شهید محرم وادی زاده
شهید محرم وادی زاده
تاریخ تولد :1345/03/18
تاریخ شهادت : 1366/02/05
محل شهادت : نامشخص
محل آرامگاه :تهران - بهشت زهرا
زندگی نامه
شهید محرم وادی زاده در تاریخ 1345/03/18 در یکی از محلات جنوب غربی، یعنی مهرآباد تهران متولد شد. پدرش رجبعلی و مادرش فخری و خانواده ای مذهبی و معتقد به دین مبین اسلام بودند. وی با تربیت صحیح پدر و مادر کم کم رشد نمود تا این که در شش سالگی راهی دبستان گشت و دوره پنج ساله ابتدائی را با موفقیت به پایان رسانید. سپس به مدرسه راهنمایی راه یافت و دوره سه ساله را نیز به خوبی پشت سر گذاشت و وارد دبیرستان گردید و در رشته علوم تجربی تحصیلات خود را ادامه داد. شهید وادی زاده در اوایل انقلاب همچون دیگر اقشار مسلمان در تظاهرات بر علیه رژیم منفور پهلوی شرکت میکرد. از این که نهال جوان انقلاب رو به رشد بود بسیار خرسند بود. در دوران دبیرستان به علت این که احساس می کرد خانواده اش احتیاج به کمک او دارند در کلاس های شبانه ثبت نام نمود و روزها در شرکت چمدان سازی جوشن مشغول به کار گردید. سال سوم نظری بود که اعلام پی در پی می شد که جوانان به جبهه ها بشتابند. وی در خود احساس مسئولیت کرد و خود را به حوزه انجام وظیفه پل چوبی معرفی نموده و دفترچه آماده به خدمت گرفت و در تاریخ 1365/09/18 به خدمت مقدس سربازی اعزام گردید. سه ماه دوره آموزشی را در شهرستان شاهرود پادگان چهل دختر گذرانیده و تقسیم شدند و او به لشگر 92 زرهی اهواز روانه گشت. مدت سه ماه در این لشگر انجام وظیفه کرد و در تاریخ 1366/02/05 همچون مولایش حسین بن علی در جبهه حق علیه باطل، یعنی پاسگاه زید جان به جان آفرین تسلیم نمود و شربت شهادت را نوشید. شهید وادی زاده هنگامی که شهیدی را در محل می آوردند در تشیع جنازه اش شرکت می کرد و سر در خانه شهیدان را چراغانی می نمود. وی همیشه سرود شهیدم من شهید من آهنگران را زمزمه می کرد.
وصیت نامه
با سلام و درود به رهبر عزیز و فرزانه انقلاب اسلامی ایران امام خمینی،با سلام به شما پدر و مادر عزیز و زحمت کش که رنج های زیادی را برایم از کودکی تا به حال کشیده اید. سلام مرا به تمام برادران و خواهرانم و کلیه دوستان و آشنایان برسانید. پدر و مادر عزیزم! جای من اینجا خیلی خوب است، هیچ نگران من نباشید. اینجا همه بچه های بسیج و ارتش در کنار هم در سنگرهای محکمی که ساخته ایم از خاک میهن اسلامی عزیزمان دفاع می کنیم. اینجا شور و حال زیادی در بین بچه ها بوده و روحیه ها همه بالا است و شب ها در سنگرها دعای توسل و شب های جمعه دعای کمیل با صفای زیادی برگزار می شود. اینجا همه دل ها یکی است و هدف ها فقط نابودی دشمنان بعثی کافر است. در این سنگرها همه طوری با هم زندگی می کنند گویی که سالیان سال در کنار هم زندگی می کنند و همه با هم برادر و برابرند. در بعضی از شب ها که نوبت نگهبانی من است با چشم خود صحنه هایی را می بینم که در هیچ جای دیگر تاکنون ندیده ام. بعضی از رزمندگان گوشه ای از صحرا را انتخاب کرده و با خدای خود خلوت می کنند و دعا می خوانند و راز و نیاز می کنند و ناله های آنان سکوت شب را می شکند و در زیر نور مهتاب می توان به راحتی چکیدن اشک های آنان را بر گونه هایشان دید که به آرامی به طرف پایین سرازیر می شوند. خلاصه اینجا عالمی است، الان می فهمم که چرا بعضی از رزمندگان ماه ها به مرخصی نمی روند و دوست دارند از هیاهو و هیجان و زرق و برق فریبنده شهرها دور شوند. پدر و مادر عزیزم! اگر در طول این مدت زحمتی و رنجشی را درباره من متحمل شده اید از شما می خواهم که مرا ببخشید و بر من حلال کنید. شاید این نامه یا وصیت نامه من زمانی بدست شما برسد که در کنار شما نباشم از شما می خواهم که صبر و شکیبایی داشته و همیشه راه شهدا را ادامه دهید و رهبر کبیر انقلاب را حامی باشید و نگذارید که خون شهدای انقلاب اسلامی و جبهه ها بی ثمر بماند. در پایان همه شما را به خداوند بزرگ می سپارم و آرزوی توفیق هر چه بیشتر اسلام را می نمایم. اگر قسمت بود از نزدیک دست گرم و پر محبت شما را بوسه خواهم زد وگرنه مرا ببخشید و حلالم کنید. منبع سایت شهدای ارتش http://ajashohada.ir/home/martyrdetails/28814