شهید محمد ملک اسدی

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
نسخهٔ تاریخ ‏۲ مهر ۱۳۹۷، ساعت ۱۶:۳۹ توسط Seyfi9706 (بحث | مشارکت‌ها)

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به: ناوبری، جستجو

تاریخ تولد : 1328/08/05


تاریخ شهادت : 1361/10/18



زندگینامه

بسم‌الله الرحمن الرحيم شمه‌اي از زندگي نامه شهيد از زبان برادرش :


كوس رحلت بنواخت آن كه «محمد» بود نامش عزيزي از دست رفته كه «اسد» بود نشانش



زنده‌ياد شهيد پيوسته جاويد، ستوانيار هوايي محمدملك اسدي، جمعي قسمت هلي‌كوپتر ژاندارمري جمهوري اسلامي ايران، در سنه 1329 در ميان خانواده‌اي مذهبي و در روستايي كه در عمق كردستان، و آن سوي كوه ها و دره‌ها قرار گرفته و تابعه‌اي از «ژاور»، و روستايي از شهرستان مريوان محسوب مي‌گردد، به دنيا آمد. روستايي با جمعيتي قريب به چهار هزار نفر، كه در آستانه شكوفايي ايران، كه در مسير پيشرفت، در زمان اربابان رژيم شاهنشاهي و نوكران استعمار، از جمله عقب افتاده‌ترين روستاهاي ايران بود كه به حق با يك ديد عميق، و قضاوتي منصفانه مي‌توان به سادگي آن را در زمره عقب افتاده‌ترين و محرومترين روستاها قرار داد.



بديهي است مسأله فقر و عوارض خانمان برانداز ناشي از آن، به دليل ظلم و زور ستمشاهي، و نيز به انگيزه نابسماني ها موجود در منطقه، و وجدان هر انسان آزاده‌اي را جريحه دار و به تفكر وا مي‌دارد، پرداختن به امر تحصيل در دوره اي كه محمدملك مهياي فراگيري دانش زمان بود به علت آناگاهي مردم، و نيز عدم امكانات آموزش، و ناآشنايي آنان با ارزش تحصيل، به صورت امري غيرمعقول و حتي منفور در آمده بود و مردم اساساً با توجه به سايه ناميمون فقر و گرسنگي فق ط به فكر كار و تأمين معاش و لقمه ناني بودند و آنجاست كه هويت انساني به همان صورت در پشت پرده مي‌ماند چرا كه وقتي همه تلاش به منظور جلوگيري از گرسنگي و پر نمودن شكم است ديگر آگاه شدن و دستيابي به ابعاد رسالت و دين و ايمان در دل جايي ندارد و در اين موقعيت نا گوار انسان ها راحت به ظلم تن مي‌دهند و مهياي پذيرش استعمار مي‌شوند و زنجيرهاي آويخته بر گردن خود را كه نشانه اسارت است، هديه‌اي از سوي خداوند مي‌پندارند.




در چنين جو نامساعد، و موقعيت بي‌سر و سامان، به حول و قوه الهي و در پرتو عنايات وي، و از آنجا كه خانواده شهيد و اصولاً اجداد و نياكان وي جملگي در خدمت به علم، خاصه علوم شرعيه و فقه عاليه اسلام، و تعليمات پربار آن در منطقه پيشرو بوده و همگي به ويژه جد بزرگوارش علامه مرحوم ماموستا ملا احمد ژاني، كه در زمره بزرگترين و عالمترين علماي زمان در كردستان محسوب مي‌شد و با توجه به آگاهي پدر شهيد به مزاياي علم و دانش، كه خود در آن زمان سمت امام جماعت و ارشاد مردم روستا را داشت، موجب آن شد كه محمدملك از همان اوان به وظاي ف اسلامي خود آشنايي يافته و در ميان درياي عميق آگاهي موجود، شنا كرده و براي رهايي، به تحصيل علم پرداخت و در اين راه گام بردارد .



