و بعد خودش به شهادت رسید. دقت در بیت المال موضوع دقت در بيت المال راوی رمضانعلی گنابادی متن کامل خاطره

بعد از شهادت غلامعلی یک نفر از مردم روستا به من گفت: زمانی که غلامعلی عضو شورای پایگاه بود روزی به ایشان مراجعه کردم و گفتم: من اینقدر گوسفند دارم، شما دو برابر آن را بگو تا بتوانم مقدار جوی بیشتری برای گوسفندهایم بگیرم. غلامعلی از گفتة من ناراحت شد و این کار را انجام نداد و گفت: من مال حرام نمی خورم و نمی گذارم که شما از امرال بیت المال سوء استفاده کنی و از آ‹ تاریخ به بعد من با ایشان صحبتی نکردم. حجب و حیا موضوع حجب و حيا راوی نرگس اسحاق پور متن کامل خاطره

روزی به ما خبر دادند که غلامعلی مجروح شده است و ایشان را در بیمارستانیبستری کردند. وقتی به بیمارستان رفتیم تا ایشان را ملاقات کنیم، دیدیم که یک طرف صورتش کاملاً سیاه شده است. تا چشمش به ما افتاد از روی تخت حرکت کرد و نشست و گفت: مادرجان طوری نشده وقتی علت را از او سؤال کردیم، گفت: در حین آموزش نارنجک بودیم و برای اینکه نحوة استفاده از نارنجک عملاً به نیروهایش آموزش داده شود، نارنجکی را از ضامن خلاص کرده و جهت انفجار پرت کردند ولی نارنجک منفجر نشد، رفتم جلو تا اینکه ببینم چرا نارنجک منفجر نشده است که بلافاصله نارنجک منفجر شد. ابتکار و خلاقیت موضوع ابتکار و خلاقيت راوی علیرضا صابری مقدم متن کامل خاطره

در مانوری که در بجنورد برگزار شد، غلامعلی گنابادی به فرد پاسداری نقش صدام را واگذار کرده بود و در حین برگزاری مانور عده ای از رزمندگان فردی را که در نقش صدام ایفای نقش می کرد را دستگیر کردند و زدند. بعد از شهید گنابادی سؤال کردند که چرا همچین فردی را به نقش صدام درآورده اید، ایشان در جواب گفت: این خاصة خود او بوده است، ما این فرد را به نقش صدام درآورده ایم تا مردم هم ببینند که این شخص بازیگر نقش صدام بوده است. علاقه مندی ها و آرزوها موضوع علاقه مندي ها و آرزوها راوی زهرا اسحاق زاده متن کامل خاطره

روزی که خداوند آرزویش را برآورده کرد و فرزندمان به دنیا آمد. غلامعلی گنابادی در پادگان بودند شب که به خانه برگشته بود باران شدیدی می بارید. با توجه به وضعیتی که در خانه داشتیم. علی رغم اصرار زیاد ایشان به خانة پدرشان رفته و خوابیدن. صبح که آمد و مطلع شد که فرزندمان پسر است، گفت:" خدا مرا به آرزویم رساند و اسم پسرمان را مهدی گذاشت." خاطرات بعد از مجروحیت موضوع خاطرات بعد از مجروحيت راوی محمد علی خاکپور متن کامل خاطره

غلامعلی در یکی از عملیات ها مجروح شده بود. وقتی که من خبردار شدم آدرسش را که در یکی از بیمارستان ها در تهران بود را گرفتم و به عیادتش رفتم. وقتی که وارد اتاق شدم، با دیدن من خیلی خوشحال شد و گفت: چگونه توانستی من را پیدا کنی. به او گفتم: جوینده، یابنده است. بعد از دو سه ساعتی که پیش ایشان بودم، برگشتم و موضوع را به پدر و مادرش اطلاع دادم. حالات معنوی قبل از شهادت موضوع حالات معنوي قبل از شهادت راوی محمود وضیع متن کامل خاطره

فاصلة مکانی که بین ما و گردان پیش آمد، ما مجبور شدیم از گردان جدا شویم برای تأمین بچه هایی که برای عملیات جلو می رفتند، قبل از آن اصلاً در پوست خود نمی گنجید و مشخص بود که در آن شب به آرزوی دیرینه اش که همان شهادت است برسد. و من هم همان لحظه که باید می خواستم بالا سر شهید باشم، نبودم. پیش بینی هایی که در غیاب ایشان با دوستان می کردیم و حالا می توانیم شهادت را در چهرة ایشان ببینیم. منبع سایت: http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=18017