شهید یوسف کلاهدوز بخش هفتم

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو

زندگینامه

در مراسم صبحگاه به طور مستمر شرکت می کرد. یک روز گفتیم که ضرورت ندارد شما در مراسم حضور داشته باشید . در کمال جدیت گفت: « اگر بخشنامه ای نوشتیم و ابلاغ کردیم، باید برای همه یکسان اجرا شود. اگر برای دیگران است، برای من هم هست. اگر قانون صبحگاه خوب است، برای همه خوب است و اگر بد است، برای همه بد. اگر امروز من در صبحگاه حاضر شده ام، انگار پای نامه را امضا کرده ام . »

شهید یوسف کلاهدوز [۱]

موضوع : اخلاقی ، قاطعیت


وقت شناسیش خوب بود. برای كارهایش برنامه ریزی می كرد و سعی می كرد هركاری را در همان مقطع زمانی خاص خود انجام بدهد .

می دیدم گاهی همكاران سربه سرش می گذاشتند كه شما از ارتش آمده اید كه یك، دو، سه بگویید و به ما یاد بدهید سر ساعت بیاییم ؟ !‌

در جواب به روایات و سفارشات معصومین (ع) اشاره می كرد و م ی گفت: «‌این چیزها را من نیاورده ام، قبل از من هم بوده است . »

شهید یوسف کلاهدوز

[۲]

موضوع : اخلاقی ، نظم


ارتشی بود و به نظم و انضباط توجه خاصی داشت. در آن روزها كه سپاه هنوز آیین نامه و مقررات آنچنانی نداشت، تا حد امكان سعی می كرد به كارها نظم بدهد .

خاطرات خوبی از او به یادگار دارم. همیشه یك دفتر سبز رنگ همراهش بود. هر جلسه ای كه برگزار می شد و هر موردی را كه به زیردستان محول میكرد، در آن دفتر ثبت و به موقع نتیجه را پیگیری می كرد. اگر آن دفتر می ماند، بی شك گنجی نه ارزشمندی برای سپاه بود ولی موقع شهادت به همراه او از بین رفت .

شهید یوسف کلاهدوز [۳] همیشه یک دستمال پارچه ای داخل جیبش داشت. وضو که می گرفت، آن را درمی آورد و با آن دستانش را خشک می کرد و هیچ گاه از حوله استفاده نمی کرد .

گاهی بعد از نماز ذکر مصیبتی خوانده می شد. شدیداً متأثر می شد و اشک می ریخت . همان دستمال را درمی آورد و جلوی چشمانش می گرفت. عشق و علاقه فراوانی نسبت به ائمه داشت .

شهید یوسف کلاهدوز [۴]

موضوع : اخلاقی ، گریه


گاهی که سرش خلوت می شد، به خصوص در ایام ماه مبارک رمضان، شب جمعه از تهران خودش را به اصفهان می رساند و می گفت آمده ام برای دعا. می رفتیم برای دعای کمیل یا دعای ابوحمزه. آن همه راه از تهران می آمد تا از معنویتی که در آن دعاها تجربه کرده بود، استفاده کند .

شهید یوسف کلاهدوز [۵]

موضوع : مناسبتها ، رمضان


یكی از قضایایی كه اتفاق افتاد، ماجرای ناهارخوری پادگان لویزان بود. در ارتش بودم و در حد خودم از خبرها مطلع می شدم. این واقعه ضربه محكمی بود كه به ستون فقرات رژیم شاه خورده بود .

در مورد طراحی آن عملیات هیچ چیزی نگفته بود ولی بعدها فهمیدیم كه كل قضیه را خود او طراحی كرده است. در اوج تظاهرات روز دهم محرم، در سالن غذاخوری افسران و درجه داران گارد شاهنشاهی پادگان لویزان، وقتی همه مشغول صرف غذا بوده اند، در ساعت یك و بیست دقیقه كه شلوغ ترین وقت غذاخوری بوده، عملیات را انجام می دهند .

خودش همیشه روبروی در سالن می نشست. وارد غذاخوری كه می شد ی ، اول او را می دیدی . جوان بلند قامت، چهارشانه و شجاعی بود. آن روز با این كه ممكن بود مورد اصابت گلوله قرار گیرد، به سالن رفت تا هیچ كس به او شك نكند. ولی چون اطلاع داشته، تا شهید « سلامت بخش » و دو سرباز به داخل سالن می آیند و با مسلسل سالن را به رگبار می بندند، بلافاصله پشت میز پناه می گیرد و وقتی صدای مسلسل خاموش می شود ،‌از پنجره می پرد بیرون و برای این كه شك نكنند، سوار تانكی كه در محوطه بوده می شود و توی حیاط مانور می كند .

در آن عملیات، بیش از هفتاد افسر و درجه دار كشته شدند .

من مطمئنم كه یكی از دلایل فرار شاه از ایران همین قضیه بود. چون متوجه شد كه عناصر انقلابی داخل گارد جاویدان هم نفوذ كرده اند .

