شهید سید علی اکبر حاج سید جوادی

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
نسخهٔ تاریخ ‏۵ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۲۲:۱۷ توسط Rajabi98 (بحث | مشارکت‌ها)

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به: ناوبری، جستجو

بسمه تعالی

نام: سید علی اکبر حاج سید جوادی

نام پدر: سید حسن

نام مادر: صدیقه

محل تولد: قزوین تاریخ تولد: ۱۳۴۲/۰۷/۲۳

محل شهادت: جزیره مجنون تاریخ شهادت: ۱۳۶۳/۱۲/۲۴

استان محل شهادت: بصره شهر محل شهادت -

وضعیت تاهل: مجرد درجه نظامی

تحصیلات: دوم متوسطه رشته -

عملیات سال تفحص 1373

محل کار بنیاد تحت پوشش

مزار شهید قزوین – قزوین

rId4

زندگی نامه

شهید سید علی اکبر حاج سیدجوادی، بیست و سوم مهر ۱۳۴۲ ، در شهرستان قزوین به دنیا آمد . پدرش سیدحسن و مادرش صدیقه نام داشت . تا دوم متوسطه درس خواند . به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت . بیست و چهارم اسفند ۱۳۶۳ ، با سمت فرمانده گردان ۲۷ محمدرسول الله (ص) در جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت ترکش به گردن، شهید شد . پیکر وی مدت ها در منطقه بر جا ماند و سال ۱۳۷۳ ، پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد . او را سید مصطفی نیز می نامیدند


