شهید ذکراله اسلامی
تاریخ تولد : 1347/09/05
تاریخ شهادت : 1367/04/21
محتویات
زندگینامه :
بسمه تعالی در پنجم آذر ماه سال 1347 زمانی که برگهای زرد و نارنجی درختان در حال ریزش بود و کم مانده بود تا زمستان با برفهای سفید خود طبیعت را چون عروسی سپید پوش کند در روستای قره لو ارشق از توابع شهرستان مشگین شهر در استان اردبیل خانواده ی اسلامی منتطر به آمدن سومین فرزند خود بودن د تا اینکه پسری که با مشورت خانواده نامش ذکر اله گذاشته شد پا به دنیای فانی گذاشت.
پدر ذکر اله آقا ید اله همچون سایر روستائیان مخارج زندگی خود را با کشاورزی تأمین می کرد و مادرش فرنگیز خانم خانه دار بود و تربیت فرزندانش را به عهده داشت آنها وضعیت اقتصادی متوسطی داشتند و همیشه به خاطر داشتن فرزندان خوب و سالم خداوند متعال را شکر می کردند و از لحاظ اجتماعی نیز در روستا خانواده ای محترم و سرشناس بودند.
ذکر اله دوران کودکی خود را با دوستش که وکیل بهبودی نام داشت سپری می کرد و خواهر وبرادران خود و دیگر بچه های روستا بازی می کرد و فارغ از تعلقات مادی بود چه شیرین است دوران کودکی که آدم بی هیچ دغدغه ای فقط به فکر بازی و جست و خیز کردن است و ذکر اله نیز کودکی خود را این چنین می گذراند، تا اینکه زمان آن رسید که وی کمی از بازیها و شیطنت های کودکانه ی خود کم کند و و راهی مدرسه شود. در سال 1354 ذکر اله به همراه مادرش روانه مدرسه شد تا به فراگیری علم و دانش بپردازد در همان اولین روز مدرسه دوستان زیادی پیدا کرد که به همراه آنه هر روز به مدرسه می رفت، خوب درس میخواند و تکالیفش را سر وقت انجام دمی داد .
ذکر اله همچنان با خانواده اش در آن روستا زندگی می کردند و وضعیت اقتصادی شان نیز مانند سابق بود. در آن زمان در روستای قره لو فقط تا سوم ابتدایی امکان درس خواندن بود و بعد از آن بچه ها براید برای ادامه تحصیل به روستاهای همجوار می رفتند ولی ذکر اله به علت دوری راه نتوانست به تحصیلات خود ادامه دهد و بعد از ترک تحصیل نیز بیکار نماند و به پدر خود در کار کشاورزی و دامداری کمک می کرد و در زمان که هنوز به سن بلوغ نرسیده بود عاشق نماز خواندن و مسجد رفتن بود و وظایف دینی اش را به طور کامل انجام می داد.
ذکر اله از کودکی پسری مهربان و با اخلاق بود و والدینش را بیش از همه دوست داشت و به آنها احترام می گذاشت و با دیگر اهالی خانواده نیز رابطه ی رم و صمیمی با همسایگان و خویشاوندان نیز روابط حسنه داشت و به خاطر خوش اخلاقی اش بود که بیشتر بچه های روستا با او دوست بودند.
ذکر اله در زمان انقلاب 10 ساله بود و از آنجائیکه سن 10 سالگی برای درک دوران بحرانی آن زمان خیلی کم است ولی بر اساس گفته های بزرگترها و آن چیزهایی که خود می دید و می شنید به امام و انقلاب علاقه نشان می داد و عکس امام را شبانه در روستا با دوستانش پخش می کرد و آرزوی پیروزی انقلاب را در دل کوچکش داشت تا اینکه با عنایت خداوند بی همتا و به برکت وجود امام خمینی رضوان اله تعالی انقلاب اسلامی به پیروزی رسید وی همچنان در کار کشاورزی کمک حال پدر بود و آرزو داشت در آینده با توسعه دادن کار کشاورزی خانواده اش را به آرامش برساند ذکر اله به دوستی خود با وکیل بهبودی ادامه می داد و از لحاظ اعتقادی نیز با همدیگر وجه اشتراک زیادی داشتند که به همراه دیگر دوستانشان در اوقات فراغت سرگرم ورزشهای محلی می شدند.
ذکر اله جوان برومندی شده بود و د ر روستای خود همراه پدر کشاورزی می کرد تا اینکه رژیم بعثی عراق بی رحمانه به ایران حمله کردند و مردمان زیادی چون پیر و جوان، کودک و زن را به خاک و خون کشیدند مردم ایران نیز برای حمایت و پاسداری از کشور در مقابل هجوم بیگانگان به جبهه های نبرد می رفتند و برای حفظ وطن جان خود را فدا می کردند ذکر اله نیز که جنایات رژیم بعثی را می دید می شنید دیگر نتوانست آرام بنشیند تا اینکه به همراه دوستش وکیل بهبودی در سال 1366 برای نجات ایران از دست دشمن تصمیم گرفت که به خدمت سربازی برود و این چنین شد که ازطریق ارتش واحد تیپ 40 سراب عازم جبهه ی نبرد حق علیه باطل شد و به عنوان تک تیر انداز دین خود را نسبت به وطن انجام می داد وی در زمان حضورش در جبهه رشادتها و شجاعتهای زیادی را از اخود به خرج می داد و جنگ تحمیلی را تجاوز آشکار دشمنان اسلام بر ایران اسلامی می دانست.
روزهای سخت و مشقت باری برای ذکر اله و همرزمانش سپری می شد ولی آنها همچنان به خاطر کشور خود حاضر بودند تا پای جان از ایران همیشه سربلند دفاع و دست تجاوزگران را از خاک پاکش قطع کنند تا اینکه زمان وصال عاشق به معشوق حقیقی رسید وشهید ذکر اله اسلامی در تاریخ 1367/04/21 در حین درگیری با نیروهای بعثی عراق در منطقه عین خوش (شهرستان عین خوش ) در استان ایلام به شهادت رسید و این مرغ ملکوتی به آشیانه ی اصلی خویش بازگشت و از آنجائیکه پیکر پاکش یافت نشد برای همیشه جاودیدالاثر ماند و تاریخ احراز شهادتش 1382/09/09می باشد .
دوستان و همرزمان شهید می گفتند وقتی در جبهه حمله شدت گرفت ما عقب نشینی کردیم ولی ذکر اله در سنگر ماند و دیگر خبری از او نشد. فرنگیز خانم مادر شهید می گوید: "اوایل تابستان سال 1367 بود و بعد از ظهر در خانه نشسته بودم که خوابم برده بود در خواب دیدم که ذکر اله به مرخصی آمده است و چون 15 روز قبل هم به مرخصی آمده بود متعجب شدم گفتم پسرم چرا زود برگشتی گفت مادر مریض شدم به همین خاطر مرا به خانه فرستادند رنگش چون گچ سفید بود کمی ناراحت شدم و گریستم، از صدای گریه خود از خواب بیدار شدم دیدم که خواب بوده، پدر شهید از صحرا برگشت خوابم را برایش تعریف کردم گفت با فکر و خیال خوابیدی خواب پریشان دیدی، من گفتم نه امکان ندارد حتماً اتفاقی برای ذکر اله افتاده است. دو هفته بعد خبر مفقودی شهید را برای ما آرودند و سالها ما به دنبال او گشتیم و بالاخره شهادت او را قبول کردیم.[۱]
پانویس
- ↑ سایت شهدای ارتش