شهیدامیر نوبهاری ثابت
شهید امیر نوبهاری ثابت
تاریخ تولد : 1341/08/22
تاریخ شهادت : 1361/01/02
محل شهادت : نامشخص
محل آرامگاه : تهران - بهشت زهرا
محتویات
زندگی نامه
شهید امیر نوبهاریثابت، در سال 1341 در خانوادهای مذهبی و متدین در شهر تهران، دیده به جهان گشود. دوران طفولیت را در دامان مادری پاك و عفیف، و پدری زحمتكش سپری كرد، در سن هفت سالگی وارد مدرسه شد و به تحصیل پرداخت. دوره ابتدایی را با موفقیت هر چه تمامتر به پایان رسانید و وارد دوره راهنمایی شد و تا سال دوم تحصیل نمود اما به علت فقر مادی و مشكلات فراوان به ناچار، ترك تحصیل كرد و وارد بازار كار شد. در جریانات انقلاب همپای مردم در اكثر قیامها بر علیه رژیم سفاك شركت میجست. بعد از پیروزی شكوهمند انقلاب اسلامی به عضویت بسیج درآمد و در كنار كار، به دفاع از آرمان های مقدس اسلامی هم مشغول بود. در پی شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به طور داوطلب به خدمت مقدس سربازی رفت و پس از طی یك دوره آموزش نظامی به سوی میدان های نبرد شتافت و به مقابله با صدام، این مزدور متجاوز پرداخت و پس از ماهها ایثار و رشادت، سرانجام در تاریخ 2/1/1361 در منطقه عملیاتی كرخه نور، به درجه رفیع شهادت نائل گردید و پیكر مطهرش در گلزار بهشت زهرا به خاك سپرده شد . روحش شاد و یادش گرامی باد نكات برجسته در زندگی شهید : الف) فعالیت های مهم عبادی و معنوی : اهتمام به نماز شب، نماز جمعه و جماعت؛ اهميت به فرامین الهی؛ ارادت خاص به دعای كمیل و توسل. ب) فعالیت های مهم سیاسی و اجتماعی : حضور در اكثر تظاهرات ها و راهپیمایی ها، پخش اعلامیههای امام. ج) فعالیت های مهم علمی، فرهنگی و هنری : فعاليت در رشته ورزشي و نقاشي . د) ویژگیهای بارز اخلاقی: بسیار فروتن، صبور و دلسوز، و از كودكی مورد علاقه همه بود. به خاطر احترامی كه در رفتارش با دیگران داشت و به ديگران آزار و اذیتی نمیرساند، همه او را دوست داشتند .
وصیت نامه
خدمت پدر و مادر و خواهر و برادر عزیزم سلام؛ امیدوارم كه حال همگی شماها خوب باشد، كسالتی نداشته باشید و در خوشی به سر ببرید و سال خوشی بدون ما داشته باشید. اگر از حال این حقیر دور افتاده خواسته باشید، به یاری خدا بد نیستم. اول از تو پدر خوب و عزیزم شروع میكنم. پدر عزیزم، امیدوارم كه حالت خوب باشد و در سایه خدای بزرگ مشغول كار باشی و این سال جدید را كه انشاء الله سال خوبی برایت باشد تبریك میگویم. انشاء الله امسال عیدی خوبی برایتان داریم، یعنی مشغول تهیه و تدارك زدن يك ضربه عمیق به عراق هستیم. امروز 15/12/60 سرهنگ صیاد شیرازی برایمان سخنرانی كرد و قرار است كه به یاری خدا جنگ را تمام كنیم، در همین جا مي خواهم از تو پدر خوب و گرامی خداحافظی كنم و تو را به خدای بزرگ بسپارم. از تو میخواهم كه اگر از روز اول كه خودم را شناختم تا به حال هر خطایی از من سر زده، ببخشی، میدانم كه شما را خیلی اذیت كردم، ولی جوان بودم و جاهل، خلاصه میدانم كه فرزند خوبی نبودم، ولی خواهش مي كنم كه فقط به خاطرههای خوبی كه از من دارید، فكر كنید و كارهای زشت مرا به یاد نیاورید و تو را از راه دور و از میان سرزمین خون و شهادت به خدای بزرگ میسپارم و تو را میبوسم. خدانگهدار. العبد الحقیر امیر نوبهاری و دوم تو مادرم، كه میدانم خیلی از دستم شاكی هستی، ولی اگر ناراحتی، قبل از این كه نامه را بخوانی یا بعد از خواندن نامه یك دوش آب سرد بگیر تا ناراحتی از سرت بپرد. خلاصه بگذریم، امیدوارم كه حالت خوب باشد و كسالتی نداشته باشید و سرت با نازنین كوچولوی من گرم باشد. مادر عزیزم چون امكان دارد كه این آخرین نامه از من باشد، میخواهم كه تمام بدیهایی كه از من دیدهاید به بزرگی خودت ببخشی و ما را حلال كنی. حتماً متوجه شدی كه حمله سراسری داریم، یعنی تا مرز و انشاء الله عید خوبی خواهد بود. امیدوارم كه بی ما بهتون خوش بگذرد و فكر مرا هم نكنید و اگر تلفن یاخبری نمیدهم ناراحت نباشی. میخواهم كه خیلی خوش بگذرانید و انشاء الله امسال عید، یعنی سال جدید كمی حال تو را خوب كند، گذشته از همه این چیزها، سعی كن نگذاری كه افسانه فكر كند كه من نیستم، سرش را گرم كنید، چون وقتی من نیستم شماها باید جای مرا برایش پر كنید، از طرف من چون یادم رفت كه به بابا بگویم شماها مأمور هستید كه افسانه را وادار كنید نمازش را بخواند و هر وقت كه دلش خواست مادرش را ببیند، به بابا بگو كه او را ببرد تا لااقل كمتر فكر كند. خدانگهدار تو. فرزند كهنه كارت امیر، سر نماز دعایم كن یعنی همه ما را كه در جبهه هستیم . خدمت خواهر كوچولو و سیاه و پدر سوخته خودم مریم، سلام، امیدوارم كه حالت خوب باشد و كسالتی نداشته باشی، مریم جان اگر از حال دادادشت خواسته باشی خوبم و فعلاً زندهام. مریم جان چون وقت ندارم چند كلمه میگویم كه یادت نرود، یك: نمازت را ترك نكن و سر نماز كه میخوانی چون هنوز كوچكي و خدا دلت را نمیشكند، برای تمام آنهایی كه قرار است در این حمله شركت كنند دعا كن و آرزوی پیروزی كن كه لااقل پیش مردم سربلند باشند، مریم جان از قول من به بابا بگو كه یك كتاب كه مال غلام است به نام "شمع سحر" و آن كتاب دعا را از خانه افسانه بیاور و هر شب جمعه هم دعا بخواند و اگر توانست نماز شب هم بخواند. همان طور كه به تو یاد دادم یا "دختر قرمز من" آنجا هست یا از كتاب "شمع سحر" یاد بگیرد و دعا كند كه لااقل شكست نخوریم چون پیروزی نزدیك است، یادت نرود حتماً بخوان. قربان تو برادرت امیر . خوب امید خان تو چطوری؟ حالت كه خوبه، خوب گوش گن میخواهم كه درست را بخوانی و بچهها را اذیت نكنی و سرباز آینده باشی برای ما. قربان تو امیر، خدانگهدار همگی شماها. العبد الحقیر امیر نوبهاری . 60/12/15 [۱]