وصیت نامه

شهید، سید علی اکبر حاج سیدجوادی : من، براساس رسالت و مسؤولیتی که حس می نمودم و این مسؤولیت را خون شهدا و اسلام بر گردن من نهاده بود، در راه الله و برای پاسداری از انقلاب اسلامی که خون بهای هزاران کشته و مجروح است، به جبهه آمدم . واقعاً جبهه زیباست و انسان در آن نور و معنویت را می بیند . بچه ها حالاتشان بسیار معنوی و روحانی است و چهره، نگاه و رفتار و کردار آنان گویای این حرفهاست . این برادران در جبهه ها، عشق عجیبی به امام زمان (عج) دارند . آنان می دانند که فرمانده اوست و ضمن دعا، تعجیل ظهورش را از خداوند طلب می نمایند . همچنین سلامت و طول عمر برای نایب برحقش، حضرت امام خمینی . ... و اینجاست که باید اذعان داشت این جنگ - صرف نظر از خسارت های مادیش - نعمت بزرگی هم بوده که اینگونه تحول در جامعه ایجاد کرده است . خوشحالم که جانم را نثار اسلام و مکتبی می کنم که مکتب محمد (ص) و علی (ع) است . افتخار می کنم که عقیده ام اسلامی است و این اسلام است که به من می فهماند چگونه بیندیشم و چگونه فکر کرده، راهم را انتخاب کنم . ما افتخارمان این است که در راه عقیده، جهاد کرده ایم و به حقانیت آن کاملاً آگاهیم و این همان راهی است که ما را به پیروزی می رساند و با شهادت خود، اسلحه ای مرگبار بر فرق دشمن فرود آورده، درخت اسلام را - که برای سیراب شدن نیاز به خون دارد - سیراب نماییم . وقتی اماممان ندای « هل من ناصر ینصرنی؟ » را سر می دهد، بر ملت مسلمان واجب است لبیک گوی امام عزیز باشند . ... و من همیشه این امید را داشتم که این حدیث در مورد من هم نقل شود . آمدن من به جبهه منطبق بر این حدیث است که می فرماید : « من طلبنی وجدنی و من وجدنی احبنی و من احبنی عشقنی و من عشقنی عشقته و من عشقته قتله و من قتله فعلی دیته فمن علی دیته فانا دیته » . آری ! من برای یافتن خدا به جبهه رفتم تا او را بیابم و دوستش بدارم و عاشق او شوم تا شاید او هم عشق مرا بپذیرد و عاشق من شود تا شاید مرا بِکُشد و خون بهای مرا خود بپردازد که دیه من خودش است ! چه سعادتی از این بالاتر که در این قفس تنگ و خالی، آرزوی من از خداوند رسیدن فرج و ظهور امام زمان (عج) است . دیگر اینکه قدر این ابرمرد را بدانید و از بیانات گهربارش استفاده کنید، که به راستی خداوند در این برهه از زمان حجت بسیار خوبی نصیب ما نموده است . قدر او را بدانیم که روز جزا در پیشگاه خداوند سرافکنده و شرمسار نباشیم . آنچه وصیت من است، این است که : همیشه پیرو خط امام باشید که اگر اینگونه باشد، هیچ خطری ما را تهدید نمی کند و با تمام وجود در انجام فرامین امام، کوشا باشید که تسلیم شدن و مطیع بودن به امر ولایت فقیه، تسلیم شدن به امر الله است . امید من این است که امام، مرا مانند پاسداری برای اسلام بپذیرد و مورد قبولش واقع شوم و پیروی کردن از حجت الاسلام باریک بین، امام جمعه شهرمان را از یاد نبرید که اطاعت از او اطاعت از امام است . با تمام روحانی نماها و غیره مبارزه کنید که آنها دشمن اسلامند . پدر و مادر عزیزم ! دست شما را می بوسم که مرا چنین نیکو تربیت کردید و مرا به سوی خدا راهنمایی نمودید تا عاقبت به خیر شوم . مادر جان ! قامتت را بلندکن و ندای « الله اکبر ـ خمینی رهبر » سر بِده و خوشحال باش . مبادا گریه کنید و اگر خواستید اشکی بریزید، برای شهدای کربلا گریه کنید . مادر جان ! چون کوه استقامت کن؛ از یاد و نام خدا غافل مباش و در راه دین خدا بکوش و خوشحال باش . پدر جان ! درود بر تو که پسرت را چون اسماعیل (ع) به قربانگاه فرستادی و دیگر پیش جدمان سرشکسته نیستی؛ چون او راهی رفت که آنها رفتند و امیدوارم که شب اول قبر به پابوس آنها بروم . ای مادر و پدر عزیز ! من به شما افتخار می کنم که با پول حلالی که به دست آوردید، مرا تربیت کرده و به این سن رساندید . می دانم غم از دست دادن فرزند برای پدر و مادر سخت است؛ ولی مگر مرگ حسین (ع) برای زینب سخت نبود؟ مگر حسین (ع) شهید نشد تا دین زنده بماند؟ من هم از سرورم حسین (ع) درس مبارزه و شهادت را آموخته ام و زندگی مادی نکبت بار است و نباید منتظر بود تا مرگ به سراغ آدمی بیاید و زندگی، کلاس درسی بیش نیست؛ پس چه بهتر که مرگ انسان، شهادت در راه خدا باشد . ولی خواهرانم ! شما هم زینب (س) زمان باشید و در راه خدا مبارزه کرده و زینب گونه پیام شهیدان را به گوش جهانیان برسانید و همیشه حجاب و عفت و پاکدامنی را سر لوحه ی زندگی خودتان قرار دهید و فاطمه وار و زینب گونه زندگی و مبارزه کنید . برادرم ! راه خدا بهترین راه هاست؛ پوینده این راه باش ! در راه اعتلای اسلام عزیز کوشا و تمامی فرامین امام را با جان و دل پذیرا باش . زمان، زمان حسین (ع) و ایام، ایام عاشورا است . برادرم ! پس از من اسلحه بر زمین افتاده ام را برگیر و از اسلام و خون شهدا پاسداری کن . پدر، مادر و خانواده ی عزیزم ! شما را خیلی دوست دارم و لیکن اسلام را بیش از شما ! از شهادت مرا باکی نیست و به جایی می روم که ملکوتش نامند . چه شیرین است لحظه ای که گلوله دشمن قلب عاشقی را می شکافد و او را با شهد شیرین شهادت آشنا می کند . شهادت نقطه ی اوج و آرزوی هر انسانی است و این را خدا در قرآن فرموده است : « و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون » ( آل عمران /۱۶۹) سوگند به خدا، شهادت آرزوی من بوده است و عشق به شهادت بود که همیشه به مأموریت می رفتم . دشمن باید بداند که امت ما، عاشقان شهادت هستند و تا دمار از روزگار مزدوران آمریکایی و صهیونیستی و کمونیستی و اطرافیان آنان، مانند حزب توده و سازمان منافقین، پیکاری های اکثریت و اقلیت و انجمن و جنبش و روحانی نمایان خائن در نیاورند، از پای نخواهند نشست . امپریالیسم آمریکا و کمونیسم شوروی و صهیونیسم اسراییل، نابودی خود را به دست ایران می بینند، برای همین، صدام - این نوکر حلقه به گوش و دیگر ایادی - را مسلح نموده تا به خیال خام خود جمهوری اسلامی را از بین ببرند . آمریکا و شوروی و دیگر ایادی شرق و غرب از صدور انقلاب اسلامی ایران می ترسند و وظیفه ی ما در این برهه از تاریخ سرنوشت ساز، خون دادن است در راه پیروزی اسلام بر کفار و پیروی از خط امام و صدور انقلاب به کشورهایی که تحت استعمار ابرقدرت هاست . وصیتم به تمامی برادران و ملت ایران : اطاعت از فرامین رهبر را واجب دانسته و دوستان او را دوست و دشمنان او را دشمن خود بدانید که دشمنان او، دشمن اسلامند و دوستان او دوستان اسلام . وصیت دیگرم این است : در موقع دفن چشم هایم را باز بگذارید تا کوردلان بدانند کورکورانه این راه را نرفته ام؛ بلکه بهترین راه را برای خود انتخاب کرده ام و دست هایم را بیرون بگذارید تا راحت طلبان و دنیاپرستان از خدا بی خبر ببینند که در آخرت جز معنویت چیز دیگری به درد انسان نمی خورد و با خود چیز مادی نَبُرده ام . مشت هایم را گره کرده، تا کافران و منافقین بدانند که جسم بی جانم نخواهد گذاشت حتی لحظه ای آرامش به خود ببینند و در پایان به خداوند پناه می بَرم از درونی که سیر نشود؛ از نمازی که فراز نگیرد؛ از دلی که نهراسد؛ از دانشی که بی بهره باشد و از دعایی که شنیده نشود ! خداوندا ! اسلام و مسلمین را یاری ده و پیروزی را هرچه زودتر برای مسلمین نایل گردان .۱ (۱۲۱۲۱۴۵) سید علی اکبر حاج سیدجوادی ۱۸/۱۲/۶۳

منبع : پ ایگاه اطلاع رسانی سرداران و 3000 شهید استان قزوین

http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1223