شهید محمد دباغ زاده
شهید محمد دباغ زاده
تاریخ تولد :1341/09/01
تاریخ شهادت : 1363/03/08
محل شهادت : نامشخص
محل آرامگاه : خراسان رضوی - مشهد - حرم مطهر
rId5
وصیتنامه
نام : محمد
نام خانوادگى : دباغزاده
نام پدر : عزيزاله
تاريختولد : 1341/09/01
ش . ش : 45292
محلصدورشناسنامه : مشهد
تاريخ شهادت : 1363/03/08
نوع حادثه : حوادثمربوطبهجنگتحميلى
شرح حادثه : حوادث ناشى ازدرگيرى مستقيم بادشمن - توسطدشمندرجبهه
استان : بنيادشهيداستانخراسان
شهر : ادارهبنيادشهيدمشهد
بسم رب الشهداء والصديقين
وصيتنامه سرباز محمد دباغ زاده 1362/11/22 بهمن ماه
« ولا تحسبن الذين قتلوا فى سبيلالله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون » . (1)
گمان مكنيد آنانكه در راه خدا كشته مىشوند مردگانند، بلكه آنان زندهاند و در نزد خدا روزى مىخورند .
سلام به حضرت مهدى ( عج ) ولى عصر و درود بر نايب بر حقش « امام خمينى » سلام بر آن مؤمنان كه بر عهد خويش با الله وفا نمودند و عاشقانه در راهى به شهادت رسيدند . درود بر جان بر كفان كه مشتاقانه منتظر فرا رسيدن لحظه موعود هستند تا صداقت خويش را در راه وفاى به پيمان با الله نشان دهند . « ايها الناس » بدانيد كه دنيا گذرگاهى بيش نيست واى بر آنان كه دنيا را منزلگاهى دائمى دانسته و در آن خيمه و منزلگاه هميشگى بر پا كردهاند بدانيد كه دنيا محل آزمايش است .
من از خداى بزرگ طلب عفو و بخشش مىكنم چرا كه عمر را در غفلت گذراندهام و آنرا غافلانه بر باد دادم . چرا كه نتوانستم بنده خوبى باشم .
خدايا مرا اگر نبخشى در درگاهت رو سياه خواهم بود . خدايا من خود را به خودت واگذاردهام پس زندگى و مرگم را هر طور صلاح مىدانى قرار ده .
اى خدا اى رازداربندگان شرمگينت اى توانايى كه بر جان و جهان فرمانروائى
اى خدا اى همنواى نالهى پروردگانت وين جهان تنها تو با سوز دل من آشنايى اشك مىغلتد بمژگانم ز شرم رو سياهى اى پناه بى پناهان مو سپيد رو سياهم
بر در بخشايشت اشك پشيمانى فشانم تا بشويم شايد از اشك پشيمانى گناهم
واى بر من با جهانى شرمسارى كى توانم تا بدرگاهت بر آرم نيمه شب دست نيازى
با چنين شرمندگيها كى زدست من بر آيد تا بجويم چارهى درد دلى از چاره سازى
اى بسا شب خواب نوشين گرم ميفتد بچشم خواب مىبينم چو مرغى مىپرم در آسمانها
پيكر آلودهام را خواب شيرين مىربايد روح من در جستجويت مىپرد تا بيكرانها
بر تن آلوده منگر روح پاكم را نظر كن دوست دارم تا كنم در پيشگاهت بندگيها
من بتو رو كردهام بر آستانت سر نهادم دوست دارم بندگى را با همه شرمندگيها
مهربانا با دلى بشكسته رو سوى تو كردم رو كجا آرم اگر از درگهت گوئى جوابم؟
بيگسم در سايهى مهر تو ميجويم پناهى از كجا يابم خدائى گر بكويت ره نيابم
اى خدايا اى همنواى نالهى پروردگانت زين جهان تنها تو با سوز دل من آشنايى
سلام خدمت پدر و مادر عزيزم .
سلام به روان پاك مادر عزيزم آن موجود نيكو خصال و آن فرشته نيككردارى كه جهانى را در قبال يك تبسم شيرين فرزندش برايگان مىبخشد .
سلام خدمت بهترين مادر دنيا كه تمامى زيبائىهاى جهان و گرانبهاترين اشياء دنيا را در مقابل طفل خردسال خود ناچيز و بىمقدار مىشمارى و تربيت و اخلاق و بالاخره هرچه دارم همه از تو مادر عزيز هست و پدر مهربانم و مديون زحمات طاقت فرساى شما مىباشم .
و اين مادر است و اين مربى ارجمند است كه فرزندان خود را نابغه و عالى مقام تربيت نموده و براى خدمت بجامعه و براى هر نوع فداكارى حاضر مىنمايد .
