شهید محمد علی محمد رضایی
نام محمد علی محمدرضایی نام پدر شعبان علی نام مادر صغری محل شهادت سردشت محل تولد بوئین زهرا - شال تاریخ تولد محل شهادت سردشت تاریخ شهادت ۱۳۶۶/۰۴/۰۴ استان محل شهادت آذربایجان غربی شهر محل شهادت سردشت وضعیت تاهل مجرد درجه نظامی تحصیلات دوم متوسطه رشته - عملیات سال تفحص محل کار بنیاد تحت پوشش مزار شهید قزوین - بوئین زهرا - شال
زندگي نامه
محمدرضایی، محمدعلی: مهر ۱۳۴۸، در روستای شال از توابع شهر بوئینزهرا به دنیا آمد. پدرش شعبانعلی، آسیابان بود و مادرش صغرا نام داشت. دانشآموز دوم متوسطه بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. چهارم تیر ۱۳۶۶، در سردشت توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به سر و دست، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
وصایا
شهید محمد علی محمد رضایی : او است خدایی که مرگ و زندگی را آفرید تا شما را آزمایش کند که در صحنه ی پیکار حق و باطل ، کدام یک از شما نیکوکارتر است. خدایا! خود بگو این عزیزان ما، فرزندان ابراهیم(ع) زمان، چگونه اسماعیل وار به قربانگاه آزمایش می شتابند و پیروزمندانه جان می دهند و تا به آخر می سوزند و می روند تا ایمان نرود و می میرند تا چراغ توحید نمیرد؟ در لحظاتی که انسان قدم در عرصه ی خودشناسی می گذارد تا به خداشناسی برسد و آن هنگام که خویش را می یابد و با یافتن خویش، معبود را می یابد و به او عشق می وَرزَد، هنگام ایثار، فداکاری و از خود گذشتگی«فی سبیل الله» است. من به عنوان عبدی از بندگان خداوند، به دنبال رسالتی که از سوی شهدا بر دوشم احساس کردم، در پیمودن این راه سعی نمودم که -در این میان- به یک دو راهی رسیدم که یک راه آن، منتهی به اوج عظمت و پیروزی اسلام و راه دیگر به ذلَّت و تباهی مسلمین و شکست اسلام می شود و همان گونه که فرزند پاکباخته ی حسین(ع) فرمود: «این جنگ، جنگِ کفر و اسلام است و امروز همه ی کفر مقابل همه ی اسلام قرار گرفته است»؛ من نیز راه سعادت را انتخاب کردم و به فریاد «هل من ناصرٍ ینصرنی؟» حسین زمان لبیک گفتم. آری! رفتن من به جبهه نه از روی هوا و هوس بود و نه به خاطر خودنمایی؛ بلکه از احساس مسؤولیت سرچشمه می گرفت و من برای نجات اسلام از چنگال صدامیان کافر و اَدای دِینَم به اسلام و شهدا به جبهه رفتم. ای دانش آموزان و محصلان عزیز! درس خود را بخوانید و سنگر مدرسه را حفظ کنید و برای سلامتی امام و پیروزی رزمندگان اسلام دعا کنید. من به فرمان امام خود لبیک گفتم و به جبهه رفتم؛ چون نمی خواستم مانند مردم کوفه باشم و امام خود را تنها بگذارم. شما نیز امام خود را تنها نگذارید. پدر و مادر عزیزم! می دانم که جدایی من برای شما سخت است و نیز این که ۱۸ سال زحمت کشیدید و یک پسر داشتید و آن را هم به راه خدا فرستادید؛ اما این را بدانید که فرزند، امانت خدا است و امروز یا فردا می رود و وظیفه ی شما حفاظت از فرزند است؛ پس شما به وظیفه ی خود عمل کردید و تنها پسرتان را هم چون اسماعیل(ع) به درگاه خداوند فرستادید؛ حال صبر کنید و رضایت خداوند را جلب نمایید و خوشحال باشید. فرزندتان از شما جدا شود، سخت است؛ اما آتش جهنم سخت نیست؟... از آتش جهنم بترسید! ای امت حزب اللهِ شال! از اتحاد خود دست برندارید و به دستورات رهبر و ولایت فقیه گوش کنید و هرگز امام خود را تنها نگذارید. ای دوستان و فامیل من! به شما توصیه می کنم راه مرا ادامه دهید و نگذارید که اسلحه ی من و دیگر شهیدان بر زمین بماند. از تمام فامیل، خواهران و بانوان خواهش می کنم، حجاب خود را حفظ کنند و فرزندان خود را چون شیر بپرورانند. (۱۶۶۹۵۳۲) محمدعلی محمدرضایی ۲/۳/۶۶
پایگاه اطلاع رسانی سرداران و 3000 شهید استان قزوین http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=2252