از اين رو ابتدا در كنار پدر به فراگيري فرازهاي برخاسته از كلام ‌الله همت گماشت و مشغول انجام فرايض ديني و آموزش قرآن گرديد و ديري نپاييد كه براي كسب علم بيشتر و تداوم راه، راهي ديار عاشقان و سامان رهروان علم گشت و از اين روستا به آن روستا و روز را به شب، و ظلمت شب را به روشني روز در راه اين هدف عاليه گشت و به خاطر پيشبرد آن رنج گرسنگي و مشقت سرما و گرما را بر خود هموار ساخت .



مدتي را به عنوان فقيه و طلبه در روستاهاي اطراف و در خدمت علم سپري نمود و با توجه به عدم ارضاء وي از دنياي بيكران علم، و ميل وافر كه به آگاهي بيشتر داشت، بالاخره توشه‌اي ديگر بست و عازم سنندج شد و بلافاصله در مدرسه علوم ديني تحت نظر مدرسين و علماي مجرب زمان خود مشغول فراگيري شد و تلاشي مداوم را براي آشنايي با فرهنگ شهري به منظور پيشبرد اهداف خود در جهت فراخي فكر و اندوختن علم و آگاهي در توشه خويش آغاز نمود و بري امرار معاش و تأمين مخارج سنگين زندگي، علاوه بر كمك‌هاي مالي خانواده، با وجود كثرت مشاغل و سنگيني درس و مطالعه كار مي‌كرد و هيچ گاه از تلاش باز نمي‌ايستاد. در آن زمان كه ايران مي‌رفت تا دروازه تمدن طلايي را بگشايد، تبعيض و ظلم از يك سو، و فساد اخلاقي و انحراف در شهرها به ويژه در قشر جوان از سوي ديگر، غوغا مي‌كرد و «سنندج» نيز از اين ره‌‌ آورد حاكمان و ارباب ان، نه تنها بي‌بهره نمانده بود بلكه خود محيطي شده بود براي اشاعه فساد .



در چنين موقعيتي روستازاده، كه مطلقاً با آداب و رسوم شهري آشنايي نداشته و صاحب روحي پاك و معصوم، با فساد اخلاقي و انحراف بيگانه بود و در نهايت سادگي و بي‌آلايشي زيسته، اكنون در ميان بحر عميق فساد و همكلاسي شدن با انواع و اقسام انسان ها و اخلاق هاي گوناگون و به دور از خانواده و رهنمودهاي آنان قرار مي‌گيرد و به راستي در چنين موقعيتي گليم خود را از آب بيرون كشيدن، امري خطير و بس مشكل به نظر مي‌آيد.



با اين حال شهيد با توجه به آشنايي به مكتب پربار اسلام، و توصيه‌هاي والدين، و رهنمودهاي آنان، با وجود مشكلات فراوان اعم از مسائل مالي و دوري از خانواده، و درد فراق و از همه مهمتر در ميان موقعيت و محيط جديد قرار گرفته براي رسيدن به هدف خود كه تعليم علم بود قد علم كرد و نه تنها مانند خيلي‌ها به فساد و انحراف كشيده نشد بلكه وجود خود را به زيور علم و آگاهي آراسته نمود و روحش را جلا داد و در راه خود به پيش تاخت و نمونه‌اي شد بي مانند .



در آن زمان به علت بي سر و ساماني‌هاي موجود در مدرسه علوم ديني، و عدم توجه به سرنوشت اين گونه فرزندان محروم جامعه، و عدم حمايت از آنان، و اعتقاد راستين شهيد به اين كه براي تأمين مخارج زندگي و امرار معاش بايد تلاش كرد و از حاصل زحمات ديگران با وجود ارشاد و راهنماييشان نمي‌شود سود جست از سوي ديگر بالاجبار به منظور سر و سامان دادن به اوضاع اسف‌بار موجود، در كنار مطالعات مزبور به اشتغال در نظام پرداخت و از اين رو به ژاندارمري پيوست و بعد ازمدتي در قسمت هوايي آن مشغول گرديد.



