شهید رضا بهارشاهی

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
نسخهٔ تاریخ ‏۱۰ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۳۱ توسط Ebrahimi1400 (بحث | مشارکت‌ها)

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به: ناوبری، جستجو

رضا بهارشاهی متولد: 1338/03/14 شهادت: ۱۳۶۰/۱۰/۱۷ فرزند: محمد قطعه: بستان عملیات منجر به شهادت: طریق القدس سرباز زمینی بسیج


زندگی نامه

بسم رب الشهدا و الصدیقین شهید رضا بهارشاهی از همان دوران کودکی پسری پاک‌طینت بود. در مجالس سینه‌زنی حضرت اباعبدالله‌الحسین (علیه السلام) شرکت می‌کرد. از همان کودکی و نوجوانی با همسن و سالانش تفاوت ویژه‌ای داشت. رعایت حلال و حرام می‌کرد، اهل امر به معروف و نهی از منکر بود. در مورد حجاب خیلی حساسیت به خرج می‌داد. به رزق حلال توجه ویژه‌ای داشت و در مورد خورد و خوراکش احتیاط می‌کرد و به حلال و حرام رزقش اهمیت می‌داد. کارهای خیر پنهانی انجام می‌داد. رضا واقعاً با اخلاص کارهایش را انجام می‌داد. دوست داشت به غیر از خدا کسی کارهایش را نبیند. غیبت نمی‌کرد و از آن متنفر بود. به صله رحم اهمیت می‌داد. به مستمندان و درماندگان در حد توانش کمک می‌کرد. در بسیج و در مسجد فعالیت داشت. به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و ائمه اطهار(علیهم السلام) ارادت خاصی داشت. در مراسمات مذهبی بالاخص دعای کمیل حضور داشت و خود را از مراسم سوگواری حضرت اباعبدالله‌الحسین (علیه السلام) جدا نمی‌کرد. خوش اخلاق و خوش برخورد بود. در راهپیمایی‌ها شرکت می‌کرد. انسان چشم پاک و عفیفی بود و به زنان نامحرم نگاه نمی‌کرد. راه خودش را پیدا کرده بود. بهتر بگویم، راه عاقبت به خیرشدن را یاد گرفته بود. اخلاص، احترام به والدین، نماز اول وقت، کمک به نیازمندان، عشق به اهل‌بیت(علیهم‌السلام)، عفت خوراک، چشم پاکی و عفت دامن عوامل اصلی عاقبت به خیر شدن هستند که رضا از آنها بهره‌مند بود، پس چرا نباید عاقبت به خیر شود؟! شهید در برابر گروهک های ضد انقلاب مانند منافقین که تهدیدش می‌کردند زیر بار تهدید نمی رفت و در راهپیمایی ها و تظاهرات ها شرکت می کرد. قبل از اینکه که به جبهه اعزام شود سر از پا نمی شناخت و آنقدر شوق رفتن به جبهه را داشت که بی تابی می‌کرد. حتی برای عروسی خواهرش نیز نماند. در خانواده‌ای مستضعف زندگی می کرد. خیاطی و در و پنجره سازی می کرد و در مسجد بچه ها را تعلیم می داد. نمازش به موقع بود و به دیگران نیز یاد می داد. هیچ وقت به خوراک، لباس و محل خواب ایراد نمی‌گرفت. در جبهه شوش بود که بر اثر اصابت خمپاره به سر و متعاقباً بر اثر خونریزی مغزی در بیمارستان به شهادت رسید. شادی روح شهید رضا بهارشاهی صلوات ( الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم ) اللهم الرزقنی توفیق الشهادت فی سبیلک.

وصیت نامه

به نام خدا من چون عضو بسیج هستم ممکن است من کشته بشوم و اگر چنین اتفاقی افتاد فقط تنها آرزوی من این است که پدر و مادرم را تنها نگذارید و دوم اینکه همسرم را خبر ندهید و به او بگویید رفته به شهر دیگر و کار می کند و معلوم نیست که چه وقتی بیاید و منتظر من نماند و یک همسر دیگری برای خود اختیارکند. به امید پیروزی رزمندگان اسلام بر علیه کفر و این چند کلمه را هم برای خواهر کوچکم صدیقه می نویسم. خواهر عزیزتر از جانم، تو دوست داشتی که من شهید بشوم و به آرزویمان رسیدیم. امیدوارم که همیشه در زندگی ات موفق باشی. ادعونی استجب لکم بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را. انا لله و انا الیه راجعون، ازسوی تو آمده ایم و به سوی تو باز می گردیم. پاینده باد اسلام، جاوید باد ایران ۶۲/7/۰۶ http://shohada-isf.ir/fa/shahid?shahidID=2237