شهید حجت الله ایران پور

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو


نام : ایران پور / حجت اله

نام پدر : رضا

تاریخ تولد : ۱۳۴۲-۱-۱۰

محل تولد : مبارکه

تاریخ شهادت : ۱۳۶۰-۹-۹

محل شهادت : محوربستان(چزابه)- طریق القدس

شهرستان : مبارکه

یگان :

مسئولیت : رزمی تبلیغی

تحصیلات :

محل تحصیل :

گلزار : گلزار شهدای مبارکه


زندگی نامه


طلبه شهید: حجت الله ایران پور در بهار سال 1342 آن سالها که هنوز ایران در التهاب شیران و یلان حیدر نشان در انتظار آدینه‌ها بود، کودکی سیاه چشم در هجوم گریه های کودکانه خویش آمد تا لبیک گوی ندای دلتنگی های امام خویش باشد. امامی که آن سالها روزهای غربت را در بیعت آغاز می کرد و چشم به گاهواره‌های مادران ایرانی بسته بود. کودک به یمن ارادت بسیار خانواده به ارباب و مولای عصر(عجل الله تعالی فرجه) ‹‹ حجت الله ›› نام گرفت وچشم و چراغ اهل خانه گشت. او دوران کودکی و دبستان را در زادگاه خویش‹‹ شهرستان مبارکه ›› به پایان رساند. از همان کودکی تن به کار و تلاش داد و سخت آبدیده گشت. در تعطیلات به روستا می رفت و در کشاورزی به پدر بزرگ خویش کمک می‌کرد. با پایان دوره پنج ساله ابتدایی، شغل لوله کشی را برگزید تا خانواده رنجیده خود را در گذران زندگی یاری کند. روزها کار می‌کرد و شب هنگام ـ از آنجا که به مسائل عقیدتی و مذهبی علاقه بسیاری داشت ـ با کتب و نوارهای مذهبی مانوس و همراز بود. از کودکی روح پاکش با زیارت عاشورا عجین بود و در تلاوت و فراگیری قرآن اشتیاق فراوانی نشان می داد. و سر انجام قرآن به سوی شاهراه سعادت رهنمونش کرد و او گام در زیباترین آشیان تقدس و کرامت نهاد. حوزه علمیه تنها جایی بود که روح تشنه «حجت الله» در آنجا به کامیابی می رسید و از سبوی بی کران اهل بیت(علیهم السلام) بهره‌مند می‌گشت. بین او و مولا علی بن موسی الرضا(علیهم السلام) انس و الفتی عجیب بود. دلش هر از گاهی چند، یاد گنبد طلای او می‌کرد و گویی امام نیز به این دلداددلداده بی‌قرار، نظر داشت و او را در دریای کرامت خویش، جای داد. توفیق رفیق گشت و درسال 59 یک ماه کامل از اصفهان به [[مشهد{{ رفت و زیباترین راز های عاشقی را در کنار پنجره فولاد بر خود گشود و این گونه با مولایش نجوا می کرد : به غباری که ز کویت به رخم مانده قسم هر که خاک تو نشد عزت و جاهش ندهند شهید ایرانپور در طول تحصیل در اصفهان ،هیچگاه از اوضاع واحوال کشور غافل نبود . بارها عزم میدان رزم کرد و نزد پدر و مادر رخصت گرفت . در دومین سفر به وادی جنون در جبهه ماهشهر ، بر اثر اصابت آتش عقبه توپ 106 از ناحیه صورت آسیب دید ولی دم بر نیاورد و برای معالجه به مشهد رفت تا مبادا خانواده از مجروحیت وی غمگین شوند. باری، تحصیل بار دیگر در اصفهان آغاز شد ولی دیگر شور عشقی جان کاه، در دل حجت افتاده بود که نه درس و نه بحث ، نه کرسی و قلم هیچ‌ یک در التیامش راهی نداشت . او نه برای معالجه به مشهد رفته بود که این بار برات کربلای حسین را از مراد خویش طلبید و اینک در صدد فرصتی بود تا در مسلخ عشق ، شوری کربلایی بر پا کند. سر انجام در سیزدهم آذرماه 1360 در منطقه بستان ، بوستان شهادت را منزلگاه خویش گزید. «ستاره نام و یادش درخشان تر باد»


وصیت نامه


« طلبه شهید: حجت الله ایرانپور» خدمت پدر و مادر بزرگوارم سلام عرض می‌کنم. پس از عرض سلام، سلامتی شما را از درگاه ایزد متعال خواستارم که سلامتی یکی از الطاف باری تعالی می‌باشد، امیدوارم که در تحت توجهات و عنایات امام زمان(عجل الله تعالی فرجهمفرجهم) باشید و از دست من همگی راضی باشید و مرا حلال کنید. دو هفته برای من نماز و روزه و احتیاطا دو روز روزه واجب بگیرید. ای پدر و مادر! شما حتما از دست من راضی باشید و مرا حلال کنید و ای برادرم، ابراهیم! و ای برادرم، عبد الله! و ای برادرم، اکبر! و ای خواهر! شما هم همینطور؛ من از خانواده خود و تمام اقوام و خویشان و همشهریان می‌خواهم که از دست من راضی باشند و اگر کسی از من چیزی شنیده یا گفتم از آنها حلالیت بطلبید و آنها از دست من راضی باشند. ای پدر و ای مادر! من این پول را که دارم اول یک بره بخرید و بکشید و برای خشنودی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) به فقرا و مستمندان بدهید و اگر احیاناً کسی از من طلب‌کار است، طلب او را بدهید و دیگر هر چه ماند و هر چه دارم خودتان می دانید. و اما پدر و مادر و برادر و خواهر من! برای من هیچ ناراحت یا نگران نباشید که من یک امانت بودم از طرف خدا پیش شما و حال این امانت را خدا از شما گرفته است، اما این امانت را که خدا می‌خواهد بگیرد از شما یک امتحان می‌گیرد، مبادا از این امتحان رد شوید. باید همان‌طور که حضرت ابراهیم امتحان داد، شما هم مثل آن امتحان بدهید. و شما نباید برای من گریه کنید، هیچ به حال من گریه نکنید که خدا و امامان ناراحت شوند. به حال آن کسی گریه کنید که هم فرزند 18 ساله داد و هم فرزند شیرخواره و هم مادرش را زدند و هم بدنش سه روز و سه شب در آفتاب گرم کربلا بود، برای چه بود؟ برای اسلام، برای قرآن، برای رواج دادن اسلام و برای عترت. دیگر عرضی ندارم، دیدارمان آن دنیا باشد یا این‌که همین دنیا برای ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) و اما ای پدران و مادران و برادران و خواهران! این دنیا جای کِشت است و آخرت جای درو کردن. از این دنیا که رفتید هیچ با خود نمی‌برید به جز این که اعمال خود را می‌برید و اگر می‌خواهید اعمالتان خوب باشد، به حرف‌های مراجع تقلید گوش کنید. نمازهایتان را سروقت بخوانید، از نماز شب هم دور نشوید، اگر هر شب نمی‌توانید حتماً شب‌های جمعه آن را به جا آورید. من از شما می‌خواهم که از امام دور نشوید و امام را تنها نگذارید و از خدا فرج امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) و طول عمر رهبر را بخواهید. خدایا، خدایا! تا انقلاب مهدی (عجل الله تعالی فرجه) خمینی را نگه‌دار، از عمر ما بکاه و بر عمر او بیفزا. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته 13/7/1360، حجت الله ایرانپور منبع سایت شهدای خین http://khayyen.ir/shahid/206