با توجه به آشنايي وي به مكتب پربار اسلام و اصول عاليه، و با الهام از كلام خدا هيچ گاه از راهي كه قبلاً شروع كرده بود دور نشد و وظايف اسلامي خود را تا حد امكان ايفا و اجرا مي‌نمود. زنده‌ياد درس آزادگي و آزادمنشي را از قرآن آموخته بود، بردباري، شكيبايي، قناعت، استقامت، رئوف بودن و عزت نفس را از نياكان خود كه همگي خدمتگزاران صديق اسلام بودند به ميراث برده بود، روي اين اصل، آن چنان در قلب اطرافيان دور و نزديك، براي جا داشت كه شمع بزم هر محفلي بود، به طوري كه در غم از دست رفتنش همه به سوگ نشستند و به قول يكي از علما، مراسم تشييع جنازه وي در فهرست بزرگترين تشييع جنازه‌ها بوده است.



اگر بگوييم كه محمد مظهر آزادگي و آزادمنشي، استقامت و قناعت بود بحق گزاف نگفته‌ايم و روي اين اصل است كه سزاوار وصف و ثنا مي‌شود. وي آن قدر معتقد به آزاد زيستن انسان ها و تخلص آنان از قيد و بند اسارت بود كه وصف‌ناشدني است و هميشه اين مطلب را تكرار مي‌كرد: «چگونه مي‌شود انساني را كه از مادر آزاد زاده شده به خاطر حفظ منافع شخصي و يا گروهي، بدون توجه به حقوق وي آن را زير يوغ و اسارت برده و به حقوقش تجاوز كرد و به استثمارش كشيد.



به منظور سر دادن آواي محروميت همنوعان و تصور سايه ناميمون فقر بر آسمان زندگي آنان، از خود شروع كرد و تمام مشقات را متحمل شد و به ساختن خود همت گماشت، چه لازمه مسير در طريق رسالت انساني و پرداختن به انقلاب درون خود، ابتدا مسأله خودسازي است كه شهيد اين امر عظيم را به خوبي و به نحو احسن انجام داد و علاوه بر رهايي و اخلاص خود، الگويي براي صدها نفر از فرزندان محروم و ناآگاه هم رديف خود و تشويق آنان به ادامه اين راه شد .



داستان زندگي محمد و تلاش مداوم و پيگير وي براي كسب علم و دانش و حصول آگاهي، و آگاهي به مفهوم وسيع‌تر، وقوف به ظلم و فساد و محروميت، ناآگاهي همنوعان و پاره كردن سلسله‌هاي اسارت، از مكاني به مكان ديگر به دنبال اين هدف، و با وجود درد هجران خانواده و مشقت گرسنگي و تشنگي، تحمل سرما و گرما، و مبارزه و يا بي سوادي و جهل و ناداني، و تشويق روستاييان به فراگيري دانش و اقدام در جهت زدودن آثار شوم جهل و بي سوادي توسط خود آنان و آشنايي با حقوق حقه خويش، و آثار ظلم و محروميت، و الگو قرار گرفتن وي براي روستاييان و روستازادگان، و دنبال كردن راه او، خود انقلابي بود كه هر آزادمردي را به تحسين و هر آزاده‌اي را به تمجيد وا داشته و همنوعان آگاه را به شگفتي برمي‌انگيزاند.



