شهیدداود یزدی

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
نسخهٔ تاریخ ‏۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۳۶ توسط Khoshkenar9712 (بحث | مشارکت‌ها)

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به: ناوبری، جستجو

شهید داود یزدی

تاریخ تولد : 1343/01/01 تاریخ شهادت : 1363/10/19

محل شهادت : نامشخص محل آرامگاه : قم - ام سلمه وام کلمه

rId4

زندگی نامه

به نام خدا

با عرض سلام و خسته نباشيد به خدمت رياست محترم بنياد شهيد جمهوري اسلامي ايران

اين جانب مادر شهيد داود يزدي، سيده سکينه ميرحسيني هستم. من نسبت به فرزندانم خيلي احساس مسئوليت داشتم و همه آنها روي چشمانم جاي داشتند، در غم و شادي آنها شريک بودم. من از فرزندم اولم داود، خيلي راضي بودم و او براي من درباره جنگ مطالب زيادي مي گفت. من چون پسرم را خيلي دوست داشتم صحبت او را پيشه مي ساختم. او هميشه پيشتاز کارهاي ديني و مذهبي بود، به من احترام مي گذاشت، من از او بسيار راضي بودم تا اين که يک روز جوانان روستا بسيج شدند که به جبهه روانه شوند، پسرم که به دنبال اين فرصت بود به من و به پدرش خيلي التماس کرد و ما بعد از جنجال و التماس، اولين فرزند خود را با بسيجيان و آشنايان روانه جبهه کرديم.

او در اوايل خدمت، نامزدي داشت به نام فاطمه ميرحسين، او به نامزدش مي رسيد و نامزدش از او راضي بود. فرزندم هميشه در جنگ به فکر من بود چون مي دانست که من خيلي دوستش دارم و عکس و پوسترهاي خودش و دوستانش را براي من مي فرستاد، او بعضي اوقات که از جبهه به مرخصي مي آمد نزد من مي آمد و با من درد دل مي کرد، او از شهيدان براي من مي گفت و گريه مي کرد و با خود زمزمه مي كرد كه کاش من هم به شما مي پيوستم.

او مي گفت: خدايا من را به جمع بزرگ شهيدان بپيوندان و من به خاطر جگر گوشه‌ام، به خاطر اين صحبت ها اشک مي ريختم تا يک روز بعد از مدت ها که پسرم را نديده بودم ناگهان در خانه داغي و آشوبي به جگرم افتاد به طوري که اشک هايم سرازير شده و بعد از چند روز خبر شهادت پسرم به گوشم رسيد.

منبع سایت شهدای ارتش

http://ajashohada.ir/home/martyrdetails/29309