شهید یوسف کلاهدوز

[۶]

موضوع : مناسبتها ، محرم


آن زمان در مركز زرهی شیراز بودم و كلاهدوز هم آنجا بود ولی یكدیگر را نمی شناختیم . شب عاشورا بود. طی یك مانور كه در پادگان زرهی داشتیم، آنقدر شرایط را برای خوشگذرانی آماده كرده بودند كه از 34 نفر افسر حاضر، 32 نفر آلوده به شراب بودند. از میان آنها تنها كلاهدوز و اقارب پرست بودند كه لب به مشروب نزدند .

آنها در آنجا نیز دست از انجام تكلیف الهی برنمی داشتند .

شهید یوسف کلاهدوز [۷]

موضوع : متفرقه ، ارتش


روی هماهنگی تأكید خاصی داشت. می گفت وقتی یكی از قسمتها بخشنامه ای صادر می كند باید با سایر قسمتها هماهنگی كرده باشد تا در تضاد با وظایف و كاركرد همدیگر نباشد .

می گفت: « بدون هماهنگی ، هرچه خرج می كنیم و زحمت می كشیم هدر می رود .»

آیین نامه اجرایی خیلی از قسمتها را او تدوین كرد. طوری در تفكیك وظایف استادی به خرج می داد كه انگار از سالها قبل خودش را آماده كرده بود برای تشكیل سپاه اسلام و به وجود آوردن تشكیلات آن .

با توجه به حال و هوای اوایل انقلاب، بعضی از برادران پاسدار كه با كلاهدوز از نزدیك آشنا نبودند، تعجب می كردند كه یك نفر كه قبلاً ارتشی بوده، حالا در رده فرماندهی سپاه قرار گرفته و به امورات آن سر و سامان می دهد. ولی او در عمل نشان داد كه یك پاسدار است و لبا س و آرم و این چیزها برایش مهم نیست .

شهید یوسف کلاهدوز [۸]

موضوع : متفرقه ، سپاه


در مورد گزینش نیروهای حزب اللهی این آیه را مد نظر قرار می داد: « ولاتفف ما لیس لك به علم . »

هرگاه جلسه داشتیم، این آیه مباركه را می خواند و اصرار می كرد: « باید این آیه را بنویسیم و در معرض دید عموم قرار دهیم تا مسئولان و دیگران این قضیه را امری شرعی تلقی كنند و خدای ناخواسته حب و بغضها و روابط و دوستی ها جایگزین ملاكهای صحیح و صادق نشود .»‌

حرفش این بود كه: «‌در زمینه اعتقادات برادران پاسدار باید از دل و جان مایه گذاشت تا چنان پرورده شوند كه در نشیب و فرازها و لحظه های سرنوشت ساز انقلاب نقش خود را به نحو احسن ایفا كنند. باید با صبر و توكل انقلابی از مسئولیتهای خویش آگاه باشند .

ممی گفت: «‌سپاه نباید فقط یك بازوی نظامی باشد، وگرنه خطر بزرگی تهدیدش خواهد كرد و با كوچكترین وزش نسیم مخالفی ،‌مثل ساقه های نازك و كم استقامت، خم شده و به چپ و راست متمایل خواهند شد . »‌

او به حق از بنیانگذاران اصلی سپاه بود .

شهید یوسف کلاهدوز

[۹]

موضوع : متفرقه ، سپاه


جلسه ای تشكیل دادیم تا درباره نام و آرم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران تصمیم بگیریم . نماینده نخست وزیری عقیده داشت كه این عنوان برای یك سازمان خیلی بلند است و باید خلاصه شود. كلاهدوز ضمن بحث می گفت: هیچ كدام از كلمات سپاه، پاسدار، انقلاب و اسلامی نباید حذف بشوند و در مورد تك تك این كلمات تأكید داشت بحث بر سر كلمه ایران بود. نماینده نخست وزیری گفت كلمه ایران را هم ما حذف نمی كنیم .

درباره مشخصات آرم سپاه بحث شد، باز كلاهدوز بود كه به صراحت پیشنهاد كرد اجزای آن عبارت باشند از :

1 ـ قرآن، به نشانه مبنای مكتب .

2 ـ سلاح، به نشانه یك سازمان نظامی .

3 ـ برگ زیتون، به نشانه صلح …

سپس آرم را به تأیید شهید بهشتی رساندیم . بدین ترتیب نام و آرم سپاه چیزی شد كه امروز هست. چنین دقت نظری در آن روزگار حكایت از وسعت نظر كلاهدوز داشت .

شهید یوسف کلاهدوز [۱۰]

موضوع : متفرقه ، سپاه

پانویس

  1. کتاب هاله‌ای از نور، ص121
  2. کتاب هاله‌ای از نور، ص28
  3. کتاب هاله‌ای از نور، ص45
  4. کتاب هاله‌ای از نور، ص102
  5. کتاب هاله‌ای از نور، ص89
  6. کتاب هاله‌ای از نور، ص20
  7. کتاب هاله‌ای از نور، ص5
  8. کتاب هاله‌ای از نور، ص29
  9. کتاب هاله‌ای از نور، ص33
  10. کتاب هاله‌ای از نور، ص34