و نيز بحث و جدال وي بر سر مسائل اسلامي و آگاه نمودن اطرافيان از مسايل شرعي، و حمايت وي از ياران محروم، و همرزمان مقهور، و ابراز نفرت از ظلم و بيداد حكام زمان، مبارزه با تبعيض و فساد، خود انقلابي ديگر، و مبارزه‌اي بس وسيع بود كه شهيد را سزاوار و لايق توصيف مي‌سازد با توجه به موقعيت خانوادگي و نحوه تربيت و پرورش وي، و برخاستن از درياي عميق محروميت، بي‌ساماني ديار و نهايت ناآگاهي موجود، خويش هر جا لازم بود حرف محمد بود كه حمايت مستمندان و بي‌سر و ساماني روستاييان، و فقر از حلقوم وي سرداده مي‌شد.



محمد، بحرالعلوم نبود اما چون از ميان درياي ژرف و آسمان لايتناهي فقر و محروميت موجود در منطقه برخاسته بود به سهولت، اوضاع ناهماهنگ و اسفبار و ذلت‌بار همنوعان را تفسير مي كرد و براي مخاطب مجسم مي‌ساخت، در هر مجلس اگر صحبتي از مبارزه براي حصول آگاهي و احقاق حقوق حقه انسان بود به وي استناد مي‌شد.



و چون خود عملاً با مسائل، مصائب، مشكلات و معضلات دست و پنجه نرم كرده بود و همه چيز برايش ملموس بود واقعيت‌ها را انكار نمي‌كرد و در تمام صحبت هايش دليل و برهاني ارايه مي‌داشت، براستي كه دشمن را خوب شناخته بود و مرتب داد سخن او مي‌داد، اژدري كه همنوع و هم‌پروازان را به كام خود فرو برده بود و با قد علم كردنش، اين دشمن را به اطرافيان شناساند و بر آنان واضح ساخت كه جهل بي سوادي حربه اصلي استعمارست و آنچه آنان را به كام نكبت و بدبختي خود مي‌برد ناآگاهي است و عملاً به اثبات رسانيده، اين مسأله را روستازادگان با چشم خود مشاهده كردند كه آگاهي معروف و مشهور گردد، اما با اين حال هيچ گاه به خاطر موقعيت شغلي، غرور و تشخصي به دل راه نداده و وجود خود را به زيور سادگي و بي‌آلايشي آراسته نمود و در قلب رئوف و مهربانش اساساً مكاني براي ابقاء و پرورش غرور، با همنوعان بيگانه شدن، وجود نداشت تا جايي كه بيشتر اوقات در حد يك روستازاده بي‌آلايش در نظر همگان پنداشته مي‌شد و با وجود مشكلات فراوان در زندگي با همه مهربان بود.



علاقه و ميل وافري به اوضاع همنوعان، و وضعيت رقت‌بار و نابسامان آنان و تفحص و جستجو در مورد مشكلات آنان، موجب مي‌شد كه اكثريت مأموريت هاي خود را به مناطق محروم رهسپار شده و با آنان به بحث بپردازد و شايد بدين خاطر كه هم راز خود را در آن ديار مي‌يافت. پرورش و تربيت محمد، در ميان آن همه مشكلات، عدم امكانات و سوق وي به سوي علم و دانش و حصول آگاهي و رهايي از چنگال نابكار جهل و بي سوادي، و تشويق وي به فراگيري و گسيل دادنش به ميان اجتماعات بزرگتر، و آشنايي او با محافل علمي و اجتماعي، و اعزام وي به طريق پربار دانش و فراخي انديشه و اغماض و چشم‌پوشي از نيروي كار وي در جهت تأمين مخارج خانواده روستايي و در عوض تأمين مخارج تحصيلي وي، با وجود عدم امكانات مالي در قالب زندگي محقر روستا، و روانه كردنش به شهرها و تحمل درد فراق وي و مبارزه با ياوه‌گويي برخاسته از فقر ناآگاهي در قالب خانواده‌اي روستايي امري سهل و آسان نبود و بلكه پس صعب و دشوار مي‌آمد و موقعيت بس ناگوار زادگاه وي كه چه بسا فرزنداني مستعد به دليل عدم امكانات مالي و آموزش و ناآگاه ماندند و محروم‌تر شدند.