مادر عزيز اگر توى اين مدت زندگى كه در آغوش گرم تو بودهام و نتوانستم فرزند خوبى براى تو باشم و آرزوهايت را بر آورده نكردم به بزرگوارى خودت مرا ببخشى . ( مادر مرا ببخش )
فرزند خشمگين و خطا كار خويش را مادر حلال كن كه سراپا ندامت است
با چشم اشكبار ز پيشت چو ميروم سر تا بپاى من غرق ملامت است
هر لحظه در برابر من اشك ريختى از چشم پر ملال تو خواندم شكايتى
بيچاره من كه با همهى اشكهاى تو هرگز نداشت راه گناهم نهايتى
تو گوهرى كه در كف طفلى فتادهاى من ساده لوح كودك گوهر نديدهام
گاهى بسنگ جهل گهر را شكستهام گاهى بدست خشم بخاكش كشيدهام
مادر مرا ببخش صدبار از خطاى پسر اشك ريختى اما لبت به شكوهى من آشنا نبود
بودم در اين هراس كه نفرين كنى ولى كا ر تو از براى پسر جز دعا نبود
بعد از خدا خداى دل و جان من تويى من بندهاى كه بار گنه مىكشم بدوش
تو آن فرشتهاى كه زمهرت سرشتهاند چشم از گناهكارى فرزند خود بپوش
مادر مرا ببخش
اى بس شبان تيره كه در انتظار من چشم خويش به ره بر فروختى
بس شامهاى تلخ كه من سوختم زتب تو در كنار بستر من دست بر دعا بردى
بر ديدگان مات پسر ديده دوختى تا كاروان رنج مرا همرهى كنى
با چشم خوابسوز چون شمع ديرپاى هر شب گريستى ـ تا صبح سوختى
مادر مرا ببخش
شبها بس دراز نخفتى كه تا پسر خوابد بناز بر اثر لاى لاى تو
در چهرهى تو مهر و صفا موج مىزند اى شهره در وفا و صفا مىپرستمت
در هم شكسته چهرهى تو معبد خداست اى بارگاه قدس خدا مىپرستمت
مادر من از كشاكش اين عمر رنجزاى بيمار و خسته جان شدم و بخانه ابدييت بيمار
مادر مرا ببخش، مادر مرا ببخش
فرزند خشمگين و خطا كار خويش را مادر حلال كن كه سراپا ندامت است
با چشم اشكبار زپيشت چو مىروم سر تا بپاى من ـ غرق ملامت است
مادر مرا ببخش
سلام خدمت بهترين و نازنينترين پدر دنيا . پدرى كه سهمى گران در تربيت و بزرگ كردن من دارد . سلام عزيز خوشگله واقعا براى من يك پدر نمونه بودى و تمامى آرزوهاى پسرت را برآورده مىكردى و هميشه موجب رضايت فرزند خود بودى . ولى پدرجان من از اينكه از پيش شما مىروم زياد ناراحت نيستم چون انسان بالاخره هر وقت قسمتش بشود مىرود پس چه بهتر است كه جانش را در راه آب و خاك و ميهنش و دينش بدهد . من پدرجان از اين ناراحتم كه فرزندى شايسته و خوبى براى شما نبودم و اميدهاى شما را بر آورده نكردم و در پيش شما روسياهم و پدر عزيز بايد مرا به بزرگوارى خودت ببخشيد كه توى اين مدت زندگيم موجب نارضايت و رنجاندن شما بودم . مرا ببخش .
مادر جان در رفتن من از اين دنيا به هيچ وجه ناراحت نباشيد اين دنيا محل آزمايش است و همه بايد بروند اميدوارم كه شما و مادر عزيزم تا ظهور آقا حضرت بقيهالله عمر كرده و در پيشگاه آن آقا كه آرزويش را مىكردى به زندگى خود ادامه دهيد .
پدر جان خيلى مواظب مادرم باشى او را به تو مىسپارم و هر دوى شما را بخداوند متعال
مادرم را دل دارى بده و نزار ناراحت بشود بخصوص كه پسرتان در راه خدا شهيد شده هرچند لياقت نداشت ولى خدا قبول كرد او را پذيرفت .
پدرجان دو خواهش از شما دارم كه آن را برايم انجام دهيد .
اول 3 سال نماز بدهيد برايم بخوانند . دوم 2 سال روزه بدهيد برايم بگيرند . متشكرم .
خوب ديگر سرتان را درد نمىآورم به اميد بخشش همه شما را به خدا مىسپارم .
خداحافظ همگى خانوادهام عزيزم .
محمد دباغ زاده - امضاء
نگارخانه تصاویر
منبع : سایت شهدای ارتش