اين بدين خاطر است كه مسؤوليت خانواده سنگين‌تر و آنان را كه كمر همت بستند و در راه كوشش و تلاش مستمر جهت پرورش فرزندان از هيچ كوششي ابا نكردند، شايسته ثنا نيز مي‌كند و نيز عزم راسخ و اراده استوار شهيد در راه پيشبرد اهداف به منظور روشن نمودن راه پرفراز و نشيب و تاريك ناآگاهي خود در حد يك كرامت بود.



اگر چه خود به انگيزه دشواري ها و نارسايي‌هاي موجود، قادر به ادامه تحصيل در يك حد نهايي نگرديد، اما اطرافيان خاصه برادران و خواهران خويش را در اين راه مشوق بود و از مرتفع نمودن مشكلات مالي آنان فروگذاري نكرد و تا حد امكان كمك مي‌كرد و به رفع نارسايي‌هاي اطرافيان خيلي بيشتر از مشكلات مربوط به خود، توجه دقيق معطوف مي‌داشت. با توجه به اعتقادتش در سرنوشت انسان ها، عاقبت مرگ را مي‌ديد و فرجام زندگي هر انساني را چه زود و چه دير مرگ مي‌پنداشت، و مرگ افت خارآميز را بر زندگي ذلت‌بار رحجان مي‌داد، به دليل ثابت قدم بودنش هيچ گاه هراس و ترس به دل راه نداد و مأيوس نشد و پيوسته وجودش منشأ اميد بود و فرجام امر افتخارآميزتر از هميشه به قانون الهي گردن بندگي نهاد .


شهيد در سال 1354 با دوشيزه فاطمه علي‌نژاد پيوند وصلت بست، ولي متأسفانه از نعمت پربار پدر شدن محروم ماند و طعم شيرين فرزند داشتن را نچشيد. محمد، كه به حق سزاوار توصيف است بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام خميني، كماكان در موقعيت شغلي خود ابقاء گرديد و با علاقه‌اي بيشتر به راه خود ادامه داد و با آگاهي بيشتر و ديدي وسيع‌تر در راه انقلاب گام نهاد و بر فراخي انديشه و آگاهي خود افزود و براي استقرار رژيم جمهوري اسلامي و تحكيم پايه‌هاي حكومت عدل اسلامي، و احقاق حق مستضعفين و محرومين جامعه، و زدودن آثار ظلم و فساد از جامعه و صيقل دادن وجود آنان با مزاياي عدل و دادگري و انهدام تبعيض و استبداد و استعمار و ايجاد يك مملكت اسلامي و آزاد و به وجود آوردن استقلال و كوتاه كردن دست ستمگران و ياوه‌گويان، و ايجاد يك زندگي انساني، در قالبي بزرگ و با مفهومي وسيع و رسيدگي به وضع فقرا، و اقدام در جهت رفع نارسايي‌ها و كمبودها، و اشاعه علم و دانش و بالا بردن سطح آگاهي و انديشه آنان، از هيچ كوششي فروگذاري نكرد و در حساسترين لحظات به ياري هموطنان شتافت تا كه پيروزي حق بر باطل را به عنوان ره‌آوردي پرصلابت و عظيم به ارمغان آورد.



تا سرانجام به امر پروردگار، و به منظور كمك به برادران و خواهران رزمنده خود، در راه تداوم انقلاب در يك سانحه هوايي كه مسؤول حمل مجروحين بود به تاريخ، 1361/10/19در حوالي ظهر، هلي‌كوپتر حاملش سقوط كرد و همراه با ساير ياران، در حالي كه در اوان جواني بود و به پيشواز سي و يكمين بهار جواني خود مي‌رفت به خيل ش هيدان پيوست.


يادش گرامي و راهش پر رهرو باد


منبع: سایت شهدای ارتش

رده